فهرست مطالب:

عصر یخبندان در بستر
عصر یخبندان در بستر
Anonim
Image
Image

همانطور که آهنگ می گوید: "دیروز هنوز به چشمانم نگاه می کردم ، اما اکنون همه چیز به صورت جانبی به نظر می رسد …" دیروز ، مهم نیست چقدر می بوسی ، همه چیز کافی نبود ، و پس از آن شورها فروکش کردند ، در یک حالت بی تکلف "یک بار هفته " بیشتر و بیشتر ، به جای اینکه به من نگاه کند ، به صفحه آبی نگاه می کند ، به رختخواب می رود و واقعاً ، با پشت به خواب می رود …

و آنها همچنین می گویند که مردان به چیزهای بیشتری احتیاج دارند ، من متأسفانه با نگاه کردن به الگوی لباس خواب پشت شوهرم فکر کردم. و اکنون چه باید بکنم؟ به خصوص اگر شما هنوز هم نیاز دارید و بسیار ، بسیار ، و گاهی اوقات حتی اغلب ، اغلب و با توت فرنگی … و من اصلاً تمایلی به تحمل ندارم ، اعصابم دارد تسلیم می شود. و شنبه چیست؟ چند شنبه در هفته؟

به طور خلاصه ، "زمان آن فرا رسیده است ، او بیدار شد" ، و تصمیم گرفت که خوب است ساعت را به عقب برگردانیم و دوباره "ماه عسل" را دوباره زنده کنیم. یا شاید … بیش از یک یا دو بار. چه باید کرد؟ به قول معروف ، هر کسی که به چیزهای بیشتری احتیاج دارد باید با این مشکل متحیر شود ، بنابراین تصمیم گرفتم "دگرگونی ها" را با خودم شروع کنم. و او رفت …

به فروشگاه

کلیشه ای که دندان ها را روی لبه قرار داده است: برای برانگیختن … اوه ، علاقه مرد به خود ، باید خودتان را تغییر دهید. بنابراین ، در یک هفته من از یک بلوند به یک سرخ سرخ تبدیل شدم ، برای ماساژ ثبت نام کردم و 3 دست لباس زیر خریدم: مشکی با خشخاش ، توری مسی قرمز و آبی. هوم … نتیجه 3: 0 به نفع تلویزیون است ، یعنی نتیجه ای ندارد! NO-KA-KO-GO!

من مجدداً مقاله ای را در یک مجله با این موضوع خواندم - خوب ، در اینجا ، سیاه و سفید: "خودت را تغییر بده ، سبک لباس ، آرایش ، به آرایشگاه برو. متفاوت باش!" من این کار را کردم و نتیجه نهایی چیست؟ کار نمی کند. شاید چون شوهرم مجلات زنانه نمی خواند؟ بیایید طرف دیگر را امتحان کنیم.

نظارت بر انتشارات مردان منجر به نتایج ناامیدکننده ای شد - مردان علاقه مند به: اتومبیل - 50 materials مواد ، زنان - 30، ، شکار ، غواصی ، ورزش ، غذا - 20 remaining باقی مانده است. آره…

سعی کردم نترسم ، تصمیم گرفتم از توصیه های ناچیز موجود در مجلات استفاده کنم. یکی از آنها می نویسد: "کارهای غیرمنتظره انجام دهید ،" به عنوان مثال ، شوهر خود را از محل کار با یک پیش بند ، روی بدن برهنه خود ملاقات کنید. " به دلایلی یک حکایت قدیمی را به یاد آوردم: "و تو عزیز ، همه چیز را بپز ، پخت …"

اما جایی برای عقب نشینی وجود نداشت و تصمیم گرفتم تلاش کنم. من مجبور شدم دوباره به فروشگاه بروم ، این بار به فروشگاه بزرگ ، برای خرید پیش بند "رویای یک مهماندار". و تا ساعت 7 عصر من آماده بودم! تلفن زنگ خورد: "بچه ، من دیر رسیدم ، یک ساعت و نیم دیگر آنجا خواهم بود." حدود 30 دقیقه بعد من یخ زدم ، اما میل به دیدن آن تا انتها بر سرما و ناخوشی غلبه کرد. و برای شجاعت و حفظ روحیه جنگندگی ، مجبور شدم دوباره به همان مجله مردان مراجعه کنم. "چه حیف است ،" نویسنده ای ناشناخته در مورد او اظهار تاسف کرد ، "زنان ما همیشه نمی دانند که تازگی ، رابطه جنسی دهانی و جنسی برای ما چقدر مهم است. ما به دنبال لذت در کنار خود هستیم ، اگرچه می توانیم همان را در خانه بدست آوریم.”

زنگ به صدا درآمد و در فکر این بودم که چگونه لذت دهانی محبوبم را بیشتر جلوه دهم ، درب ورودی را باز کردم. در آستانه شوهرش و … پسر عمویش ایستاده بودند. به جهنم! اگرچه برادرم ، به نظر من ، آن را دوست داشت.

گفتگوی دوش

نیازی به گفتن نیست که شوهرم خوشحال نبود … او غافلگیر شد و به حدی که به او پیشنهاد کرد "درباره آنچه در حال رخ دادن است" بحث کند. خوب ، بیایید در مورد آن بحث کنیم. به همین مناسبت ، دچار یک هیستریک واقعی شدم و همه چیز را به او گفتم: در مورد شنبه "جلسات" ساعت 9 صبح ، و در مورد هزینه های بی فایده من برای کتانی ، و حتی در مورد اینکه چگونه از این مجلات احمقانه متنفرم! احتمالاً جیغ می کشیدم و گریه می کردم ، یادم نمی آید. هوشیاری از قبل در روح من بازگشت ، جایی که شوهرم ، "با گفت و گو" ، مرا به سمت خود کشاند.آب خنک روی صورتم ریخت ، سپس بر روی پیش بند احمقانه "a la dream of a ladyster country" ، معشوقم با دیدن اینکه بالاخره به خود می آیم دستش را شل کرد. و سپس جالب ترین اتفاق رخ داد: او مرا بوسید و … سپس آنچه که ما معمولاً صبح شنبه انجام می دهیم آمد. کار کرد؟

بعداً خیس و خسته به رختخواب رفتیم و صحبت خود را ادامه دادیم. شوهر آرام گفت: "می بینی ، من زیاد کار می کنم." خوب ، البته ، آیا قبلاً کمتر کار می کردید؟ "با گذشت زمان ، به طور کلی ، همه چیز متفاوت می شود ، آیا واقعا با شما اشتباه است؟ من 20 ساله نیستم ، بنابراین رابطه جنسی در وهله اول است ، سر من پر از چیزهای زیادی است ، و وقتی به رختخواب ، من یک چیز می خواهم - بخوابم. شاید شما سگ بگیرید ، بیشتر خسته شوید … ". "شاید من باید عاشق داشته باشم؟" - من زود قدم برداشتم و برگشتم.

من عاشق نداشتم … سگ هم. با غلبه بر شرمندگی ، برای خرید ویبراتور به مغازه سکس رفتم ، اما چیزی برای خودم خریداری نکردم ، زیرا یک دقیقه بعد بیرون پریدم و بدون این که چند دور برگردم ، دویدم ، آرایش غرولند و لکه بر روی صورتم دویدم. باید کاری کرد!

دنیای نازک و پیامدهای غیر منتظره آن

احتمالاً ، پس از رفتن به مغازه سکس ، خراب شدم. دلش برای خودش می سوخت و نیم شب دیگر گریه می کرد. و بعد … من مجبور شدم یک طرح جدید ارائه کنم! در "رام کردن زیرک" چگونه است؟ قهرمان آدریانو سلنتانو چوب خرد کرد و چوپان زنگ ها را به صدا درآورد. با افتخار فکر کردم: "من تنها نیستم." تنها باقی مانده است که جایگزینی برای زنگ و هیزم پیدا کنید. کمی ظاهری ، و شاید حتی هیستریک ، از بیرون به نظر می رسید وقتی من ، با لباس مشکی خشخاش قرمز ، جلوی آینه ایستادم و یک لیوان شراب در دست داشتم ، وعده بازتاب خود را برای تسخیر جهان و اثبات آن دادم. به همه کسانی که من را نمی خواهند (ها -ها!) که من حتی ارزش زیادی دارم.

برنامه به شرح زیر بود: کارم را برای یک کار بهتر تغییر دهید (یک ماه جستجو طول کشید ، اما در نهایت من در یک شرکت بزرگ برای موقعیتی با حقوق یک و نیم برابر بیشتر از قبل استخدام شدم) ، در دوره های رقص شکم ثبت نام کنید (مدتها بود می خواستم این کار را انجام دهم) و به جلسه ماساژ بروید. بله ، و مهمتر از همه ، من آزار و اذیت شوهرم را متوقف کردم ، دقیقاً - من بر خودم چیره شدم و متوقف شدم.

من به او اعلان جنگ ندادم ، مهربان ، دوستانه و دوستانه بودم ، به اصطلاح قوانین بازی او را "در سن ما (و این 30 سالگی است!) پذیرفتم. و سرگرم کار شدم - مثل او تلاش می کنم: بسیاری از کارها "معادل" انرژی کمی برای افکار بیهوده هستند.

ما شنبه ها به طور یکسان عشق می ورزیدیم. و بقیه زمانهایی که من به او ماساژ دادم (بدون اشاره به اروتیک) ، می توانستم سکته کنم ، نیشگون بگیرم ، گونه ای را بوسیدم ، در حال عبور ، اما دوباره ، بدون مزاحمت ، اما درست مثل آن … بدون انتظار برای ادامه این احتمالاً یک ماه ادامه داشت. در ابتدا ، شوهر در هر چنین "بوسه ای" عصبی می شد ، همه می ترسیدند که حالا شروع به "تجاوز" به او کنند. بعد آرام شدم. اما سپس ، که بسیار شگفت آور است ، ناگهان با این س pال دچار سردرگمی شد: با او چه می شود؟ و شروع کرد به تماشای دقیق من. من چی ؟! من هنوز همان هستم ، با این تفاوت که شاید مستقل تر شده ام ، اما از نظر ظاهری تغییر نکرده ام! و حتی به رنگ موی "بلوند" سابق بازگشت. به محض اینکه دید که ممکن است من وقت و میل او را نداشته باشم ، او به طور ناگهانی همه چیز را می خواست! و نه فقط شنبه. باور نمی کنی؟

اخلاق این افسانه: دوستان عزیز! تنها یک راه برای پایان دادن به "عصر یخبندان" در رختخواب وجود دارد - دیگر منتظر پایان آن نباشید و در نهایت مراقب خود باشید. اوه ، نه ، من در مورد یک آرایشگر ، ماساژور و 3 ست لباس زیر صحبت نمی کنم (اگرچه خشخاش هنوز خیلی خوب است!) ، من در مورد خودم صحبت می کنم ، عزیز ، خودکفا ، با اعتماد به نفس ، و … اونوقت کجا میره!

توصیه شده: