من و کامپیوترم واسیا
من و کامپیوترم واسیا

تصویری: من و کامپیوترم واسیا

تصویری: من و کامپیوترم واسیا
تصویری: آموزش مبانی کامپیوتر به زبان ساده: قسمت اول | Computer Basics Part 1 2024, آوریل
Anonim
زنان و کامپیوتر
زنان و کامپیوتر

ممکن است F1 به ما کمک کند ، ممکن است F2 ما را به نام Shift ، Ctrl و Del نجات دهد. به نام مکینتاش ، پنتیوم و روح القدس. آمین وارد کنید

والدین من - برنامه نویسان - از کودکی به من یک کلمه وحشتناک را آموختند"

سپس والدین من تصمیم گرفتند که "برای من درست" کنند و یک ماشین وحشیانه برای خانه خریدند. او گوشه اتاق من ایستاده بود و من با احتیاط دور او می چرخیدم. من او را دوست نداشتم و با احتیاط او را با اسباب بازی ها مخفی کردم. از دیدن والدینم که هر شب بر سر بازی با رایانه بازی می کنند تعجب کردم. چه چیزی در آن پیدا کردند؟ سپس بزرگ شدم و وقت آن رسیده بود که تصمیم بگیرم کجا بروم. والدین من بی سر و صدا این امید را داشتند که من با این وجود برنامه نویس شوم ، اما همه را فریب دادم و وارد گروه عصر گروه روانشناسی شدم. حالا من مجبور بودم در جایی کار کنم و سپس ژن های من شورش کردند.

پاها خود من را به دوره های مدیریت وب می برد. (مدیران وب سایت افرادی ترسناک هستند که وب سایت می سازند). از آن زمان ، زندگی من وارونه شده است. اسم کامپیوترم را واسیا گذاشتم و بیشتر اوقات را با هم گذراندیم.

در میان دوستان من افراد مرموزی با چشم های قرمز ، موهای برآمده و گفتار عجیب ظاهر شدند. آنها مدت هاست نحوه استفاده از تلفن را فراموش کرده اند و فقط از طریق پست الکترونیکی با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اند. آنها اهمیتی نمی دادند که چه چیزی دارند. همه چیز خوار بودند. و اگر آنها از ساعت 10 سر کار بودند ، این فقط یک معنی داشت - آنها هنوز آنجا را ترک نکرده بودند. آنها برنامه نویس بودند.

این محیط مطمئناً روی من تأثیر گذاشت. وقتی هوا روشن می شد ، به رختخواب می رفتم ، نه به این دلیل که در زنان عادی این اتفاق می افتد ، بلکه به این دلیل بود که من پشت مانیتور نشسته بودم و با عصبی انگشتانم را روی صفحه کلید می کوبیدم و تعداد زیادی کد متفاوت را تایپ می کردم. مرتباً لکه قهوه روی میز من ظاهر می شد. شبهای بی خوابی خود را حس می کردند: شروع به بدتر شدن ظاهر و مراقبت کمتر از ظاهر خود کردم. صبح بلند شدم و با صدای بلند به ساعت زنگ دار فحش می دادم ، اگرچه تقصیر او نبود که روشن شد. بیشتر در حالی که در آسانسور ایستاده بودم آرایش کردم.

واژگان من پر از انواع واژه های مختلف رایانه ای مختلف بود. خویشاوندانم دیگر درکم نمی کردند و تلاش زیادی برای من انجام شد تا بتوانم خود را به زبان مشترک بیان کنم. من برخی از ایده ها را در خواب دیدم و نیمه شب از جا پریدم ، رایانه را روشن کردم و با سرعت سرسام آور و غیرت ناسالم شروع به اجرای آنها کردم. من کاست را داخل دستگاه ضبط صوت قرار دادم و می پرسیدم آیا ویروسی وجود دارد یا خیر. من به آسمان نگاه نمی کردم و تنها ارتباطی که داشتم محافظ صفحه نمایش ویندوز بود. من مردانی را که به وب سایت ها فکر می کردند ، بوسیدم. و از همان تاریخ که به خانه دویدم به کامپیوتر ، همه ستون ها را خراب کردم …

اما به نوعی زندگی من به طرز چشمگیری تغییر کرد. به صفحه کلید کثیف و فرسوده ام نگاه کردم و تصمیم گرفتم آن را با شامپو بچه و دستمال شستشو دهم. بله ، این تصمیم کاملاً زنانه است. صفحه کلید نمی تواند چنین ضربه ای را تحمل کند و مجبور شدم جریان کار را متوقف کنم. آن وقت بود که به سمت آینه رفتم و یک چهره خسته با چشمانی خسته را دیدم. و سپس متوجه شدم که زمان کاهش سرعت رسیده است. بلافاصله شغلی پیدا کردم و به خودم قول دادم که در خارج از ساعت کاری پشت کامپیوتر ننشینم. در نهایت من شبیه یک انسان شدم و ارتباط با واسیا را به حداقل رساندم. بنابراین اکنون من دوباره به یک زندگی کامل بازگشتم ، یکبار دیگر این اصل را تأیید کردم که همه چیز در حد اعتدال خوب است.

با این حال ، "دیوانه" بودن دانشمندان کامپیوتر یک سرنوشت کاملاً مردانه است. و یک زن باید مراقب ظاهر خود باشد و عاشق صحبت کردن تلفنی باشد. فقط طبیعت چنین قانونی دارد و کاری از دست شما بر نمی آید. علاوه بر این ، همانطور که خود مردان اعتراف می کنند ، آنها معمولاً با زنان - برنامه نویسان ارتباط دارند ، فقط در صورتی که زیاد متعصب نباشند. پس زیاد پیش نروید.

چرا زنان به دیوانه های "دیوانه" تبدیل می شوند؟ درصد کمی از زنانی هستند که واقعاً به برنامه نویسی علاقه دارند و برای آنها این محتوا ، هدف و فضای زندگی است. برقراری ارتباط با مردم برای آنها دشوار است ، اما برای آنها آسان است که غدد را تکان دهند. برخی به سادگی به فعالیت های مردانه کشیده می شوند تا ثابت کنند که ذهن زن به هیچ وجه از مرد کمتر نیست یا از حضور در تیم مردانه خوشحال هستند. دیگران فقط برای دور شدن از واقعیت وارد دنیای رایانه می شوند. بنابراین ، وقتی زندگی از یک افسانه رنگی به سینمای سیاه و سفید تبدیل می شود ، به خانه می آیم ، به اتاقم می روم ، جایی که رایانه مورد علاقه من واسیا همیشه در گوشه ای منتظر من است. من در دنیای علائم و کدها غوطه ور می شوم ، همه چیز را برای مدت طولانی فراموش می کنم … نکته اصلی این است که "Escape" را به موقع فشار دهید.

آلنا سوزینووا