فهرست مطالب:

النا پرواز: "بعد از سفرهایم در خانه می نشینم و جایی نمی روم"
النا پرواز: "بعد از سفرهایم در خانه می نشینم و جایی نمی روم"

تصویری: النا پرواز: "بعد از سفرهایم در خانه می نشینم و جایی نمی روم"

تصویری: النا پرواز:
تصویری: نذاشتن سوار هواپیما بشیم - داستان مهاجرت به کانادا 2024, آوریل
Anonim

پروژه تلویزیونی در مورد کیفیت خدمات نهادهای عمومی - "Revizorro" در کانال تلویزیونی "جمعه!" در حال حاضر تعداد زیادی از طرفداران را به دست آورده است. گروه فیلم به سرپرستی مجری جذاب النا لتوچایا با خوشحالی در همه شهرهای سرزمین پهناور ما پذیرایی می شوند ، این را نمی توان در مورد موسساتی که او با چک های خود به آنها می آید ، گفت.

"کلیو" با متهم کننده بی باک رستوران ها ، هتل ها و مراکز بهداشتی در کافه "راگو" پایتخت ملاقات کرد تا همه چیز را ، به اصطلاح ، به طور مستقیم یاد بگیرد. النا صادقانه به ما گفت که چگونه آماده سازی برای فیلمبرداری انجام می شود ، چه اتفاقاتی در پشت صحنه رخ می دهد ، و در عین حال در مورد زندگی شخصی او.

Image
Image

از نظر تحصیل ، شما یک سرمایه گذار هستید و مستقیماً با حرفه خود وظایف خود را به خوبی انجام داده اید. چطور شد که کار در تلویزیون را شروع کردید؟

هیچ کشفی وجود ندارد که فرد گاهی حرفه خود را تغییر دهد ، نه. من همیشه می خواستم حرفه ای داشته باشم که دوستش دارم. من همیشه به افراد خلاق که به سر کار می روند حسادت می کردم ، اما این کار نمی کند. آنها می روند و کار خود را انجام می دهند ، نتیجه این تجارت را می بینند - آنها آن را دوست دارند و همچنین برای آن پول دریافت می کنند.

سوال رعد اسا "Cleo":

- آیا با اینترنت دوست هستید؟

- بله ، یک کاربر فعال است.

- تجمل غیرقابل قبول برای شما چیست؟

- احساسات در قاب.

- آیا در کودکی نام مستعار داشتید؟

- خب نه. نام خانوادگی من همه چیز را به من داد. (می خندد.)

- آیا شما یک جغد هستید یا یک خرگوش؟

- جغد. شب کار می کنم - صبح اصلاً نمی توانم آن را بلند کنم.

- چگونه استرس را از بین می برید؟

- تنهایی ، یوگا.

- چه چیزی شما را روشن می کند؟

- یک چیز جدید. به طور کلی ، من فردی بسیار احساسی هستم که خیلی سریع به چیزی جالب و جدید روی می آورم. من هرگز از احساسات شرمنده نیستم و آنها را مهار نمی کنم.

- خودت را با کدام حیوان معاشرت می کنی؟

- من اسب را خیلی دوست دارم. و من در سال اسب متولد شدم. و یکی از نام های مستعار من پگاسیک است.

- طلسم داری؟

- نه

- چه آهنگی در تلفن همراه شما وجود دارد؟

- بیا گوش کنیم. اینجاست و من یادم نمی آید کدام یک. (می خندد.) اینجا. صدای جیر جیر برخی ملخ ها. (می خندد.) من گوشیم سیکادا دارم!

- سن روانی شما چقدر است؟

- آخ. به نظر من سن رواني بسيار كوچكي است. من می دانم که بسیاری سن خود را درک نمی کنند ، اما من اصلا آگاه نیستم. سن من بسیار کوچک است ، به نظرم می رسد که هنوز چیزهای زیادی در پیش دارم. من هنوز ازدواج نکرده ام من هنوز فرزندان دارم ، عشق ، عاشقانه در پیش دارم.

- قصور مورد علاقه شما چیست؟

- خیلی چیزها هست که من دوست دارم. شما می توانید اینستاگرام من را ببینید ، من چیزهای زیادی در آنجا دارم ، با هشتگ های پیچیده. من همه چیز را برای عکس ها آماده کرده ام. چیزهای زیادی وجود دارد - در مورد زندگی ، در مورد عشق به جهان اطراف شما. آنچه زن را زیبا می کند عشق است. افراد عاقل قبل از ما زندگی می کردند ، آنها چیزهای درست زیادی می گفتند ، و من سعی می کنم در چنین تصاویری پرتو نور را برای همه به ارمغان بیاورم.

والدین من حرفه مالی را برای من انتخاب کردند ، بنابراین من ، مانند یک دختر مطیع ، از دانشگاه فارغ التحصیل شدم ، سپس موسسه را ادامه دادم ، سپس مدت طولانی در سازمان ها کار کردم. و سپس متوجه شدم که می خواهم چیزی را تغییر دهم ، می خواهم حرفه ای را دوست داشته باشم و شروع به جستجوی خودم کردم. اتفاقاً اولین جایی که به آنجا آمدم مدرسه تلویزیونی اوستانکینو بود. مدتها بود که نمی فهمیدم دوست دارم یا نه ، خواستم یا نه ، تا لحظه ای که اولین طرح خود را فیلمبرداری کردم. تا زمانی که به آن رسیدم ، تهیه کردم ، فیلمبرداری کردم ، سپس ویرایش را انجام دادم - آن زمان بود که فهمیدم که واقعاً آن را دوست دارم.

آیا این داستانی درباره اهداکنندگان خون بود؟ (پروژه فارغ التحصیلی لنا در مدرسه تلویزیونی - ویرایش)

آره. برای من جالب بود.سپس متوجه شدم که من واقعاً تلویزیون را دوست دارم و می خواهم این کار را انجام دهم. خیلی مرا مجذوب خود کرد. من مدتی کار کردم و در همان زمان از چیزی فیلم گرفتم ، اما ترکیب آنها غیرممکن است - در مقطعی مجبور شدم انتخاب کنم و آن را به نفع تلویزیون انجام دادم.

بیش از یک سال نمی توانستم شغلی پیدا کنم ، زیرا بدون تجربه ، بدون آشنایی ، این یک مشکل بزرگ است. من آماده بودم که همه کارها را انجام دهم: متن ها را چاپ کنم ، ویرایش کنم - هر کاری را که انجام دادم ، آنچه را که در دفاتر تحریریه مهار شده بود انجام دادم. و بعد ، به نظر من ، زندگی همیشه موانعی را برای بررسی اینکه آیا شما واقعاً آن را می خواهید ایجاد می کند. آنها با پوزه بر روی آسفالت به شما ضربه می زنند و شما بلند می شوید. و من خیلی بد می خواستم! حتی لحظاتی داشتم که مادرم به من می گفت: "شاید برگردی؟" (النا اهل یاروسلاول است - ویرایش.) خوب ، واقعاً پولی وجود نداشت. من در مسکو آپارتمان ندارم ، مجبور شدم به نحوی هزینه مسکن را پرداخت کنم. من گفتم: نه ، این فقط یک قدم به طرف دیگر است و من آنچه را که می خواستم نخواهم داشت. به نظر می رسد که سرنوشت من را به این طریق آزمایش کرد ، آزمایش کرد و در یک لحظه مشخص شخصی در بالا تصمیم گرفت: "خوب ، بالاخره ، او واقعاً می خواهد ، بنابراین اجازه دهید به او فرصت دهیم!" (می خندد.) من در تلویزیون کابلی مشغول به کار شدم ، برنامه های نویسنده انجام دادم ، و سپس به نحوی این اتفاق افتاد - من شروع به کسب تجربه ، آشنایی کردم و در ZodiakMedia مشغول به کار شدم - برنامه های واقعیت را ضبط کردم ، به عنوان مثال ، "تعطیلات در مکزیک" ، و همه چیز خوب پیش رفت - برویم سپس روی صندلی سردبیر نشستم ، سپس ناگهان تصمیم گرفتم که می خواهم در یک کانال تلویزیونی کار کنم و به کانال یک رفتم ، و این طور پیش رفت.

چگونه مجری پروژه Revizorro شدید؟ قرار ملاقات یا بازیگری؟

من یک فیلم (من در وهله اول تهیه کننده هستم) در سایت یک کانال تلویزیونی دیگر تهیه کردم - آنها با من تماس گرفتند و گفتند: "آیا می خواهید امتحان کنید؟ بازیگری وجود دارد. " و در آن زمان من به دنبال کار در قاب بودم. برای من جالب بود - برای من این یک کار بسیار جدید و دشوارتر از کاری است که قبلاً انجام شده بود. من تولید را خوب می شناسم ، اما مجری بودن سخت است - تجربه ، شما بزرگ می شوید … بسیار ، به ویژه در پروژه های پیچیده. از این گذشته ، در اینجا شما فقط نشسته نیستید ، مطابق فیلمنامه چیزی را از نشانگر می خوانید - شما خلاق هستید ، با مردم ارتباط برقرار می کنید ، به خصوص اینکه همه افراد متفاوت هستند ، به ویژه در شرایط استرس زا ، به ویژه در شهرهای مختلف.

به طور کلی ، آنها تماس گرفتند ، به بازیگری دعوت کردند. من آمدم ، آن را امتحان کردم ، دوست داشتم. ما تصمیم گرفتیم که "خلبان" را با من برداریم (مجموعه آزمایشی برنامه - یادداشت ویراستار). همه آن را بسیار دوست داشتند - و من آن را دریافت کردم.

صادقانه بگویم ، حتی تا آخرین لحظه ، حتی زمانی که قرارداد را امضا کردم ، متوجه نشدم که مجری برنامه خواهم بود.

تعداد زیادی از بینندگان تلویزیونی روسی (و نه تنها) برنامه شما را دوست دارند ، اما کسانی نیز هستند که با آن بسیار منفی برخورد می کنند. در موردش چی فکر می کنی؟

کسی دوست دارد ، برخی دوست ندارند - این زندگی است. همیشه افرادی هستند که آن را دوست دارند. و چه کسی آن را دوست ندارد - من می خواهم بگویم: اگر یک نفر برنامه من را تماشا می کند و او آن را دوست دارد ، این اطلاعات برای او مفید است ، پس کار من بیهوده انجام نمی شود. اگر بتوانید زندگی حداقل یک نفر را با کار خود تغییر دهید ، این در حال حاضر بسیار است. می بینید ، نمی توانید همه را راضی کنید. من سعی نمی کنم که همه مرا دوست داشته باشند یا اصلا مرا دوست نداشته باشند. من کارم را برای مردم انجام می دهم ، برای همه ساکنان کشور ، برای همه کسانی که جلوی تلویزیون می نشینند ، خواه یک دختر کوچک پنج ساله یا یک زن بالغ. طرفداران مختلف به سراغ من می آیند: مادربزرگ هشتاد ساله کوچک و گاهی اوقات می آیند: "دختر ، من تماشا می کنم!" هیچ پاداش بیشتری برای من وجود ندارد زیرا من فقط برای این افراد کار می کنم. من در قاب خودشیفتگی درگیر نمی شوم ، هنوز برای من اتفاق می افتد که چگونه نگاه می کنم - من قبل از هر چیز روزنامه نگار هستم ، راهی بسیار دشوار برای به دست آوردن اطلاعات هستم. می دانم که برنامه جنجالی داریم. رسوایی است زیرا من چیزی را فاش می کنم که هیچ کس تا به حال از آن خبر نداشته است.شما به رستوران ها می رفتید ، اما تا زمانی که چیزی به نام "Revizorro" وجود نداشت ، هیچ کس به این فکر نمی کرد که چه چیزی می تواند کثیف باشد ، چه شرایطی می تواند غیر بهداشتی باشد ، و ممکن است نوعی عدم رعایت هنجارها وجود داشته باشد. و من بسیار خوشحالم که با پروژه ما یک موضوع اجتماعی بسیار مهم را مطرح کردیم. این فقط یک نمایش تلویزیونی نیست - یک اقدام اجتماعی است. این برنامه واقعاً طنین بسیار بزرگی دارد ، اما همچنین نتیجه بسیار خوبی دارد - بسیاری از صاحبان موسسات می نویسند که آنها اشتباهات را تصحیح می کنند ، به نظر من ، پارک آبی در یکاترینبورگ بسته شد ، سپس آنها مهمانان و من را باز کردند و دعوت کردند به وقتی نتیجه کار خود را می بینید ، چنین لذتی را تجربه می کنید. من درک می کنم که به کار خود ادامه خواهم داد ، زیرا واقعاً دارم جهان را کم کم تغییر می دهم. و مهمتر از همه ، ما تعداد زیادی دنبال کننده داریم - دوستان من ، فقط مردم ، بینندگان تلویزیون ، طرفداران شروع به توجه به خدمات می کنند. آنها به نحوه خدمات رسانی توجه می کنند و چک های کوچک خود را شروع می کنند. قبلاً ، وقتی شخصی به خدمات ضعیفی رسید ، چه می کرد؟ خوب ، او می گوید: من دیگر نمی آیم ، برای چای نمی روم. و اکنون شخص واقعاً فکر کرد که پول پرداخت کرده است ، بنابراین خدمات باید با کیفیت بالا باشد. و من خوشحالم که برنامه محبوب است ، برنامه دوست داشتنی است و بینندگان خاص خود را دارد. من فقط برای آنها کار می کنم ، و برای کسانی که برنامه من را دوست ندارند … امیدوارم آنها پروژه خود را در تلویزیون پیدا کنند که آنها دوست دارند. حتی به هیچ وجه در این مورد اظهارنظر نمی کنم. دوست نداشتن و دوست نداشتن.

Image
Image

همه به نحوه ایجاد برنامه علاقه مند هستند ، چه کسی شهر بازدید و موسساتی را که با بازرسی به آنها مراجعه می کنید انتخاب می کند؟

ما ابتدا شهرها و م establishسسات را انتخاب می کنیم ، اول اینکه طبق بررسی های وب سایت کانال تلویزیونی "جمعه!" - یک کتاب شکایت با تعداد زیادی بررسی وجود دارد. ما نگاه می کنیم که بیشتر آنها در کدام شهر هستند. این کار در درجه اول توسط تیم های تحریریه و تولید انجام می شود. نظارت زیادی بر فضای اینترنت وجود دارد ، آنها به سایتهای مختلف مشهور نگاه می کنند که می توانید در آنها رزرو کنید ، به عنوان مثال ، یک هتل ، سایتهای هتلها یا خود رستورانها. ما موسسات مختلف را با بررسی های متفاوت انتخاب می کنیم. و با خوب و بد و طنین انداز. ما می رویم و نمی فهمیم - نیمی از مردم یک چیز می نویسند ، نیمی دوم - خوب ، برویم فکر کنیم و ببینیم واقعاً چه چیزی وجود دارد. تماشاگران دوباره کمک می کنند.

بحث های داغی در اینترنت در مورد قانونی بودن اقدامات شما وجود دارد. برخی می نویسند که شما حق ورود به قلمرو املاک خصوصی ، ترتیب جستجوها و حمایت از صاحبان موسسات را ندارید ، برخی دیگر از شما کاملاً حمایت می کنند. چه کسی در تنظیم پارامترهای چک نقش داشته است و اقدامات شما چقدر قانونی است؟

شما درک می کنید که من قبلاً تقریباً سی شهر را سفر کرده ام ، و اگر اقدامات من غیرقانونی بود ، من در کافه ای نمی نشستم و این چای گیاهی فوق العاده را نمی نوشیدم. (می خندد.) من قبلاً جایی در اداره پلیس نشسته بودم.

همه اقدامات ما قانونی است. قبل از شروع پروژه ، تعداد زیادی وکیل کار می کردند ، که قبل از راه اندازی من و گروه فیلمبرداری مستقیم در موسسات ، همه چیز را کاملاً بررسی کردند. البته ما درک می کنیم که چه چیزی مستحق و چه چیزی نیست.

در طول بازرسی از موسسات ، شما در معرض خطر برخورد با صاحبان نامناسب هستید ، که توسط مواردی در رستوران های کاستروما و یاروسلاول ، جایی که مالکان به گروه فیلمبرداری شما حمله کردند ، ثابت می شود (تا آنجا که ما می دانیم ، اپراتورها و تجهیزات به شدت آسیب دیده اند) به با اینگونه دعواکنندگان چگونه برخورد می کنید؟

من قبلاً نزدیک به سی شهر سفر کرده ام ، و اگر اقدامات من اشتباه بود ، من در کافه ای نمی نشستم و این چای گیاهی فوق العاده را نمی نوشیدم.

ما به هیچ وجه نمی فهمیم. پس از این حادثه ، مدیریت کانال تلویزیونی در حال حاضر در این زمینه مشغول است ، یک پرونده جنایی علیه آنها تشکیل می شود.

تا آنجا که ما می دانیم ، شما یک نگهبان دارید. با وظایف خود کنار بیایند؟

همیشه نگهبانان بودند ، اما وقتی می بینید که چندین نفر به طور همزمان به گروه فیلم حمله می کنند ، این خیلی زیاد است ، بنابراین تصمیم گرفته شد که امنیت را تقویت کنید.

شما همیشه به کاستی های خدمات اشاره می کنید و با رستوران داران و هتلداران پرخاشگر با لبخند ارتباط برقرار می کنید ، بدون اینکه صدایتان را بلند کنید. چگونه می توانید خود را کنترل کنید ، آیا واقعاً نمی خواستید این افراد را به جای آنها بگذارید؟

بیرون آوردن من بسیار دشوار است ، اما دو بار به سختی توانستم خود را مهار کنم. مانند قابلمه - آب پز. (می خندد.)

این نوع کار یک استرس دائمی است. بهبودی زمان زیادی می برد ، احتمالاً بیش از یک بسته آرامبخش از بین رفته است؟

تنها زمانی که من از داروهای آرامبخش استفاده کردم و عموماً از کمک پزشکان استفاده کردم ، آناپا بود. فقط وحشتناک ترین استرس آنجا بود. در آنجا حتی نوعی تزریق را درخواست کردم ، زیرا دقیقاً مانند برگ آسپن می لرزیدم. من از این وضعیت شوکه شده بودم. چون وقتی می بینید آنها را می زنند ، یک نگهبان خونین از رستوران فرار کرد … ابتدا من را نگه داشت ، و سپس از اپراتور خواستم که مرا کنار بزند. این تنها زمان بود. به طور کلی ، من از داروهای آرامبخش استفاده نمی کنم - من چای های گیاهی می نوشم. (می خندد.)

آیا موسسات سعی کردند به شما رشوه بدهند؟

اتفاق می افتد. و آنها سعی می کنند به توافق برسند. اما شما درک می کنید که توجه زیادی به پروژه من وجود دارد به طوری که به محض این که اگر جایی به خودمان اجازه دهیم حداقل چیزی را قبول کنیم ، پس … من قبلاً آنقدر مکان شنیده ام که همه اینها تبلیغات است. من می توانم بگویم که هیچ موسسه ای ترفیع نداشت و در همه مراکزی که از آنها بازدید می کنیم ، هیچ کس در مورد این چک واقعاً نمی داند. من می دانم که در برخی شهرها آنها از آمدن من مطلع می شوند و همه چیز را تمیز می کنند ، می ترسند ، اگرچه نمی دانند که آیا من به آنها می آیم یا نه. حتی اگر به شهر بیایم و نیمی از تأسیسات قبلاً شسته شده باشند ، این در حال حاضر یک پیروزی است. و بنابراین من حتی نمی خواهم به آنچه در آنجا به ما ارائه می دهند گوش دهم ، زیرا در این صورت کل برنامه معنا نخواهد داشت.

Image
Image

آیا هنگام بازرسی به موارد فوق العاده ای برخورد کرده اید؟

وقتی سوسک ها را در ششلیکوف در نووسیبیرسک دیدم ، شوکه شدم. مهمتر از همه ، من شگفت زده شدم ، می دانید چیست؟! آنها نگفتند: "اوه ، بله ، آه ، سوسک ها ، اکنون همه کارها را انجام می دهیم ، آن را تمیز می کنیم" ، اما با آرامش ایستاد و گفت: "چرا اینقدر نگران هستی؟ خوب ، سوسک ها در حال دویدن هستند. " من می گویم: "شما آنقدر آرام در مورد ناقلین عفونت صحبت می کنید ، آنها درست زیر میزها را مسخره می کنند." آنها باعث خشم من شدند ، من می گویم: "خوب ، شما می دهید !!!"

آیا در طول فیلمبرداری لحظات خنده داری وجود داشت؟

بله گاهی اوقات! در واقع ما با خدمه بسیار می خندیم. همه دوست دارند بخندند وقتی سرم را به چیزی می کوبم یا مثلاً وقتی دوش را روشن می کنم و ناگهان روی من می ریزد - من با مو و آرایش خود آنجا ایستاده و شروع به جیغ کشیدن می کنم - همه عاشق چنین لحظاتی هستند. (می خندد) من می توانم به خودم هم بخندم. ما اغلب هنگام عکاسی از gopro عکس می گیریم ، اما آنها همیشه ضبط را خاموش نمی کنند. و آنچه ما در آنجا فیلم خنده دار نداریم.

در خارج از پروژه ، آیا شما نیز درخواست خدمات دارید؟

من همیشه قبل از برنامه Revizorro مطالبه گر بوده ام ، بنابراین در نقش مجری بسیار احساس راحتی می کنم. من مجبور نیستم در جایی فکر کنم ، شرایطی را حل کنم - من مانند یک مصرف کننده معمولی رفتار می کنم. من همیشه کمی دقت را بیش از حد برآورد کرده ام. اگر ، به عنوان مثال ، در یک هتل ، اتاق کثیف است ، من به مدیر می روم و هنگام قدم زدن می خواهم نظافت را انجام دهد. من نمی روم و صحبت نمی کنم ، اینجا هستید ، شما چنین هستید - فقط با آرامش خاطر نشان می کنم.

خانه شما احتمالاً تمیز استریل است؟

چگونه همه علاقه مند به نظافت در خانه من هستند! (می خندد.) خانه من تمیز است - من عملاً هرگز به آنجا نمی روم ، زیرا دائماً در حال حرکت هستم. من وقت ندارم خودم را تمیز کنم - یک خدمتکار ویژه به من می آید و همه چیز را با دقت تمیز می کند. من یک فرد پاک هستم.

به هر حال ، آیا شما یک آپارتمان اجاره می کنید یا قبلاً خود را خریداری کرده اید؟

دارم عکس می گیرم من و خودم نمی دانم کی می شود. آپارتمان رویایی من هنوز در رویاهای من است.

شما یک دختر بسیار زیبا و باهوش هستید ، شاید متقاضیان برای دست و قلب شما به سادگی پایانی ندارند؟

من وقت ندارم خودم را تمیز کنم - یک خدمتکار ویژه به من می آید و همه چیز را با دقت تمیز می کند. من یک فرد پاک هستم.

طرفداران زیادی دارند.

آیا مرد جوانی وجود دارد؟

نه هنوز.من به تازگی از دوست پسرم جدا شدم ، بنابراین هنوز سر کار هستم.

اما چنین چیزی وجود ندارد: "چگونه تنها هستم" ، "من باید ازدواج کنم" ، "مردم چه خواهند گفت"؟

من اصلا کلیشه ای نیستم. برای شخص من ، در سن 20-25 سالگی خیلی زود بود - من نمی توانستم نه مادر خوبی باشم و نه همسر خوبی ، در نهایت ، شما باید با درک کامل آنچه می خواهید وارد زندگی خانوادگی شوید.

من با توجه به دنیای درونی خود بسیار منطقی توسعه می دهم: از 20 تا 30 سالگی کار کردم ، حرفه ای ساختم ، زندگی کردم ، چیزهای زیادی آموختم ، سفر کردم. شاید بله ، به چنین شخصی نیاز نداشت ، اما من یک رابطه جدی داشتم. به طور کلی ، من نسبت به مهر گذرنامه ام آرام هستم. من معتقدم که مردی که در کنار شماست مطلقاً این مهر را در گذرنامه ندارد - این یک داستان دیگر است - باید نوعی تبادل انرژی انجام شود.

من معتقدم که یک مرد باید زندگی خودش را داشته باشد ، سرگرمی ها ، سرگرمی های خودش را داشته باشد. و مال من هم ما باید از یکدیگر حمایت کنیم. و من به یقین می دانم که چنین رابطه ای وجود دارد و این رابطه برنامه من است. در حال حاضر من آماده هستم - می دانم که من قبلاً یک خانواده را دوست داشتم ، می فهمم که من به چه نوع مردی نیاز دارم ، می فهمم که من برای انجام این رابطه آماده هستم ، حتی از فداکاری. شاید الان اگر بخواهم بگویم ، در حال جستجو هستم. آره. من فقط 35 ساله بودم که به فکر ازدواج افتادم. به تازگی. (می خندد.)

من هرگز رویایی برای ازدواج نداشتم. هرکسی روش متفاوتی دارد ، من نمی توانم درباره مردم قضاوت کنم. شخصی در سن 20 سالگی عشق دیوانه واری دارد - مردم ازدواج می کنند و تمام زندگی خود را می گذرانند ، با هم برخی موانع را پشت سر می گذارند. این فوق العاده است. من فقط آن را نداشتم ، من فکر می کنم این اشتباه است اگر زنی 25 ساله باشد و دوست پسر نداشته باشد ، او فقط به دلیل نیاز به وحشت و ازدواج شروع می کند. من همیشه از نظر افکار عمومی بسیار بی تفاوت هستم. اگر آنها می گویند: "اوه ، او 35 ساله است و ازدواج نکرده است ، پس مشکلی با او وجود دارد" ، من اهمیتی نمی دهم. من می دانم که هستم ، می توانم از عقیده خود دفاع کنم ، حتی اگر در یک طرف و در طرف دیگر تمام جهان بایستم. اگر من اینطور فکر می کنم ، من اینطور فکر می کنم.

خارج از کار چه می کنید؟ آیا سرگرمی دارید؟

من سرگرمی های زیادی دارم. تناسب اندام خود را حفظ می کنم ، ورزش های سوارکاری انجام می دهم ، به یوگا می روم. این کاری است که من همیشه انجام می دهم. زمان در حال حاضر کم و بیش اجازه می دهد ، و بنابراین من اشتراک باشگاه تناسب اندام را تمدید کردم ، اما ، با این حال ، من هرگز آنجا نبوده ام. (می خندد.)

من کلاسهای کارشناسی ارشد برگزار می کنم ، در مورد ظرافت های روزنامه نگاری صحبت می کنم ، اینکه چقدر برایم سخت بود ، چگونه رفتار کنم. من در مورد برنامه خودم صحبت می کنم.

من واقعاً عاشق آشپزی ، میزبانی دوستان در خانه هستم. به طور کلی ، من خانه دار هستم - پس از سفرهایی که در خانه می نشینم و جایی بیرون نمی روم ، می گویم: "همه بیا پیش من."

Image
Image

شما در هر قسمت شگفت انگیز به نظر می رسید! آیا شما کمد لباس خود را انتخاب می کنید یا این شایستگی سبک است؟

من اصلا به استایلیست ها اعتماد ندارم. من سلیقه خوبی دارم و همه لباس ها و ظاهر شخصاً توسط خودم انتخاب شده است. حتی اگر آنها به طریقی اشتباه من را نقاشی کرده باشند ، من می خواهم رنگ آمیزی کنم - من به این شکل وارد قاب نمی شوم. همه چیز را خودم انتخاب می کنم ، تا کفش. با تشکر فراوان از کانالی که انتخاب تصویر را به من سپردند.

در واقع ، حتی کل تصویر مجری توسط من اختراع شد - این لب های قرمز ، موهای جمع شده ، با چنین شدت. همه آن را دوست داشتند و تصمیم گرفتند او را ترک کنند.

در زندگی واقعی چگونه می پوشید؟

من واقعا عاشق لباس هستم. درست است ، یکبار مرد جوانی با من ملاقات کرد ، و او حتی مرا نشناخت. (می خندد.) من کلاه پوشیده بودم ، نوعی شلوار جین. من دوست دارم به شیوه های مختلف لباس بپوشم - هم لباس ورزشی و هم کلاسیک را دوست دارم. تنها چیزی که اصلا به من نزدیک نیست "لباس عروسک های باربی" است ، من عملا چنین لباس هایی نمی پوشم. من عاشق ظرافت محدود در تصاویر ، خطوط ساده هستم.

من عاشق طراحان روسی هستم ، بعضی چیزها را به سفارش می دوزم - به طور کلی ، می توانم خودم را یک مغازه دار بخوانم. من خیلی به مد علاقه دارم و چیزهای زیادی می خرم.

شما مجری یک پروژه تلویزیونی هستید ، اما آیا خودتان برنامه ای تماشا می کنید؟

به طور کلی ، مردم تلویزیون بسیار کمی تماشا می کنند - من می توانم این را به طور قطع بگویم. نگاه کنعمدتا فقط به خاطر این که بدانید چه پروژه هایی وجود دارد ، چه کسی آنها را ساخته است ، به منظور ارزیابی از دیدگاه حرفه ای.

من عاشق طراحان روسی هستم ، بعضی چیزها را به سفارش می دوزم - به طور کلی ، می توانم خودم را یک مغازه دار بخوانم. من خیلی به مد علاقه دارم و چیزهای زیادی می خرم.

و گاهی برنامه های تلویزیونی را تماشا می کنم. من فقط دیوانه بسیاری از برنامه های تلویزیونی هستم. من هم مثل بقیه بازی تاج و تخت را می بینم. من با لذت بسیار "House of Cards" 2 فصل را تماشا کردم. آخرین برنامه تلویزیونی که من واقعاً دوست داشتم قصه های ترسناک است. یک فصل پخش شد ، من هنوز منتظر فصل دوم هستم ، چرا آنها این مدت طولانی در حال فیلمبرداری آن هستند. (می خندد.) به طور کلی ، من عاشق برنامه های تلویزیونی هستم.

احتمالاً کمی تعصب نسبت به برنامه های تلویزیونی روسیه وجود دارد ، اما من در یک شرکت کار کردم ، ما فیلمی درباره فیلم ساختیم ، و من سریال تلویزیونی آشپزخانه را بسیار دوست داشتم. من فکر می کنم این یکی از بهترین پروژه هایی است که آنها انجام می دهند. من همه بچه های تیم را می شناسم ، بازیگران را دوست دارم. بنابراین ما می توانیم سریال های خوبی را نیز انجام دهیم.

و در مورد برخی پروژه ها ، علاوه بر دیدگاه حرفه ای ، به ندرت دور هم جمع می شوم. می توانم بگویم وقتی سال گذشته "صدا" (جایی که نارگیز زاکیرووا بود) وجود داشت - او آن را روشن کرد و نتوانست آن را تغییر دهد. این پروژه فقط من را به آن کشاند - به نظر می رسید ، و به همین ترتیب - به ندرت.

و البته ، ما نمی توانیم در مورد نام خانوادگی شما از شما س askال کنیم. در ابتدا ، همه فکر می کردند نام مستعار است. آیا موارد خنده دار مربوط به نام خانوادگی وجود داشت؟

با نام خانوادگی بسیار خوب بود. او برای تلویزیون بسیار خوب است. و همیشه لحظات خنده داری وجود داشت. در مدرسه به من "نور" و "پرواز" می گفتند. "پرواز اینجا کجاست؟" (می خندد.) اولین باری که فهمیدم نوعی نام خانوادگی غیرعادی دارم ، زمانی بود که در کلاس اول بودم … همه - ایوانف ، پتروف ، سیدوروف … من در حال پرواز هستم ، و کل کلاس خندیدند ، و خیلی ناراحت شدم من به خانه آمدم و پرسیدم: "مادر ، آیا ما نام خانوادگی غیرمعمولی داریم؟" مامان به من گفت: "چرا؟" و من به او می گویم که همه به من خندیدند. و او به من گفت: "تو غیرمعمول ترین و جالب ترین نام خانوادگی را داری ، پس نگران نباش." (می خندد.)

توصیه شده: