تصویری: شهر روحهای گمشده
2024 نویسنده: James Gerald | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 14:06
روح پاک کولیا سیکلوپوف ، دزد که به اطراف نگاه می کرد ، از بدن کثیف و مست دراز کشیده روی سنگ فرش سنگ فرش اودسا بیرون پرید و با لرزش در باد با شال سفید برفی ، پشت کوچه ناپدید شد.
"سرانجام!" ماده سیکلوپسی غیر زمینی شادی کرد و به سمت باد خنک شب شتافت. "آزادی! من این پوسته مبتذل تراشیده را که با کلمات ناپسند بیان شده بود خلاص کردم ، دستانم را باز کردم و دود را دمیدم! دیگر هرگز به این موضوع باز نخواهم گشت. بدن من افتاده است ، و من با دوستان وحشتناک او (که حتی نمی دانند کارما چیست!) در یک میخانه شلوغ نمی نشینم! من دیگر با این پلیدی کف آلود غرق نمی شوم ، آنها نمی توانند مرا مانند اسب بخندند و چنگ بزنند پیشخدمت ها در کنار! آزادی! جلو! به سمت ستاره ها! Ur-rr-ah-ah! …"
و ماده بالاتر ، در چاکراهای پایین کولا جمع شده و فریادی از شادی منتشر می کند ، به آسمان بی پایان شب هجوم آورد! او با سرعت نور در امتداد راه شیری شتافت و با آتش بازی شادی بی پروا ، که هیچ محدودیتی نداشت ، منفجر شد …
- شهروند روح! - شخصی بی پروا این پرواز دیوانه وار را قطع کرد. - حقوق خود را نشان دهید!
"W-چه حقوقی؟" - روح کولیا سیکلوپوف با سرگردانی پرسید و با گیجی به ماده سبز رنگ عجیب و غریب در لباس فرم نگاه کرد ، که راه او را بسته بود.
- حقوق خود را برای پرواز در آسمان عمومی نشان دهید ، من برای سرعت زیاد جریمه می کنم! - به طرز تهدید آمیزی موجود ناآشنا را در کلاه تکرار کرد و بی سر و صدا یک چوب لاستیکی تکان داد.
- اما … من هیچ … حقی ندارم … - روح کاملاً گیج شده بود ، نمی فهمید چه اتفاقی می افتد.
- چطور ؟! بنابراین شما در دفتر آسمانی ثبت نام نکرده اید؟! - چیزی که قبلاً سبز بود با خشم سبز شد.
- چه چیزی نیاز دارید؟ مجرم ساده لوح آرام پرسید …
به جای جواب دادن ، یقه او را گرفتند و او را در کوچه ای تاریک با نام معنی دار "شهاب سنگ" کشاندند … آنجا تنگ بود ، روح ، گرد و خاکی که او را بردند ، و یک علامت روی درب وجود داشت: " دفتر آسمانی"
پشت میز شفاف ، کوچک و کچل نشسته بود و عینکی با نوار چسب دار روی چشم بسته بود. برای مدت طولانی ، از قلب کولیا تسیکلوپف خواستار برخی از اطلاعات ، گواهینامه ها و گواهینامه ها بود ، نه کمتر از خود آنها یا حداقل معاونانش. سپس مجبور شدم برخی از فرم ها و پرسشنامه ها را پر کنم ، رسیدها و یادداشت های توضیحی را بنویسم ، برای چیزی ضمانت کنم و با شخصی قرار ملاقات بگذارم … گواهینامه او ، جایی که در ستون "وضعیت اجتماعی" آنها نوشتند - گم شده و در ستون " جهت اقامت دائم " - GZD (شهر ارواح).
هنگامی که قهرمان بی بدن ما سرانجام دفتر را ترک کرد ، یک سپیده دم خونین در آسمان در حال شعله ور شدن بود ، که خوشایند نبود …
شهر WOULD SOULS جایی در حومه بهشت بود و لازم بود از راه دور کهکشان راه شیری به آنجا برسید ، که حتی در نقشه جهان وجود نداشت.
زمان زیادی گذشت تا روح ، خسته از نوار اداری و راه طولانی ، سرانجام علامتی کج را روی یک ابر کوچک مایل به آبی مشاهده کرد: "به GZD خوش آمدید!" و زیر دست خط کج یک نفر یک رمزگشایی عجیب اضافه شد: برو !!! روح خود را فراموش کنید! اما این چیزی نیست که قهرمان ما را بیش از همه تحت تأثیر قرار داد. در نزدیکی ابر نوعی موجود عجیب و غریب ایستاده بود ، ظاهراً این نیز روح کسی بود ، اما پوسته آن سفید برفی نبود ، همانطور که معمولاً در همه موارد بالاتر اتفاق می افتد ، اما نوعی کثیف و لکه دار است. اما نه تنها این ، این موجود یک سیگار دودی در دست داشت و با هر دم آن سیاهی می کرد و با یک شبکه نیکوتین پوشانده می شد. یک بسته "پریما" در این نزدیکی قرار داشت …
روح کولیا تسیکلوپف مات و مبهوت ماند: اینجا؟! در بهشت ؟! با سیگار؟ !! در بالای ابرها ، در سرزمین پاکی و نور خیره کننده ستاره ، بر روی یک فرش مخملی آبی ، یک بسته "پریما" در اطراف خوابیده است؟ !!! او نمی توانست چشمان خود را باور کند … در همین حال ، ماده کثیف ، غریبه مات و مبهوت را با دقت معاینه کرد و با وقاحت دود را به صورتش دمید ، با تأیید زیر لب زمزمه کرد: "تو خوب به نظر می آیی عزیزم ، آیا می توانیم عصرگاهی به جایی برویم؟" و پس از آن او پنجه های سیاه خود را به سمتش دراز کرد … روح پاک کولیا تسیکلوپف ضعیف فریاد زد و با تمام بالهایش از آنجا پرواز کرد.
"خدا!" او با وحشت فکر کرد.- چگونه این هیولا می تواند وارد اینجا شود؟! ما باید فوراً به شهر پرواز کنیم و گزارش دهیم که این موجود جهنمی در آسمان ها سرگردان است و در تلاش است تا موارد بالاتر را به تصویر بکشد! دفتر آسمانی باید فوراً کاری انجام دهد! این وحشتناک است! این فقط یک فاجعه است …"
روح سیکلوپوف کوتاه ایستاد ، رنگ پریده شد و با سرعت کامل به یک ابر خاکستری بزرگ سقوط کرد …
"نه …" - او به آرامی زمزمه کرد و از حال رفت.
وقتی به خودش آمد و چشمانش را باز کرد ، فهمید که همه چیزهایی که به تازگی دیده است یک کابوس نیست ، بلکه یک واقعیت هیولایی است!..
خیابان های شهر غم انگیز بزرگ مملو از روح سیاه بود ، در مقایسه با آن موضوع در نزدیکی ابر فقط یک فرشته سفید برفی به نظر می رسید … همه آنها در پرده ای ضخیم از دود سیگار چسبناک و همه جا (همه جا!) ته سیگار و بسته بود! روح وقت نداشت که به خود بیاید ، زیرا دو پوسته وهم آور به سمتش پرواز کردند ، یکی از آنها خالکوبی روی سینه داشت: "من مادرم را فراموش نمی کنم!"
- سلام ، بچه ، - پارچه را با خالکوبی کج کرد ، - که با آهک غسل کرده ای؟ برو این سفید کثیف را بشوی!
- چیزی که قبلاً شما را اینجا ندیده بودم ، - روح سیاه دوم زمزمه کرد ، با سیگار کشیدن نفس کشید ، - از موارد جدید؟ چرا بیای اینجا؟ به عنوان مثال ، برای هیچ چیز: خوب ، او یکی را با چکش به پشت سرش زد ، و یک زن و شوهر دیگر را سرقت کرد …
ماده خالکوبی شده به آرامی گفت: "و من ده تا خیس کردم."
- مامان!.. - روح کولیا تسیکلوپف به سختی فریاد کشید و فرار کرد. آخرین امید باقی ماند - پرواز به تنها نقطه درخشان ، که در این شهر وحشتناک بود. تنها در آنجا قهرمان ما می تواند جزیره ای از خلوص را پیدا کند ، که او برای آن تلاش می کرد و بدن خود را در سنگ فرش سنگ فرش گذاشت …
مشخص شد که نقطه نورانی یک علامت بزرگ قرمز است - نوار KAIN. روح ها در پیشخوان نشسته بودند و از لیوان های بزرگ یک نوشیدنی شفاف و شفاف می نوشیدند و با هر جرعه سیاهی داخل پوسته آنها با درخشش صورتی گرم جایگزین شد.
"اکسیر تصفیه!" - روح کولیا تسیکلوپوف فکر کرد و به پیشخوان شتافت. متصدی بار با بالاترین سفارش به مشتری خدمت کرد. لیوان را گرفت و محتویات آن را در یک نوشیدنی نوشید. شعله ای مهیب وحشتناک همه سلولهای روح کولیا را فرا گرفت. مشروب خالص تمام وجودش را با دردی دیوانه کننده سوزاند و درونش را با درخششی قرمز مایل به قرمز روشن کرد. با گریه وحشتناک و با سرعت وحشتناک ، او از میله بیرون رفت و با عجله دور شد!
از این شهر برو بیرون! دور از این بهشت ها در ته سیگار! دور از مواد بی شرمانه در بندهای شانه سبز و دفاتر اداری! بازگشت! بازگشت به آن بهترین شهر روی زمین ، جایی که آنها در خیابان Deribasovskaya یک نوشیدنی کف دار الهی می نوشند و با پیشخدمت های خندان معاشقه می کنند! بازگشت! روی آن سنگفرش سنگ فرش ، جایی که شگفت انگیزترین ، تمیزترین و عزیزترین پوسته جهان قرار دارد! پوسته کولیا تسیکلوپوف!
"پروردگارا!" یک فکر وحشتناک ناگهان به وجود آمد ، "اگر او دیگر آنجا نباشد؟"
و حتی سریعتر ، حتی ناامیدتر ، او به جایی رفت که گرانبها ترین آنها باقی مانده بود!
اینجاست ، یک شهر محبوب متروکه! اینجاست ، سنگفرش سنگ فرش عزیز! خدا را شکر! و بدن بومی هنوز آنجاست! درست است ، چیزی سبز رنگ با لباس متحد روی او تکیه داده بود … A-ah-ah! این افسر پلیس منطقه واسیا است! آنها مدتهاست که یکدیگر را می شناسند … روح با عجله وارد پوسته خود شد و کولیا سیکلوپس به هوش آمد.
- چرا اینجا دروغ می گویی؟ - گویی از افسر پلیس منطقه به شدت خواست.
- هیچ چیزی! - کولیا در جواب زمزمه کرد ، بلند شد ، خودش را گرد و خاک کرد و رفت. و بعد ناگهان دوید! او با دستان دراز ، به طرف باد خنک صبح دوید!
ناگهان کولیا سیکلوپوف آنقدر خالص ، آنقدر آزاد و شاد بود که در شادی ، به یک میخانه در دریباسوفسایا تبدیل شد تا با دوستانش بخاطر این احساس فوق العاده جدید که در روح او ظاهر شد ، بنوشد …
آنا یابلونسکایا
توصیه شده:
5 راه برای زنده ماندن در یک شهر گرم
هواشناسان بی رحم هستند: هوای غیر عادی حداقل یک هفته دیگر دوام می آورد و آخر هفته ها حتی گرمتر می شود
روز شهر تولا در سال 2022 کی است ، چه رویدادهایی برنامه ریزی شده است
روز شهر تولا 2022 کی جشن گرفته می شود؟ تاریخ جشن چه تاریخی است. فعالیت های مختلف در این روز
روز شهر برناول در سال 2022 کی است ، چه رویدادهایی خواهد بود
روز شهر برناول در سال 2022 چه زمانی جشن گرفته می شود؟ تاریخچه شهر و تاریخ تعطیلات در چه تاریخی جشن گرفته می شود. برنامه ریزی شده برای این روز
"خارج از شهر" یا "خارج از شهر" - نحوه تلفظ صحیح آن
چگونه درست تلفظ می شود - خارج از شهر یا خارج از شهر؟ استفاده صحیح از یک شکل کلمه - به طور معمول ، با هم یا جداگانه
یوری لوزا: "زمفیرا نشان دهنده همدلی یک زن گمشده است"
نوازنده آهنگ های یک همکار را درک نمی کند