فهرست مطالب:

فیلمنامه فارغ التحصیلی شاد مهد کودک 2018
فیلمنامه فارغ التحصیلی شاد مهد کودک 2018

تصویری: فیلمنامه فارغ التحصیلی شاد مهد کودک 2018

تصویری: فیلمنامه فارغ التحصیلی شاد مهد کودک 2018
تصویری: روژکا در جشن فارغ التحصیلی مهد کودک فاطمیه جام جم4 2024, آوریل
Anonim

در زندگی کودک نیز لحظات مهیجی در راه بزرگ شدن وجود دارد. اولین قدم جدی در نردبان تا بزرگسالی فارغ التحصیلی در مهد کودک است ، که باید به مدت طولانی به خاطر سپرده شود و کودک را برای مرحله بعدی - مدرسه آماده کند. برای اینکه جشن فارغ التحصیلی مهد کودک فراموش نشدنی باشد ، باید سرگرم کننده ، جالب و اصلی باشد.

توپ فارغ التحصیلی "جادوگر شهر زمرد"

در حین دورهمی ، کودکان مهارت های کسب شده در مهد کودک را به والدین خود نشان می دهند. بچه ها از مهد کودک و مربیان خداحافظی می کنند ، از معلمان تشکر می کنم. فضای یک افسانه برای همه شرکت کنندگان در رویداد روحیه جشن ایجاد می کند. با وجود شخصیت های فراوان ، همه بچه ها در این مراسم شرکت می کنند.

Image
Image

شخصیت ها:

  • منتهی شدن؛
  • الی ؛
  • مترسک ؛
  • قلع وودمن ؛
  • شیر ترسو ؛
  • غازها ؛
  • نمی دانم ؛
  • دکمه؛
  • Deuce؛
  • یادداشت؛
  • پری استلا ؛
  • فرزندان؛
  • کلید سه تایی

پیشرفت رویداد

بچه ها وارد می شوند ، دست در دست هم می گیرند ، وسط سالن می ایستند. در این زمان ، نوازنده والس می نوازد یا شامل آن می شود.

مجری اول:

- باغها شکوفه می دهند ، خیلی زود ، صبح زود ،

بلبل با خوشحالی سوت می زند

مهد کودک ما در چمن پری ،

در یک روز شاد کمی غمگین است.

امروز در سالن روشن و شیرین ما

بچه ها برای آخرین بار جمع شدند

دریایی از شادی و یک قطره غم وجود خواهد داشت - آنها ما را برای کلاس اول ترک می کنند.

مجری دوم: - پشت مهد کودک بود ، روزهای بی دغدغه ،

به زودی اولین کلاسها در دفتر خاطرات شما قرار می گیرد.

شما قبلاً مدرسه بازی می کردید ، اما بازی تمام شد ،

کودکان پیش دبستانی حیاط امروز به شما حسادت می کنند.

کودکان شعر می خوانند.

همه بچه ها به وسط سالن می روند و آهنگ "خداحافظ اسباب بازی" را می خوانند بچه ها در جای خود می نشینند.

کودکان شعر می خوانند.

دوباره همه بچه ها بیرون می روند ، جلوی والدین خود می ایستند ، آهنگ "حالا ما کلاس اول هستیم" را می خوانند

کودکان روی صندلی های خود می نشینند.

کودک هفتم و هشتم را بخوانید.

بچه ها والس خداحافظی می رقصند. انها می نشینند. حرف به رئیس مهد کودک داده می شود. …

Image
Image

مجری اول: - خیلی زود ، کلاس اولی های عزیز آینده ما ، اولین زنگ مدرسه برای شما به صدا در می آید. از آن لحظه به بعد ، به سراغ افسانه جدیدی می روید که سرزمین دانش نامیده می شود.

مجری دوم: -حالا ما بررسی خواهیم کرد که چگونه با دقت در مهد کودک مطالعه کرده اید و چه چیزی را یاد گرفته اید. ما ابتدا عبارت را می گوییم ، و شما بچه ها باید آن را به درستی به پایان برسانید.

معلم متناوباً می خواند:

- همه حروف از A تا Z در صفحات (آغازگر) ؛

- برای نوشتن با قلم ، ما آماده می کنیم (دفترچه یادداشت) ؛

- راهروهایی در راهرو وجود دارد ، چه کسی همه را به کلاس فرا می خواند؟ (درس) ؛

- خیلی زود از یک کلاس روشن و بزرگ استقبال خواهید کرد ؛

مجری اول: - همه شما دوستان خوب چه هستید! همه شما می دانید! امتحان را با موفقیت پشت سر گذاشت! آنها منضبط شدند و دوست بودن را آموختند. شما قبلاً می دانید که چگونه همه کارها را انجام دهید و برای مدرسه آماده هستید. اکنون ما دیپلم هایی را به شما ارائه می دهیم که به کلاس اول تبدیل می شود.

به صندوق بزرگ توجه کنید - اینها اسناد شما هستند!

آنها می روند تا باز شوند- اوه! کلید کجاست؟ فقط روی سینه دراز کشیده بود. چه باید کرد؟ چگونه دیپلم ارائه دهیم؟ در واقع ، بدون آنها ، دانش آموزان ما نمی توانند وارد کلاس اول شوند! بچه ها ، کلید را می بینید؟

مجری دوم:- شاید کسی بد شوخی کرده است؟

صدای غرش شدید از پشت پرده ها به گوش می رسد ، گویی خانه ای در حال فروپاشی است. الی وارد می شود و به همه شرکت کنندگان در رویداد نگاه می کند.

Image
Image

الی: -سلام. و من کجام؟ شما کی هستید؟

مجری اول: -بچه های مهد کودک ما. آنها از مهد کودک با افتخار فارغ التحصیل شدند و آماده رفتن به کلاس اول هستند. ما می خواستیم به آنها دیپلم بدهیم ، اما کلید قفسه سینه گم شده بود و نمی دانیم چه کار کنیم.

الی: - و من هم گم شدم. من قصد داشتم به مدرسه بروم تا پرایمر بگیرم ، اما طوفان مهیبی روی داد. پنهان کردم. و وقتی از مخفی شدن خارج شدم ، اینجا بودم. اکنون من همچنین نمی دانم کجا هستم و چگونه به خانه برسم. گریان.

مجری دوم: - و شما تنها کسی بودید که پنهان شده بودید؟ نترسیدی؟

الی: اشک را پاک می کند. "" دقیقا! من با توتوشکا بودم! این سگ من است ، او از طوفان ترسید و ما با هم در خانه مخفی شدیم. او کجاست؟ به دنبال. فرار می کند و با یک اسباب بازی سگ در دستانش برمی گردد. سگ اسباب بازی یک یادداشت دارد. - توتوشکا این را از کجا آوردی؟ پس بده! الی پیام را به مجری می دهد.

مجری اول می خواند: - کلید گم نشده است. اینجا پیدا نمی کنید توسط جادوگر شیطانی کشور آبی - Gingema به سرقت رفت تا تعطیلات را برای کودکان خراب کند. Gingema کلید را پنهان کرد تا فارغ التحصیلی جالب و جالب انجام نشود و بچه ها نتوانند به مدرسه بروند. اما ناامید نشوید. جادوگر شهر زمرد - Great Goodwin به شما کمک می کند. برای پیدا کردن آن ، باید در طول مسیر آجری قدم بزنید ، بدون اینکه به جایی بپیچید. در راه ، شما باید سه خواسته گرامی اولین کسانی را که به آنجا می آیند ، برآورده کنید. خواسته ها پاسخی برای شهر زمرد خواهند بود.

مجری دوم: - خوب ، بچه ها ، آیا آماده رفتن به گودوین هستید؟ موفق باشید!

بیت اول "آهنگ دوستان" در حال پخش است. بچه ها از طریق سالن یکدیگر را دنبال می کنند. الی و تاتوشکا جلوی آنها هستند. در این زمان ، مناظر به گل آفتابگردان تغییر می کند. وقتی موسیقی به پایان می رسد ، بچه ها مترسک را می بینند که بازوهایش را تکان می دهد.

مترسک: - شو ، شو ، کلاغ های مزاحم! چرا به من چسبیدی! از اینجا برو بیرون!

الی: - سلام ، من الی هستم. و تو کیستی؟ چرا اینقدر بالا رفتی؟ آیا شما نیز از طوفان پنهان شده اید؟

مترسک: - سلام دختر ، اسم من مترسک است. من اینجا می نشینم و کلاغ ها را می ترسم تا آفتابگردان ها نوک نزنند.

الی: تو اصلا ترسناک نیستی برعکس - زیبا و خنده دار.

مترسک: - این بد است ، ترسناک نیست. کلاغ ها حداقل از من نمی ترسند. اگر بتوانم پایین بروم ، می توانم همه آنها را به یکباره بیرون کنم. خسته از مزاحمت!

الی: - اگر این خواسته گرامی شماست ، می توانم کمک کنم. چوبی را از آستین مترسک بیرون می آورد. - Gingema سرقت و کلید سینه را با مدرک پنهان کرد و با توتوشکا طوفان را به خانه ما فرستاد. اکنون باید به شهر زمرد برویم تا به گودوین برسیم. او به من کمک می کند تا به خانه برگردم و بچه ها کلید را پیدا کنند. به هر حال ، بدون آنها ، کودکان به مدرسه نمی روند.

مترسک: - و این مدرسه چیست؟ آیا کلاغ های مزاحم نیز زیاد هستند؟

مجری اول: - مدرسه مکانی است که معلمان به کودکان دانش و مهارت های جدیدی را می دهند تا بتوانند به دانشگاه بروند و کار خوبی پیدا کنند.

مترسک: - و برای چه چیزی دانش خواهند داد؟ برای تخمه آفتابگردان ، شیرینی ، شکلات؟

مجری اول: - نه ، من ترسیدم ، معلمان در ازای تلاش و تمایل به یادگیری دانش خواهند داد.

مترسک: - و آنها چه خواهند آموخت؟

مجری اول: - در کلاس اول ، کودکان خواندن ، نوشتن ، نقاشی ، آواز خواندن و شمارش را یاد می گیرند.

مترسک: - چه کسی را بشماریم؟ کلاغ؟

مجری اول: - نه فقط. کودکان یاد می گیرند که اعداد چند رقمی را اضافه کنند. ما قبلاً نمونه های ساده ای را به آنها آموزش دادیم. این 2 + 2 چقدر خواهد بود ، می دانید؟

مترسک: - میلیمتر سر تکان می دهد.

مجری اول: - و بچه ها می دانند. 2 2 چیه؟ توسل به کودکان. بچه ها جواب می دهند. مجری به چند مثال ساده دیگر فکر می کند.

فونوگرام روشن می شود یا نوازنده قطعاتی را پخش می کند. بابا یاگا روی جارو پرواز می کند و بعد از آن غازها.

بابا یاگا دیتی می خواند.

Image
Image

دارد حرف میزند: - بیا ، غازها ، پرواز کن ، دریاب که آنها چه کسانی هستند!

دو غاز: -ها-ها-ها! ها-ها-ها! اهل کجایی و کجا؟ 2 بار ، خطاب به کودکان ، مراقبین و الی.

مجری اول: - اینها بچه های ما هستند ، آنها با افتخار از مهد کودک فارغ التحصیل شدند و قرار است به کلاس اول بروند

بابا یاگا و غازها به طور متناوب قطعاتی را می خوانند.

دارد حرف میزند: - بیا ، غازها ، کمک کن و تست را حل کن.

مجری اول: - بیایید در انجام وظایف به مادربزرگ کمک کنیم؟ توسل به کودکان. بچه ها جواب می دهند.

غازها معماها می خوانند.

بابا یاگا: - متشکرم ، غازهای مهربان. حالا بچه ها را شاد کنید و با آنها رقص شگفت انگیز برقرار کنید.

غازها و کودکان با موسیقی "دو غاز شاد" می رقصند.

بابا یاگا: - بلیمی! خوشحالم ، بسیار خوشحالم! و چگونه برای ریاضی آماده هستید! آفرین بچه ها!

سرب پیشرو: - این تنها چیزی نیست که بچه ها یاد گرفته اند. به بچه ها می پردازد: - آیا می توانیم یک بازی برای تقویت دانش ریاضی انجام دهیم؟ بچه ها جواب می دهند.

بازی "یک ، دو ، سه ، چهار ، پنج"

مترسک: - چقدر خوب است که زیاد بدانیم. نظرم عوض شد. در حال حاضر آرزوی گرامی من این است که کاه را در مغزم جایگزین مغز کنم.

الی: - خوب پس با ما به شهر زمرد بیا. او به شما کمک می کند ذهن خود را به دست آورید.

مترسک: - البته! سریعتر دویدیم!

بیت دوم "آهنگ دوستان" در حال پخش است. الی ، توتوشکا و بچه ها دوباره در سالن قدم می زنند و روی صندلی خود می نشینند. در حالی که موسیقی در حال پخش است ، تزئینات به درخت کریسمس تغییر می کند. مرد چوبی قلع با تبر ظاهر می شود.

مترسک: - الی ، این کیست؟

الی: - نمی دانم ، بپرسیم.

مترسک: - حرکت نمی کند و حرف نمی زند ، چه بلایی سرش آمده است؟

الی: - شاید زنگ زده؟ از آهن ساخته شده است.

مترسک: - و در کنار او چیست؟

الی: - بنابراین این یک ظرف کره ای است! بیایید آن را چرب کنیم! چرب کردن

چوب بر: - اوه ، متشکرم ، مردم مهربان. من نیز زمانی مرد بودم ، تا اینکه جینگما من را جادو کرد. من یک تکه آهن شده ام و اکنون از باران می ترسم.

Image
Image

الی: - اینجا یک خاله شرور است! او مرا با خانه برد و کلید صندوقچه را با دیپلم از بچه ها گرفت و شما را جادو کرد. آیا آرزوی گرامی دارید؟

چوب بر: - اگر قبلاً به یک قطعه آهن تبدیل شده بودم ، حداقل باید قلب انسان داشتم. داغ. من همچنین می خواهم دوست داشته باشم و با همه دوست باشم. ببینید بچه های شما چقدر دوستانه هستند. و من هنوز دوستی ندارم.

مترسک: - نگران نباش ، حالا ما همه دوستت هستیم. به سالن نگاه کنید ، چند نفر از ما آنجا هستیم. با ما به گودوین بیایید. او به شما یک قلب واقعی می دهد و شما می توانید دوستان بیشتری برای خود پیدا کنید. برای من - ذهن الی به خانه می فرستد و به بچه ها کمک می کند تا وارد کلاس اول شوند.

چوب بر: - بله ، بچه های زیادی در مدرسه هستند. دوستانی هم در آنجا پیدا می کردم. از این گذشته ، فقط بچه های دوستانه در مدرسه درس می خوانند و در همه چیز به یکدیگر کمک می کنند. آیا کودکان پیش دبستانی شما اینطور هستند؟

مجری دوم: -البته شما خودتان می توانید ببینید.

آهنگ "ملخ" در حال پخش است ، دانو و دکمه وارد می شوند.

دکمه: - تو خیلی باهوشی ، دانو. آیا به تعطیلات می روید؟

نمی دانم: - آره. من برای مهمانی فارغ التحصیلی سرگرم کننده و جالب به مهد کودک آمدم. می خواهم مرا با خودشان به مدرسه ببرند. من یک آهنگ برای تعطیلات آموختم.

دکمه: - بخونش. و من و بچه ها گوش می دهیم و تصمیم می گیریم که آیا به شما اجازه می دهند به مدرسه بروید یا نه.

نمی دانم: - من تنها شرمنده ام. شاید تو بتوانی کمکم کنی؟

همه چيز: - آره.

آهنگ "به مدرسه"

دکمه: - خوب خواندید ، شاید بتوانید برقصید؟

نمی دانم: - نه ، من نمی توانم برقصم. شاید بچه ها بتوانند ، و آنها به من یاد خواهند داد؟

دکمه: - البته! فرزندان ما در مهد کودک چیزهای زیادی آموخته اند. و آواز بخوانید و برقصید. به کودکان: - بیایید دانو را آموزش دهیم؟ بچه ها جواب می دهند و همه به رقص تام و جری می روند. آنها میرقصند. دوس وارد می شود.

Deuce: - هی شنیدم که شما برای مدرسه اینجا هستید. من با تو هستم.

نمی دانم: - چرا؟

Deuce: - چگونه؟ من مهمترین پایه در مدرسه هستم!

آهنگ "Deuce"

دکمه: - به حرفش گوش نده همه می دانند که دوست داشتن یک علامت بد است. هیچ کس نمی خواهد تنبل باشد.

اطلاع ندارم - بهتر است برای یادگیری خواندن و نوشتن به خانه بروید.

Deuce: - دوباره ملاقات می کنم.

مجری دوم: - آفرین ، دانو. بهتر است نحوه بسته بندی کیف مدرسه را بیاموزیم. و گل را برای دکمه در آن قرار دهید. گل ساده نخواهد بود ، اما با نمره هایی که کودکان در مدرسه دریافت می کنند.

  • بازی "جمع آوری گل"
  • بازی "جمع آوری نمونه کارها"
Image
Image

چوب بر: - چقدر دوستانه هستی مرا با خودت به گودوین ببر

سومین بیت "آهنگ دوستان" در حال پخش است. بچه ها ، الی با توتوشکا ، مترسک و هیزم شکن در سالن قدم می زنند. در این زمان ، منظره دوباره تغییر می کند. شیر در پشت صفحه قابل مشاهده است ، که بیرون نمی آید.

الی: - کی اونجاست؟ بیا بیرون ، نترس ، ما خوش داریم.

یک شیر: - سلام ، از کجا می دونی که می ترسم؟

الی: - خوب ، شما در تاتوشکای من غریدید ، و شیرهای شجاع بر سگ های کوچک غر نمی زنند.

یک شیر: من می دانم که آنها غرغر نمی کنند. و من می دانم که شیر پادشاه جانوران است و نباید بترسد. اما من نمی توانم. من شجاعت ندارم و نمی دانم کجا باید آن را پیدا کنم.

الی: - آیا این خواسته گرامی شماست؟ اگر از خروش دست بردارید ، می توانیم شما را با خود به شهر زمرد ببریم. برای کمک به گودوین می رویم. بچه ها به دلیل ژینگما نمی توانند به مدرسه بروند. گودوین باید کمک کند. او برای شما نیز شجاعت پیدا خواهد کرد.

یک شیر: - من همچنین یک مدرسه در جنگل دارم. من هنوز از ترس به آنجا نمی روم ، اما واقعاً می خواهم. اما حیوانات دیگر در حال یادگیری هستند. می دانید که چگونه آنها آنجا آواز خواندن را آموختند!

مجری دوم: - فرزندان ما نیز می توانند آواز بخوانند. به بچه ها: - بیایید برای شیر بخوانیم؟ بچه ها جواب می دهند. آنها آهنگ "تعطیلات شگفت انگیز" را می خوانند.

یادداشت ها و یک کلید سه تایی تمام می شود.

کلید سه تایی: - من پسر خوشگلی هستم ، به نام تریبل کلف.

برای آقایان و خانم ها ، من ترازو بازی می کنم.

نت موسیقی معماهای آواز خواندن است.

کلید سه تایی: - همه معماها حدس زده شده اند ، ابزارها شناخته شده اند.

ما کمی تلاش می کنیم و برای شما روی قاشق بازی می کنیم.

گروه قاشق

Image
Image

یک شیر: - چه بچه های شجاع و فریبنده ای با هم می رویم.

چهارمین بیت "آهنگ دوستان" در حال پخش است. همه دوباره در یک دایره می چرخند ، در این زمان مناظر تغییر می کند. صفحه ای با سر ترسناک رنگ شده ظاهر می شود.

صدا از پشت صفحه: - من گودوین هستم! عالی و وحشتناک! اینجا چی می خوای؟!

الی: - ما بسیاریم. من الی هستم ، Gingema شرور یک طوفان به خانه من فرستاد و من و توتوشکا از خانه دور شدیم ، اکنون دیگر نمی توانیم برگردیم. این مترسک است - او می خواهد باهوش باشد. این مرد چوبی قلع است - او به قلب نیاز دارد. این لئو است - او ترسو است و می خواست از شما شجاعت بخواهد. و اینها فرزندان عزیز ما هستند. آنها مهد کودک را تمام کردند و منتظر مدرک خود بودند. اما Gingema کلید سینه را پنهان کرد. کودکان بدون مدرک در مدرسه پذیرفته نخواهند شد. همه ما برای کمک به شما مراجعه کردیم.

صدا از پشت صفحه: - ما باید در مورد آن فکر کنیم ، فردا در مورد آن صحبت می کنیم.

پارس توله سگ روشن می شود. مردی از پشت صفحه بیرون می دوید و بعد توتوشکا.

گودوین: - آه ، آن را بردار ، ای ، می ترسم ، کمک کن!

همه چيز: - تو کی هستی؟

گودوین با صدای بلند: من گودوین هستم ، عالی و وحشتناک.

الی: - تو جادوگر نیستی؟

گودوین: - متاسفانه نه. من فقط یک مرد هستم. با بالون هوای گرم به اینجا رسیدم.

الی گریه می کند: - من به خانه نمی رسم.

مترسک: - دل نمی گیرم.

چوب بر: - و من دیوانه خواهم ماند.

یک شیر: - من ترسو خواهم شد.

گودوین: - الی! شما کفش های جادویی می پوشید. همه به کفش های نقره ای الی توجه می کنند. سه بار پاشنه خود را بزنید. الی در می زند ، همه حساب می کنند. پری در موسیقی "جادوگر" ظاهر می شود.

پری: - من بانوی کشور صورتی هستم. من به همه کمک می کنم تا آنچه را که می خواهند پیدا کنند. بطری های آب میوه را به همه تقسیم می کند.

نوشیدنی های لئو: - با تشکر! حالا باید به سراغ سوژه هایم بروم. من شاه هستم! برگها.

Image
Image

هیزم شکن می نوشد: - می توانم احساس کنم قلبم شروع به تپیدن می کند. الان خوشحالم. با تشکر! برگها.

مترسک می نوشد: - من هیچ کلمه ای برای ابراز سپاسگزاری خود ندارم ، من بی نهایت خوشحال هستم! برگها.

پری به الی و گودوین یک بادکنک می دهد: - و این برای شماست. در عرض چند دقیقه به یک توپ بزرگ تبدیل می شود و شما را به خانه می فرستد. عجله کن. از الی و گودوین خارج شوید.

پری یک کلید به کودکان می دهد: - اینجا کلید است ، اما اگر قول دهید خوب درس بخوانید ، سینه باز می شود. قول می دهید؟ بچه ها قول می دهند

مجری دوم: - بپذیرید ، پری مهربان ، هدیه ای از بچه ها به عنوان قدردانی.

کودکان رقص "سوسک خوب" را می رقصند.

پری: - ممنونم عزیزان من باید برم. برگها.

کودکان آهنگ خداحافظی "موفق باشید" می خوانند

حرف به والدین داده می شود.

ارائه هدایا و دیپلم.

Image
Image

با تشکر از چنین سناریوی اصلی ، جشن فارغ التحصیلی در مهد کودک سرگرم کننده و جالب خواهد بود. در فضای یک افسانه ، کودکان بار دیگر مهارت هایی را که در مهد کودک کسب کرده اند به خاطر می آورند. به طور بازیگوشانه ، اهمیت دوستی به کودکان یادآوری می شود.

توصیه شده: