سوگدیانا در مورد طلاق صحبت کرد
سوگدیانا در مورد طلاق صحبت کرد

تصویری: سوگدیانا در مورد طلاق صحبت کرد

تصویری: سوگدیانا در مورد طلاق صحبت کرد
تصویری: 1400 YEARS - Islamic dialogue about divorce طلاق از دید اسلام 2024, مارس
Anonim

خواننده سوگدیانا پس از استراحت نسبتاً طولانی به صحنه باز می گردد. اکنون این هنرمند در حال کار بر روی فیلم های جدید است و همزمان دو پسر را بزرگ می کند. اما در زندگی شخصی او ، مجری هنوز خوش شانس نیست. در ابتدای سال ، او طلاق خود را با بشیر کوشتوف ، رئیس باشگاه هاکی سیاهگوش اعلام کرد. اما فقط اکنون سوگدیانا آماده گفتگوی صریح با روزنامه نگاران است.

Image
Image

سوگدیانا در سال 2009 با کوشتوف ازدواج کرد. این زوج تفاوت سنی بسیار چشمگیری داشتند (17 سال) ، و علاوه بر این ، بشیر 9 وارث از ازدواج های قبلی داشت. درگیری بین همسران بر اساس سوء ظن بیش از حد تاجر آغاز شد.

همانطور که هنرمند گفت ، کوشتوف اصرار داشت که همه جا دو محافظ با او همراه شوند ، اما در نهایت سغدیانا بسیار اذیت شد. این خواننده به برنامه تلویزیونی گفت: "بشیر دو نگهبان امنیتی روی پاشنه من گذاشت." - بر هیچ کس پوشیده نیست که در کسب و کار نمایشی ، هنرمندان هنگام ملاقات گونه ای یکدیگر را می بوسند. هیچ چیز صمیمی در این مورد وجود ندارد ، این معاشقه نیست. اما نگهبانان بلافاصله همه چیز را به بشیر گزارش کردند. من نمی توانم برای همه آشنایانم توضیح دهم: "بچه ها ، هنگام ملاقات من را نبوسید. بعداً در خانه دچار مشکل می شوم. " همکاران به سادگی این را درک نکردند. فکر کردم: باشه ، من کسی رو نمی بوسم و بس. کار به جایی رسید که من در رویدادها از آشنایانم پنهان می شدم."

تنش مداوم به بهترین شکل بر روان مجری تأثیر نگذاشت. روان رنجوری شروع شد.

"من متوجه شدم که به دلیل استرسی که دائماً احساس می کنم ، دیگر نمی خواهم جایی بروم. یکبار به جایزه گرامافون طلایی در سن پترزبورگ رفتم. من جلوی صحنه ایستاده ام ، به زودی بیرون می آیم. نزدیک من ، طبق معمول ، دو "گنجه" وجود دارد. من خودم را درگیر این فکر می کنم که به عملکرد فکر نمی کنم ، بلکه به اطراف خود نگاه می کنم - اگر یکی از دوستانم بیاید ، چه؟ یکی از بچه های رپر به من نزدیک می شود. می گوید: "اوه سغدیان ، سلام!" و سپس من عملاً یک حمله سه گانه انجام می دهم ، به طرفی می پرم تا او به من دست نزند. چشمانش را گشاد کرد ، ایستاد و نفهمید چه اتفاقی در حال رخ دادن است. مرا به روی صحنه می خوانند ، من فرار می کنم. به سختی می خوانم. چشم در یک مکان مرطوب. فهمیدم که دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم. در خانه با شوهرم صحبت کردم و در نهایت تصمیم گرفتیم آنجا را ترک کنیم."

توصیه شده: