شوهرش شکست
شوهرش شکست

تصویری: شوهرش شکست

تصویری: شوهرش شکست
تصویری: زهره فکور صبور درگذشت ، علت فوت و حرف های شوهرش ، شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟ 2024, آوریل
Anonim
شوهر شکسته
شوهر شکسته

شوهرم خراب شد. اول گیج شدم. و بعد فکر می کنم ، چرا اینطور … خوب ، خراب شد … وقتی ساعت من پارسال خراب شد ، آن را به کارگاه بردم ، پنجاه روبل پرداخت کردم … خوب ، به طور کلی ، ساعت کار می کند. و شوهر ، از ساعت بدتر است؟ و من برای پول اهمیتی ندارم … من پنجاه یا حتی صد متر مربع می پردازم. اگر آنها می توانستند آن را برطرف کنند.

روزنامه ای با تبلیغات باز کردم. و آنجا … خیلی چیزها تعمیر نمی شوند. و تماس با استاد رایگان است ، و تعمیرات در خانه مشتری … من فکر می کنم کجا باید تماس بگیرم: برای تعمیر مبلمان یا تعمیر لوازم خانگی.

هر روز عصر روی مبل جلوی تلویزیون با روزنامه ای در دست ، در همان موقعیت ، او بسیار هماهنگ با فضای داخلی … سایه زدن کاغذ دیواری با شورتش … من قبلاً تمایل داشتم فکر کنم که با شماره گیری یک شرکت تعمیرات مبلمان ، اشتباه نمی کنم.

اما همیشه او روی مبل دراز نمی کشد. به هر حال ، او گاهی فرش را در می آورد و زباله ها را یکشنبه ها بیرون می آورد. و اگر استاد صد دیگر پرتاب کند ، ممکن است بتواند او را متقاعد کند که چند کار دیگر در شوهرش نصب کند … شاید آشپزی و شستن لباس ها دشوار باشد … اما او به راحتی می تواند با شستن ظروف کنار بیاید و کفش های درخشان و با الهام از ایده من ، شماره یک شرکت تعمیر لوازم خانگی را گرفتم.

صدای دلپذیر زن پاسخ داد.

- سلام ، شوهرم شکست.

- دوش؟ با لوله کش تماس بگیرید.

- دوش نیست … شوهر.

- شوهر؟ به بیمارستان بروید.

- A …

Pip-pip-pip-pip …

بنابراین ، هیچ عملکرد دیگری وجود نخواهد داشت … حیف است. احتمالاً باید با شرکت تعمیرات مبلمان تماس بگیرم. به طوری که این کلمه در اینجا نیز اشتباه نمی شود"

پس از رد و بدل کردن سلام ، با خوشحالی شروع کردم: "می بینی … نیمه دیگر من آشغال است … فکر می کنم او شکسته است." - "نصف چی؟" سر دیگر خط با اشتیاق پرسید. - "نیمه من ، شوهرم …"

پس از پرس و جو درباره محل زندگی من ، دختر قول داد که استاد تا پایان روز آنجا خواهد بود. در واقع ، دو ساعت بعد زنگ در به صدا درآمد. پس از احوالپرسی و معرفی ، مرد جوان پرسید: "خوب ، نشان بده سینه ات کجاست؟" - "چی؟" - "با استاد تماس گرفتی؟" - "آره". - "آدرس فلان است؟" - "آره". - "برنامه من می گوید:" درب قفسه سینه شکسته است. بنابراین می پرسم ، صندوق کجاست؟ " - "اما من صندوقچه ندارم …" - "و چه چیزی وجود دارد؟ نشان بده که وجود دارد …"

خوب ، من نشان دادم … "اینجا ، - من می گویم ، - شوهر ، همسر ، نیمه دوم … شکست …"

"من با شوخی مخالف نیستم ، اما یک ساعت از زمان کار من گران است … بسیار گران. من از طریق شهر به سمت شما رانندگی کردم ، دو ساعت وقت گذاشتم ، حالا من برمی گردم - دو ساعت دیگر. شما همچنین اینجا دارید … شش ساعت به دست می آید … و هزینه سفر بیشتر … به طور کلی ، شما باید همه اینها را به من جبران کنید."

من می پرسم: "چگونه می توانیم این را جبران کنیم؟" - "پول ، عزیزم ، پول." اما پس از آن من در ضرر نبودم و روزنامه را به او نشان دادم: "تماس با استاد - رایگان" و او به من گفت: "این یک تبلیغ قدیمی است" - "اما اگر روزنامه امروز منسوخ شود ، چطور؟" - "و بنابراین. روزنامه امروز است ، و اعلامیه قدیمی است." - "خوب ، نه ،" من می گویم ، "در چه اطلاعیه ای با شما تماس گرفتم ، هزینه این کار را پرداخت می کنم … دقیقتر ، من نمی خواهم. نه تنها نمی توانید تعمیر کنید ، بنابراین می خواهید من هزینه آن را بپردازم؟"

بعد عصبی شد. به طور کلی ، برای پایان سریع اختلاف ، مجبور شدم اسلحه را از دیوار بردارم …

استاد رفت ، اما مشکل همچنان باقی ماند.

کلمه "بیمارستان" در سرم می چرخید. وقتی کاتکا ، در روز پنجم ، ویتکای مست را داشت که از پله ها افتاد و دست ها و پاهای او را شکست ، در بیمارستان او را تعمیر می کرد. خوب ، خوب ، بیمارستان یک بیمارستان است.

با سوتکا تماس گرفتم. هنگامی که ما در یک کلاس درس می خواندیم ، سپس هر کدام به موسسه خود می رفتند ، اما ما هنوز تماس می گیریم. اصولاً اگر کسی نیاز به درمان دارد با او تماس می گیرم. او در حال حاضر در بیمارستان کار می کند. فلان و فلان ، من می گویم ، شوهرم شکست ، دقیقاً چه چیزی خراب شد ، من نمی دانم. سوتکا به من توصیه کرد که از اشعه ایکس استفاده کنم. او می گوید: "آنجا ، اگر چیزی خراب شود بلافاصله قابل مشاهده خواهد بود."

اشعه ایکس انجام شد. سوتا به عکس نگاه کرد و گفت: "کل. و چرا تصمیم گرفتی که خراب شود؟" - "چگونه چه چیزی؟ حاضر نیست فرش ها را کنار بگذارد ، نمی خواهد زباله ها را بیرون بیاورد ، شروع به نگاه کردن به سمت چپ کرد …" - "بنابراین شاید او چیزی با چشمان خود دارد؟

رفتیم سمت چشم. اما حتی در آنجا آنها گفتند که همه چیز مرتب است …

"خوب ، - من فکر می کنم ، - خوب … اگر آنها نتوانند آن را تعمیر کنند … من آن را به جایی که بردم برمی گردانم … و اگر هنوز تحت ضمانت است ، پس باید آن را تعویض کنیم"…

من به اداره ثبت احوال آمدم ، در اینجا ، من می گویم ، یک دفتر بی کیفیت گرفتم ، آن را پس بگیرید. آنها نمی خواهند ، دولت مسئولیتی ندارد. "چگونه آن را تحمل نمی کند؟ در اینجا ، مهر شما ارزش دارد ، آنها باید قبول کنند." - "چه چیزی دارید؟ سند ازدواج؟ خوب ، بنابراین ما حتی به شما هشدار دادیم …"

رفتم خونه … ناراحت شدم … دستام کاملا افتاد. من ناگهان خیلی درمانده به نظر می رسیدم … پاهایم تسلیم می شوند … فکر کنم اجازه دهید استراحت کنم …

روی نیمکت روبروی در ورودی نشستم. آنها معمولاً آنجا جمع می شوند. و بعد کسی نبود. می نشینم و به بدبختی ام فکر می کنم. چگونه عمه پاشا گرفتار شد - من نادیده گرفتم. و ظاهراً متوجه شد که چیزی برای من مناسب نیست … اما او نپرسید. او می گوید: "و برویم ،" با من چای با کلوچه بخوریم ، چای پخته شده صبح امروز ، و فیلم به زودی شروع می شود ، می بینیم …"

مهربان است … عمه پاشا. و من کوکی نمی خواهم ، اما می توانم در خانه فیلم تماشا کنم. اما او رفت تا او را آزرده خاطر نکند. همانطور که اکنون فکر می کنم می توانم امتناع کنم - حتی ترس هم باعث می شود.

نشسته بودیم ، چای می نوشیدیم ، تلویزیون تماشا می کردیم ، خیلی خوب بود … ناگهان صفحه نمایش خاموش شد. صدا وجود دارد ، اما تصویری وجود ندارد. خوب ، من فکر می کنم ، ما نگاه کردیم. و عمه پاشا هیچ ضرری نداشت ، به تلویزیون رفت و همانطور که با مشت به آن ضربه زد … تصویر بلافاصله ظاهر شد. من می گویم: "عمه پاشا ، چه می کنی؟ می خواهی او را بشکنی؟ باید به استاد زنگ می زدی." "بله ، او به من زنگ زد ، من دوبار آمدم. توکا بیهوده پول می دهد. و من هیچ پول اضافی ندارم."بنابراین من خودم آن را تعمیر می کنم ، بدتر از استاد شما نیست. و من آن را می شکنم ، و او را به جهنم می برم. "سپس من چای را خفه کردم و به یاد چایم افتادم. از چای متشکرم ، اما من فوراً باید به خانه بروم …

با تشکر از عمه پاشا … تا ابد از او سپاسگزار خواهم بود. من و واسیا خوب زندگی می کنیم. حالا او فرش و آشغال فعلی نیست و خرید هم نمی کند و بچه های مهد کودک ، همه او ، عزیز من …

و اگر با مردان مشکل دارید ، بیایید. حالا من در این مورد خوب می فهمم. و من می توانم با مشاوره کمک کنم ، و نه تنها. چگونه می توانید مرا پیدا کنید؟ بنابراین من یک آگهی در روزنامه گذاشتم: "تماس رایگان با استاد ، تعمیرات در خانه مشتری ، من کیفیت را تضمین می کنم!"

اولگا روزاک

توصیه شده: