فهرست مطالب:

دوستان شوهر مانند نفرین هستند. داستانهای زندگی
دوستان شوهر مانند نفرین هستند. داستانهای زندگی

تصویری: دوستان شوهر مانند نفرین هستند. داستانهای زندگی

تصویری: دوستان شوهر مانند نفرین هستند. داستانهای زندگی
تصویری: ازدواج دوباره و شوهر مکار | داستان واقعی 2024, مارس
Anonim

گاهی اوقات دوستان شوهر می توانند یک مشکل واقعی برای زن باشند. آنها او را می کشانند تا در کلوپ های شبانه قدم بزنند. آنها در لانه خانواده جمع می شوند و مست می کنند. آنها پول می گیرند و مدام به کمک احتیاج دارند ، و وقتی شوهر به کمک نیاز دارد ، آنها در آنجا نیستند. و غیره. بنابراین ، اگر افرادی اغلب در زندگی شوهر شما ظاهر می شوند که مطمئناً آنها را دوست ندارید باید چکار کنید؟ داستان زندگی بخوانید.

Image
Image

رفیق خطرناک

دوستی که 20 سال بود او را ندیده بودند ، نزد شوهرم حاضر شد. این رفیق نشسته بود (شبیه به قابش) ، وقتی بیرون آمد ، با شوهرش ارتباطی نداشت (من گمان می کنم ، زیرا همه چیز در زندگی او خوب بود).

تماس گرفته شد ، پیدا شد. اولین ملاقات (خوشبختانه با شوهرم رفتم). فقط به عنوان یک شاخص. دوست: "بیا به خانه من در خیمکی. بیایید هوشمندانه بنشینیم. من خانواده ام را معرفی می کنم ". ما داریم می آییم. با هدیه (بطری ویسکی و آناناس). چیزی روی میز نیست. مردم حتی سیگار هم ندارند ، آنها مشغول تیراندازی به من بودند. سپس شوهرم نوشید و به یکی از دوستانش پول داد. بلافاصله یک تاکسی برای سفر به فروشگاه فراخوانده شد. در طول راه ، معلوم شد که dacha اصلاً دوست نیست ، بلکه یک دختر جوان است که به طور کاملاً غیرمستقیم به این خانواده (دختر دوست پسر ناتنی) اشاره می کند. و این دوست مصلوب شد و سایت را به ما نشان داد که از همه اینها خسته شده است و در آینده نزدیک آن را می فروشد. این اولین ملاقات بود. ارتباط بعدی او با شوهرم برای من جهنم بود. در نتیجه ، مرد به طور کامل قطع شد. وقتی او قبلاً 400 هزار روبل به شوهر من بدهکار بود ، آنگاه عزیزم نمی تواند تحمل کند. من تماس های تلفنی این دوست را با دقت پیگیری کردم. او به من گفت که من یک احمق هستم ، دختری با فضیلت آسان و نسبت به شوهرم حسادت می کنم. او گفت که تمام پول ما را خواهد داشت.

به هر حال ، صحبت با این شخص بسیار دلپذیر است. تحصیل کرده جذاب. بسیار مذهبی (به ظاهر). او دائماً به چگونگی ازدواجش در پاریس با همسرش می بالد. به کوره چنین دوستان. و شوهر من نیز یک احمق ساده لوح است ، او معتقد بود که اکنون بهترین دوست برای این نوع است و آماده است تا هرچه را که دارد به او بدهد.

بطری برای سه نفر

آنها عصرها با دوستان خود سرگرم می شدند تا به یک کافه بروند و یک بطری ودکا برای سه نفر بنوشند. وقتی ملاقات را شروع کردیم ، او عصرها با من بود ، سپس با ماشین به خانه رفت و در راه "کاملاً تصادفی" با دوستانش ملاقات کرد و با آنها به آن کافه رفت.

نمی دانم برای چه کسی چگونه است ، اما برای من ، نوشیدن مشروبات الکلی 3-4 بار در هفته مستی است. وقتی برای اولین بار این را گفتم ، ظاهراً ما در راه نبودیم ، او فکر کرد که من شوخی می کنم ، و چند روز بعد دوباره برای نوشیدن رفت. و بار دوم که وارد آن شدم.

حالا آخر هفته با دوستان ملاقات می کنیم ، می رویم فوتبال ببینیم یا آنها را به محل خود دعوت می کنیم. خوشبختانه یک روز در میان هیچ مست وجود ندارد.

Image
Image

یک ترفند م effectiveثر

چنین "وزن" هایی از زمانهای بیکار وجود دارد. همه چیز به افراد ، ترجیحات و رفتار آنها بستگی دارد. با سابقم ، دو بار یک ترفند انجام دادم و دو دوستش را از دست دادم. این وضعیت من را عصبانی کرد که این دوستان شوهرم بدون هشدار به دیدن ما آمدند ، با نوشیدنی ، دوست دختر …

در مورد یکی به همسرش گفتم که او از من خواست "شام بخورم" … پس از آن ، رابطه او با خانواده ما یکبار برای همیشه تیره شد ، زیرا من برای او "آشغال دروغگو" و برای همسرم - "آشغال" بودم. که به شوهر تجاوز کرده است ". من راه می دهم! 100٪ موثر.

هنگامی که شدت ارتباط آنها کاهش یافت ، به شوهرم گفتم که دوستش مستی مکررا مرا به طرف من می برد ، مرا به شام دعوت می کند ، و مرا به سفر دعوت می کند. هیچ راهی برای بررسی آن وجود نداشت ، اما اگر من آن را "با صراحت کامل" بگویم ، آنها به من اعتقاد داشتند.

به آنها علاقه نشان دهید

از تجربه خودم ، هیچ راهی بهتر از این نیست که شوهرتان را حسادت کنید.علاوه بر این ، حتی لازم نیست معاشقه کنید ، کافی است چندین بار بر کرامت این دوستان تأکید کنید (ترجیحاً دقیقاً همان چیزی که شوهر با ارزش ترین ویژگی های خود می داند). چند بار برای دعوت خودشان اقدام کنم … و این تمام شد ، خود شوهر نمی خواهد آنها را ببیند.

دوستی وسواسی

شوهر من چنین "دوست" داشت. در ابتدا فکر می کردم او چنین چیزی نیست. و سپس تعداد زیادی از او در زندگی ما وجود داشت ، او دائماً به ما می آمد ، سپس فقط با شوهر من تماس گرفت و او را برای تمام روز برد تا برخی از مشکلاتش را حل کند. من قبلاً بی سر و صدا از او متنفر بودم. هنگامی که خانه داشتیم ، او به شوخی به من ثابت کرد که زن مهم نیست و دوستان جاودانه هستند و به جایی نمی روند. این فقط من را تمام کرد ، هرچه بیشتر شد ، بیشتر با شوهرم دعوا کردیم. کابوس بود. من آن شخص را از راه دور دیدم و سعی کردم به شوهرم توضیح دهم که او یک فرد گندیده است ، اما او متوجه نشد. من به آرامی روی مغز او چکه کردم و نظر خود را در مورد این موضوع با مثالهایی از زندگی بیان کردم (من بسیاری از آنها را داشتم ، زیرا این نوع عملاً قبلاً با ما حل شده است). و سپس یکی از دوستان شوهرم به طرز احمقانه ای پول پرتاب کرد ، در روز حقوق شوهرش رسید و از او درخواست یک موضوع فوری کرد ، زیرا می دانست که علاوه بر این پول ، هیچ کس دیگری در خانه نیست. و او آن را واگذار نکرد. سپس به شوهرش فاش شد. "دوست" بهانه هایی آورد که پول را پس ندهد ، سپس او به سادگی تلفن را متوقف کرد ، سپس شماره را تغییر داد و بسیاری کارهای ناخوشایند دیگر انجام داد. در نتیجه ، شوهرم گفت که من خیلی درست می گویم و همه "دوستان" دیگر را در همان محل این رفیق ریختم ، در نهایت به ارزیابی های من از شخصیت آنها گوش داد و فهمید که در هیچ موردی اشتباه نکرده ام. و متعاقباً ، همه این افراد تنها با اقدامات خود آنچه من در مورد آنها فکر می کردم را تأیید کردند. اکنون ما با خوشحالی زندگی می کنیم و شوهر من معتقد است که خانواده وجود دارد و او به همه این دوستان نیازی ندارد ، زیرا هرگز چیز خوبی از آنها ندیده است.

Image
Image

یک جایگزین به او نشان دهید

من کاری نکردم که ارتباطم را با دوستان متوقف کنم. شوهرم به تدریج از گفتگوهای مشابه در موضوعات مشابه با دوستان خسته شد: بازی "Warcraft" ، آبجو و بس. شوهرم از دانشگاه فارغ التحصیل شد ، دیپلم نوشت ، من به او کمک کردم ، او را با افراد جالبی در زمینه کارگردانی موسیقی (که او واقعاً می خواهد انجام دهد) آشنا کردم و سپس متوجه شد که شوهرم خیلی کمتر با دوستان قبلی ارتباط برقرار کرده است ، شاید بزرگ شده درعین حال ، من هرگز نگفتم که دوستان شوهرم را دوست ندارم. و من آنها را دوست نداشتم ، زیرا بچه ها رشد نمی کنند و به نظر من از نظر اخلاقی تنزل می کنند: رابطه جنسی گاه به گاه ، آبجو و وارکرفت - این معنای زندگی است!

و آنها به شوهرش زنگ زدند و هنوز هم می گویند "جوجه تیغی" و "هانپک".

اخلاقی: حواس خود را پرت کرده و جایگزینی را نشان دهید.

آیا مرد شما دوستان زیادی دارد؟

بله ، کامل.
یکی دو فامیل وجود دارد.
او یک دوست خوب دارد.
احتمالا نه.

چک واقعی

خود را با حیله گری پس از تولد کودک حل و فصل کردند. خرید هدیه و کمک به کودک بسیار تنبل بود و وقتی آنها آمدند ، کودک دائما گریه می کرد ، نشستن در آپارتمان غیرممکن بود. آنها از آن خسته شده اند. در حال حاضر فقط دوستان خوب شوهر او وجود دارد و تعداد بسیار کمی از آنها.

گوه گوه ای

من هم به نوعی چنین مشکلاتی داشتم. من بر اساس ضرب المثل "آنها گوه را با گوه در می آورند" عمل کردم. او دوستان خود را متقاعد کرد ، آنها به نحوی به سراغ ما آمدند و شروع به رفتار کردند ، به عبارت ساده ، زشت. آنها یک جعبه آبجو ، ماهی آوردند ، نشستند ، غر زدند و در مورد مردان صحبت کردند. به طرز عجیبی ، روی شوهر من تأثیر گذاشت. ما بعداً این موضوع را با او در میان گذاشتیم ، او گفت که متوجه شده است که همه چیز از بیرون چقدر زشت به نظر می رسد.

توصیه شده: