روز ولنتاین مبارک باشگاه دوستت دارم
روز ولنتاین مبارک باشگاه دوستت دارم

تصویری: روز ولنتاین مبارک باشگاه دوستت دارم

تصویری: روز ولنتاین مبارک باشگاه دوستت دارم
تصویری: ولنتاین بهانه است من تو را تاابد بدون دلیل دوست دارم🤞❤sh❤ 2024, آوریل
Anonim
ولنتاین مبارک …
ولنتاین مبارک …

بنابراین دوستم کارتی برای روز ولنتاین به معشوقش امضا کرد. و به دلایلی ناراحت شد. دوستش داری ، می بینی ،

"من گناهکار نیستم که قافیه دیگری وجود نداشت!" بی رحم "نیز وجود داشت ، اما این به نوعی … والنتینیستی نیست …" به طور کلی ، تعطیلات نتیجه ای نداشت. و همه به دلیل تمایل احمقانه ای برای ابراز عشق خود ، مطمئناً در آیه. با این حال ، شما هرگز کارهای احمقانه ای را که عاشقان انجام می دهند نمی دانید؟ به همین دلیل آنها عاشق هستند تا اطرافیانشان را با چهره های شاد و احمقانه خود خوشحال کنند.

شما به یاد دارید که باهوش و معقول ، خودتان گفتید: "ما از پنجره ها به طرف زنان محبوبمان بالا نرفتیم." او هزینه هوش و تدبیر خود را پرداخت: زن محبوب به سراغ کسی رفت که کارهای احمقانه را متوقف نکرد. اخلاقی: احمق بودن مضر نیست ، اما گاهی مفید است. و خوب است - مخصوصاً آن کسی که به خاطر چشمان بی ته آن همه این مزخرفات زیبا در حال انجام است. ما نمونه های زیادی از آن را در تاریخ خواهیم یافت. به نظر می رسد همه در حال حاضر داستان احساسی عشق یک جوان ساده روسی به "آلیسا سلزنوا" - ناتاشا گوسوا را می دانند. و در جعبه ای از زیر تلویزیون او را به اتاق هتل او آوردند و با اسب سفید تقریباً او را با خود برد … و وقتی دخترش را به دنیا آورد ، در یک صبح زمستانی درخت زیر پنجره بیمارستان "شکوفه" شاخه هایش گل رز است. جادوگر "معجزه معمولی" با جوجه های چهارپا در حال استراحت است! علاوه بر این ، او می تواند این معجزه را فقط برای تف و زمزمه سه کلمه انجام دهد.

البته توانایی مردان در انجام کارهای احمقانه بستگی به تخیلات زنان دارد. به عنوان مثال ، آنها در مورد مرد جوانی به من گفتند ، که خانمش غیرقابل تصورترین الزامات بهداشتی را برای او قائل شده بود: در ملاقات با او ، او نه تنها باید تازه شسته شود (که برای برخی از مردان به خودی خود مشکل است) ، بلکه باید کاملاً شسته شود. تراشیده به طور کامل - از جمله پاها ، سینه و سایر موارد. و شما چه فکر میکنید؟ مرد فقیر آنقدر عاشق بود که با وجدان این شرایط را برآورده کرد. بنابراین ، با محروم کردن خود از این فرصت حتی برای رفتن به باشگاه با دوستان ، نه فقط برای نشستن در سونا - به هر حال ، همه بلافاصله شروع به تعجب کردند که چه اتفاقی برای او افتاده است …

مرد جوان دیگری احساس سرد شدن ناگهانی خانمش را کرد. تصمیم گرفت که بهترین راه برای احیای اشتیاق قبلی حسادت دختر است ، او در اولین فرصت ، عملاً در مقابل او ، با یک غریبه دوست داشتنی معاشقه کرد. آنها مهمانی را با هم در مسیری نامعلوم ترک کردند. معشوقه رها شده اما اوقات فوق العاده ای داشت. همین را نمی توان در مورد انتقام گیر گفت. علاقه جدید معلوم شد که یک فرد چسبنده است و نمی تواند از شر او خلاص شود. او او را در شبکه عشق خود قرار داد ، در آپارتمانش مستقر شد و تقریباً شخص فقیر را با خودش ازدواج کرد. در پایان ، او توانست آزادی خود را پس بگیرد ، اما هنوز دوست دختر خود را ، که به خاطر او همه چیز اتفاق افتاده بود ، با یک کلمه نامهربان به یاد می آورد …

یک قهرمان دیگر به دلیل بیزاری آسیب شناختی والدینش نسبت به یکی از منتخبین خود ، مدت طولانی رنج برد. خوب ، او را دوست نداشتند و بس! سپس او تصمیم گرفت آنها را مجبور کند تا نگرش محتاطانه خود را نسبت به ناخواسته تغییر دهند: او به سادگی به پدر و مادر گفت که هلن از او انتظار فرزند دارد. نه ، آنها با آغوش باز از او استقبال نکردند. اما آنها متوجه شدند که هنوز باید آن را تحمل کنند. با این حال ، لنوچکا متحیر بود: والدین او ناگهان شروع به علاقه شدید به سلامتی ، شرایط زندگی و وضعیت مالی بستگان خود کردند.اما وقتی شرایط روشن شد ، بستگان قهرمان نفس راحتی کشیدند … و تا به امروز رابطه ای عالی با لنا برقرار کرده اند ، اگرچه او مدتها پیش از پسرشان جدا شده است …

با حسادت نسبت به همکلاسی خود برای همه و همه ، این آقا سختگیر اجازه داد که برای جلسه ای به شهر همسایه برود و به معنای واقعی کلمه دندان هایش را بغل کند. اما وقتی به او گفت که تا پایان امتحانات در خوابگاه اقامت دارد ، روح معشوق نمی تواند تحمل کند. او به سرعت هجوم آورد و شخصاً زیبایی خود را از "لانه فسق" بیرون آورد. و هر روز از شهری به شهر دیگر سرگردان بود ، صبح عزیزانش را به دانشگاه می برد و عصرها به آستان خانه اش باز می گشت. درست است ، او نمی تواند بیش از یک جلسه چنین تحمل کند.

زنانی که عاشق می شوند ، گاهی اوقات سر خود را از دست می دهند. اما به نوعی متفاوت. به عنوان مثال ، یکی از بانوان که به دلیل عشق بی جواب دچار رنج شد ، شروع به راه رفتن منحصراً با رنگ مشکی کرد (با این حال ، توجه داشته باشید: رنگ سیاه در چهره او بسیار زیاد بود ، بنابراین او فقط از نظر اطرافیان از این امر سود می برد). و استفاده از عینک تیره او با کنجکاوی از چخوف با بی حوصلگی گفت: "این عزاداری برای زندگی من است." در نهایت ، چنین دنباله ای از افرادی که مایل به محافظت بودند در پشت او شکل گرفت ("نام ، خواهر! نامش را به من بگو ، من او را خواهم کشت!") این عشق بی جواب ، اهمیت خود را کاملاً از دست داده است. خانم دیگر احساسات بسیار متفاوتی داشت. درست است ، در آستانه مجاز: از این گذشته ، عاشقانه یک دانش آموز با یک معلم کاملاً مناسب نیست … بنابراین ، این خانم ، که در تمام زندگی بزرگسالان خود دامن بیش از بیست سانتی متر پوشیده بود و به نظر می رسد ، جدا نشد با بلومورینا حتی در خواب ، در امتحان در تصویر دختر تورگنف به معشوق خود آمد. یک مدل موی متوسط در دهه شصت قرن گذشته ، یک لباس مشکی سفید تقریباً روی زمین و دستکش های سفید تا آرنج ها … به عنوان یک دختر بسیار باهوش ، به هر حال او را با جوابش شوکه می کرد. و در حال حاضر اینجا … به نظر می رسد که او حتی تمام پاسخهای بعدی را نشنیده است. او نشسته بود ، رویایی لبخند می زد ، سر تکان می داد و تکرار می کرد: "بله ، بله ، عالی … دانش عالی در مورد موضوع. برو ، عالی …". حداقل نیمی از گروه نجات یافت. با این حال ، این داستان بیشتر برای صحبت در مورد سوء استفاده ها به خاطر عشق مناسب است و اصلاً در مورد مزخرفات نیست.

اما حماقت واقعی توسط یک عاشق انجام شد ، که به دلایلی واقعاً نمی خواست معشوقش بداند که او ازدواج کرده است. آنها هیچ جایی برای لذت بردن از یکدیگر نداشتند ، به جز لانه خانوادگی او ، که در طول روز خالی بود. معشوق مأیوس تقریباً چشم بسته برای معشوقش ، هنوز بانوی قلب خود را به مقدس مقدس آورد. به طور طبیعی ، یک افسانه بی عیب و نقص ابداع شد: "دوستان کلید آپارتمان را دادند". همه چیز فوق العاده و فوق العاده بود. اما بعد از چند روز خانم به یاد آورد که جعبه پودر آن آپارتمان را فراموش کرده است. بدون شک در صحت تصمیم خود ، او به "دوستان" آمد و دکمه تماس را فشار داد. در باز شد ، و زنی باشکوه در نگاه شگفت زده اش ظاهر شد ، و پس از او معشوق با یک لباس مجلسی در راهرو ، با مهربانی پرسید: "عزیزم ، کی آنجا آمده است؟"

ما دیگر صحنه را توصیف نمی کنیم. بیایید لیست مزخرفات را در یک یادداشت خوش بینانه به پایان برسانیم. با شکنجه همه دوستان و آشنایانم با پرسیدن انواع مزخرفات ، جواب زیر را از یک دوست دریافت کردم:

- می خواهی داستانی برایت بگویم که هیچکس آن را باور نکند؟ فقط تصور کنید: دختر از دوست پسر خود بسیار ناراحت شده است که او مدت ها با کامپیوتر بازی می کند. و او به او گفت که اگر این کار ادامه یابد ، بالاخره دیگر دوست داشتن او را متوقف می کند. و سپس ، متوجه شد که عشق او برای او از هر چیزی در جهان عزیزتر است ، او … و کامپیوتر خود را شکست!

… در واقع ، هر کس را که من به شما بگویم - همه می خندند. توصیه می شود این داستان را برای اول آوریل ذخیره کنید. اوه ، ما فراموش کرده ایم که چگونه کارهای احمقانه انجام دهیم …

توصیه شده: