عدم اتحاد مداوم: چرا پیدا کردن همسر بسیار مشکل است
عدم اتحاد مداوم: چرا پیدا کردن همسر بسیار مشکل است

تصویری: عدم اتحاد مداوم: چرا پیدا کردن همسر بسیار مشکل است

تصویری: عدم اتحاد مداوم: چرا پیدا کردن همسر بسیار مشکل است
تصویری: 409 _ تصویر جنازه شوهرم مدام جلوی چشمم است و اشکم بند نمی آید...| دکترهلاکویی | مرگ | PTSD 2024, آوریل
Anonim

مدتها پیش توسط یک کلاسیک گفته شده بود: "شما نمی توانید یک اسب و یک گوزن لرزان را در یک چرخ دستی مهار کنید." و اخلاق این افسانه به گونه ای است که در هر مشاغل مشترک باید به دنبال یک فرد برابر بود. اگر ترکیب با اندازه های مختلف باشد ، هیچ چیز کار نمی کند ، چیزی برای امتحان کردن وجود ندارد. و ازدواج ، هر چه می گویید ، نیز نوعی تیم است و برای کنار آمدن با آن ، افرادی که با یکدیگر هماهنگ هستند باید آن را بکشند.

Image
Image

مشکل ازدواج نابرابر امروز مطرح نشد. به عنوان مثال ، در وهله اول در انگلستان در دوران ویکتوریا ، تعصبات گروه طبقاتی وجود داشت. مفهوم ناسازگاری (ازدواج نابرابر) تا حد پوچی کشیده شد. چه کسی یک جفت است و نه یک جفت ، مساوی و ناهموار - در سطح یک مشکل جبری پیچیده با متغیرهای زیاد حل شد. به عنوان مثال ، هیچ چیز مانع ازدواج فرزندان دو خانواده اشرافی مساوی نمی شود … به جز درگیری که بین اجداد این خانواده ها در قرن پانزدهم پیش آمد و هنوز به پایان نرسیده است. یک مغازه دار موفق روستایی نمی تواند دخترش را با پسر ساقی صاحبخانه محلی ازدواج کند ، زیرا یک ساقی - نماینده گروه "خدمتگزاران ارشد ارشد" - در نردبان اجتماعی بسیار بالاتر از یک مغازه دار ایستاده است ، حتی اگر او ، ساقی ، یک پنی به دل نداشت. بالاترین عنوان اشراف همچنان یک شرکت محکم بسته بود ، نفوذ به آن با کمک پول یا ازدواج تقریباً غیرممکن بود.

بنابراین ، معنای این مفهوم کاملاً قطعی بود: ازدواج بین افراد با موقعیت اجتماعی متفاوت. البته بسیاری از تفاوتهای دیگر از این امر ناشی می شود: تفاوت در درآمد ، تحصیلات ، سیستم ارزشی ، عادات ، سلیقه ها ، سن ، قد ، وزن ، قومیت و اعتراف ، شهروندی ، موقعیت ، گفتار (تلفظ و لهجه). لیست بندی را می توان بر اساس موقعیت خاصی ادامه داد. اما لیست معیارهای ما هرچه باشد ، س mainال اصلی باقی می ماند: چگونه می توان با وجود علائم رسمی تفاوت بین همسران ، جامعه ای را پیدا کرد که ازدواج را خوشبخت و غیرقابل توضیح کامل می کند؟ و چه چیزی در پشت ضرب المثل "ازدواج باید مساوی شود" چیست؟ "برابر" چیست؟ آنها از چه جهاتی باید "مساوی" باشند تا ازدواج شاد باشد؟

در زمان ما ، مرسوم است که بسیاری را با عشق توجیه کنیم. "عشق ناخواسته خواهد آمد." و من معتقدم که شما نباید تسلیم احساسی شوید که ناگهان به شما سر زده و فقط به قلب خود گوش دهید ، ذهن باید همیشه کار کند. مهماندار رختکن یک بازیگر تکنواز تئاتر نیست و "دختر طلایی" برای یک کولر در یک کلوپ شبانه مطابقت ندارد.

Image
Image

یکی از دوستان من ازدواج کرد زیرا می خواست در اسرع وقت از سرپرستی والدینش خارج شود و به قول آنها یک "بز" برای آنها بسازد. پدرش یک رئیس بزرگ بود و پیش بینی می کرد که پسر شریک تجاری اش شوهر ناتالیا باشد. با این حال ، دختر راه خود را پیش گرفت: با ملاقات با یک آندری زیبا و خوش اندام ، ناتا عاشق او شد و پس از مدتی جوانان امضا کردند. او از این واقعیت خجالت نمی کشید که در سن 27 سالگی ، آندری شغل دائمی نداشت و اینجا و آنجا را قطع می کرد ، اما می توانست با دوستان خود پولهایی را که در یک رستوران ظاهر می شد ، کنار بگذارد. وقتی ماه عسل تمام شد ، مجبور شدم به پدرم مراجعه کنم تا او بتواند جایی برای همسر خود پیدا کند ، که در یک هنرستان حرفه ای نیز تحصیل کرده بود. فرزند اول در خانواده متولد شد ، دومی. ناتالیا واقعاً مجبور نبود به مرخصی زایمان برود ، زیرا او به عنوان مشاور حقوقی در یک شرکت بزرگ کار می کرد و حقوق خوبی داشت: او مجبور بود از فرزندان خود برای چیزی حمایت کند ، زیرا پول شوهرش ارزش حساب کردن ندارد. آندری سه روز بعد به عنوان نگهبان کار می کرد ، او وقت آزاد زیادی برای کار در جایی دیگر داشت ، اما هیچ تمایلی نداشت.وقتی والدین همسرش هزینه مهد کودک را پرداختند ، یک پرستار بچه را استخدام کردند ، چیزهایی خریدند ، عصبانی شد که همسرش در دفتر ناپدید شد. اما او خود نمی خواست برای تأمین خانواده اش نقل مکان کند. یک بار ما دوستانش در جشن تولد ناتالیا جمع شدیم. دختر تولد با شکایت از عجله برای به دنیا آوردن بچه ها ، گفتگو را آغاز کرد ، زیرا نمی تواند زمان و توجه زیادی به آنها اختصاص دهد. آندری به گفتگو پیوست: "بله ، من ناراحت نمی شوم اگر همسرم در خانه با بچه ها بماند ، فقط در این صورت ما باید همه چیز را از خود نپذیریم ، زیرا حقوق من برای هیچ چیز کافی نخواهد بود" … خانواده دوام آورد پنج سال ، سپس از هم پاشید.

آنها می گویند: "عشق شر است ، شما بز را دوست خواهید داشت." و به راستی ، چه نوع اتحاد نادرستی بر خاک عشق تب برانگیز جوانه نمی زند! علیرغم این واقعیت که والدین به فرزندان خود می گویند: با شرایط مساوی ازدواج کنید! و سالها بعد ، هنگامی که یک کودک بزرگسال هنوز خانه نامزد خود را بیست سال بزرگتر یا "نه از حلقه ما" می آورد ، شانه های خود را بالا انداخته و می پرسند: "چرا؟"

یکی از قدیمی ترین مجلات روسی "سلامتی" یکبار نوشت: "به احتمال زیاد ، زیرا در دوران کودکی همه ما افسانه ها را می خوانیم." هر مجموعه ای را باز کنید - و مطمئن شوید که اساس طرح تقریباً در هر ثانیه یک اتحاد نادرست است. و اگرچه اکثر افسانه ها با عروسی به پایان می رسند ، اما در مورد چگونگی زندگی خانوادگی قهرمانان سکوت نمی کنند ، به احتمال زیاد سیندرلا و شاهزاده متعاقباً طلاق داده و اموال را در دادگاه جدا کردند.

همانطور که می دانید ، یک افسانه دروغ است ، اما یک اشاره در آن وجود دارد ، یک درس برای همراهان خوب. و نه حتی یک ، بلکه چندین مورد. اگر مشهورترین داستانها را تجزیه و تحلیل کنیم ، نتایج دقیقاً با نظر روانشناسان مطابقت دارد که تفاوتها تنها اتحاد را تقویت می کند و کدام یک می تواند به سنگی تبدیل شود که قایق عشق در برابر آن شکسته می شود. از جمله اولین ، کارشناسان تفاوت در سن (زیبایی خفته و شاهزاده - به هر حال ، بیش از 100 سال تفاوت!) ، در موقعیت اجتماعی (سیندرلا و شاهزاده) و استعداد فکری (واسیلیسا خردمند و ایوان احمق است نمونه کتاب درسی که چگونه یکی از شرکا به دیگران اجازه می دهد خودشان را باهوش تر و هوشمندتر هدایت کنند). موقعیتهای خطرناک تر زمانی هستند که تفاوت هایی در فیزیولوژی وجود داشته باشد (جای تعجب نیست که پری دریایی کوچک و شاهزاده موفق نشدند) ، در خلق و خوی (برف دوشیزه و میسگیر نه تنها در افسانه ها با هم کنار نمی آیند) یا در تربیت و روحانی و اخلاقی نگرشها (همسران ریش آبی یکی پس از دیگری بی رحمانه به مقدسات مقدس شوهران خود حمله کردند - در نتیجه ، همه چیز برای آنها و برای او اشک ریخت). حداقل در درس اخلاق و روانشناسی زندگی خانوادگی در مدرسه ، آموزش افسانه ها را شروع کنید!

اکنون من نمی خواهم نظر خود را به کسی تحمیل کنم و اصرار کنم که به دنبال یکسان باشم: هر کس باید برای خود تصمیم بگیرد و در قبال آن مسئول باشد. علاوه بر این ، هر ازدواج را می توان نابرابر در نظر گرفت. پیر ، جوان ، فقیر و غنی-فقط افراطی ، و بنابراین در مورد آنها شایعه می گویند. هیچ برابری در ازدواج وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد ، زیرا همه ما با سوسک ها ، اصول و دیدگاه های خود متفاوت هستیم. هر شخصی شخصیت خودش را دارد. سرگرمی ، ثروت ، دانش ، نحوه مشاجره ، نوشیدن چای ، غذا خوردن از ماهیتابه و خروپف همگی فردی است.

Image
Image

به هر حال ، در اینجا یک ناسازگاری دیگر برای شما وجود دارد: بر اساس تفاوت در حرفه های زن و شوهر. تعداد مشاغل در حال حاضر آنقدر زیاد است که نمی توان آن را با دوره های گذشته مقایسه کرد. و شغل اثری از خود بر جای می گذارد ، یک سبک تفکر حرفه ای ، عادات ، در یک کلمه - روانشناسی را شکل می دهد. بنابراین ، مردم اغلب نه بر اساس طبقه و نه حتی به مردان و زنان ، بلکه بر اساس شغل تقسیم شده اند. و از این نظر ، اکثر ازدواج های امروزی ازدواج های نابرابر هستند.

لطفاً توجه داشته باشید: عروسی دانشجویی بین همکلاسی ها (به اضافه یا منهای دوره) به ندرت شروع شد. دختران هم کلاسی ها را خواستگار می دانند ، اگر فقط یک آپارتمان جداگانه ، یک ماشین و یک کیف پول بزرگ والدین داشته باشند. رویای بسیاری از مردم این است که یک تاجر را متقاعد کنند. در عین حال ، آنها خودشان زیاد نیستند. اما ما مطمئن هستیم که چنین اتحادی نادرست آنها را خوشحال خواهد کرد. مزخرف …

من به نوعی موفق شدم عاشق یک بانکدار شوم.ما در یک ارائه ملاقات کردیم. آنتون به زیبایی از من مراقبت کرد ، مرا به رستوران ها برد ، به من گل و الماس داد. سپس او به من نقل مکان کرد و گفت که نمی تواند پسر و همسرش را (هر چند مورد بی مهری) بدون آپارتمان بگذارد. زندگی روزمره معمول شروع شد - او از صبح تا دیروقت در محل کار بود. که در مذاکرات تجاری. سپس با شرکای تجاری در جایی دیگر. من اکنون ملحفه های کثیف را در ملاء عام نمی شستم ، فقط می گویم - ما در سه ماه فرار کردیم.

سپس من یک تجربه تأسف بار از ازدواج مدنی با یک نوازنده را تجربه کردم. به نظر می رسد که ما دو نفر افراد خلاقی هستیم ، اما … او دائماً منتظر موز بود ، شبها آهنگ می نوشت یا در کلوپ می نواخت ، دفتر خاطراتش را گم می کرد ، به خاطر نمی آورد که دمپایی را کجا گذاشته است … صبح ، با جارویی در دستانم ، ورق های موسیقی را که صبح از همه جا پاره کرده بود ، جمع کردم و سعی کردم "نابغه" را بیدار نکنم ، همانطور که منشی واقعی پاسخ داد "بعداً تماس بگیرید ، دن نمی تواند تلفن را پاسخ دهد همین الان." ناگهان متوجه شدم که رابطه جنسی برای او چندان جالب نیست … و برای بالا بردن لحن خلاقانه او به یک بطری کنیاک نیاز دارد.

در یک کلام ، چند سال به افرادی داده شده است که در اصل برای شما در نظر گرفته نشده بود!.. حیف سالهاست: مقداری قدرت ، رویاها ، بخشی از جوانی و زیبایی با آنها همراه شده است … اما چرا؟ زیرا مزالیانس فقط در یک افسانه خوب است. و در زندگی عادی ، بهتر است به دنبال یکسان باشید.

نظر مرد: اگر زن بزرگتر است. در مورد جوانب مثبت برای مردی که با یک زن بالغ تر جفت می شود ، درک خود در زندگی آسان تر است ، زیرا انتخاب شده وی دارای تجربه زندگی بیشتر است ، او جدی تر و در بسیاری از مسائل از او دقیق تر است. جنس زن قبل از جنس نر شروع به بلوغ روانی می کند ، زیرا طبیعت برای ادامه نسل بشر ، آسیب پذیری روانی و ثبات اخلاقی به زنان بخشیده است. فقط در کنار یک زن قوی ، یک مرد جوان واقعاً شجاع می شود. بیشتر بخوانید…

او 19 سال از من بزرگتر است. او 43 ساله است و من 24 ساله هستم. او ازدواج کرده بود. یک دختر بالغ وجود دارد. ما رابطه بسیار خوبی با او داریم. رابطه جنسی شگفت انگیز اما … او یازده سال است که با یک زن رابطه دارد. آنها هرگز با هم زندگی نکرده اند ، هرگز ازدواج نکرده اند و فرزندی ندارند. اما به دلایلی نمی خواهد او را برای من رها کند. او 46 سال دارد. او طلاق گرفته است. دختر بالغ. این وضعیت برای من بسیار آزاردهنده است. او واقعاً می خواهد که من فرزندش را به دنیا بیاورم ، اما قصد ازدواج با من را ندارد. بیشتر بخوانید…

توصیه شده: