فهرست مطالب:

افسانه در مورد عشق
افسانه در مورد عشق

تصویری: افسانه در مورد عشق

تصویری: افسانه در مورد عشق
تصویری: افسانه های قدیمی درباره زندگی قبلی🪄🤍 2024, مارس
Anonim
Image
Image

تعداد زیادی از داستانهای عاشقانه سرگیجه آور غیرقابل تصور در جهان وجود دارد: داستان سیندرلا ، نسخه مدرن آن - فیلم "زن زیبا" ، یک شاهکار سینمایی با الهام از عشق ، در حال سفر هستند. با این حال ، اقوام عاقل توصیه کردند که برای لوازم خانگی مدرن هزینه کنند - آنها می گویند که شادتر و بی دغدغه تر زندگی کنند. به زودی گفته نمی شود. و این تصمیم کشنده بود. تاتیانا ، که بر عهده کارهای خانه نبود ، زمان زیادی داشت. و در حالی که شوهرش مشغول دو شغل بود ، دختر موفق شد با دوستش که ازدواج نکرده بود صلح کند و تاتیانا را به مهمانی های سرگرم کننده لیسانس و دختر دعوت کرد. در نتیجه ، دختر اغلب بعد از نیمه شب به خانه می آمد و از هوشیاری به دور بود. نیکیتا ابتدا دوست نداشت ، سپس خسته شد. و این زوج شروع به خوابیدن در تخت های مختلف و در خانه های مختلف کردند. در حال حاضر ، پرونده در حال نزدیک شدن به طلاق است: در حال حاضر تمام برنامه های نیکیتا و تاتیانا به این ترتیب خلاصه می شود که تا آنجا که ممکن است هنگام تقسیم اموال ، لوازم خانگی بسیار گران قیمت را قطع کنند. اینقدر برای عشق

داستان دوم غم انگیز است

واقعیت از بین می رود افسانه های عشق … به دنبال اولگ و اولگا ، همه گفتند: "یک زوج ایده آل ، آنها برای یکدیگر ساخته شده اند!" در واقع ، به نظر می رسید که روابط آنها با گذشت زمان آزمایش شده است: آنها در یک مدرسه درس می خواندند ، و با هم از دانشگاه فارغ التحصیل می شدند. خود اولگا اغلب می گفت که او و شوهرش خوش شانس بوده اند ، و او حتی نمی تواند رویای خوشبختی بیشتر را در سر داشته باشد. اما ظاهراً خوشبختی انسان طولانی نمی ماند. اولگا نمی تواند باردار شود و هنگامی که پس از درمان گران و طولانی مدت ، قلب دیگری بالاخره زیر قلب او شروع به تپیدن کرد ، پزشکان گفتند: "حداقل در حال حاضر نمی توانید زایمان کنید." اما این دختر در تصمیم خود برای به دنیا آوردن فرزند قاطع بود.

نه ترغیب شوهرش و نه اعتقادات پزشکان به چیزی منجر نشد. با این حال ، مقصود اولیا این نبود که مادر شود ، کودک نارس متولد شد و به زودی درگذشت. اولگ ، همسرش را آرام کرد و گفت: "نگران نباش ، من تو را بسیار ، بسیار دوست دارم و ما هنوز بچه خواهیم داشت." او و او به خوبی می دانستند که اینطور نیست - دومین حکم پزشکان قاطع بود: "بارداری غیرممکن است." با گذشت زمان ، زندگی اولگا و اولگ به روند معمول خود بازگشت. با این حال ، چیزی در روابط آنها تغییر کرده است. دختر دلیل این امر را زمانی فهمید که شوهرش به او گفت: "می دانی ، ما باید از هم جدا شویم. به طور اتفاقی اتفاق افتاد که من از دیگری صاحب فرزند خواهم شد." او با قدرت اراده خود ، از ضعف خودداری کرد - تمایل به مرگ.

داستان سوم غیر متعارف است

روزی روزگاری خانواده ای وجود داشت ، همانطور که اعضای آن فکر می کردند ، بر اساس عشق بود. یک بار ، در شراب بسیار مست از نیمه زن این خانواده - اینگه ، یک زوج جوان دیگر پیشنهاد کردند شب را با هم (در یک تخت) بگذرانیم. اینگا با فکر کردن پرسید:

- آیا می توانم شوهر بگیرم؟

- البته عالی خواهد بود.

پس از آن شب ، نیمی از زن و مرد از هم جدا شدند و اکنون در خانواده های غیر سنتی زندگی می کنند. اینجا عشق به شماست (خدا مرا ببخشد).

داستان آخر تخیلی است

آتاناسیوس بر روی اسب سفید به کلودیا آمد و در حالی که از عشق می سوزید گفت:

- بریم زندگی من!

او حتی نپرسید کجا. او سوار بر اسب شد و آنها به سمت سحر گله کردند. در دره گل رز سفید ، عاشقان برای خود کلبه ای ساختند. و مهم نیست که چه بادهایی می وزید ، رعد و برق می وزید ، طوفان ها بیداد می کردند ، خانه آنها دارای نور و گرمای عشق بود که جهان را در شعاع 100 کیلومتری گرم می کرد ، نه 1000. هر پنج سال آنها یک پسر و یک دختر داشتند. آنقدر زیبا که اطرافیان با دیدن آنها گفتند: "خدایان می آیند!".

آتاناسیوس و کلودیا صد سال با هم در عشق و هماهنگی زندگی کردند. آنها یک روز از خوشحالی مردند. کتیبه روی قبر آنها هنوز با زمرد و الماس می درخشد … با این حال ، این برای چاپ نیست.

پایان نامه

خیلی برای شما افسانه های عشق و البته عشق واقعی در زندگی واقعی وجود دارد. در غیر این صورت ، هیچ شعر عاشقانه وجود نخواهد داشت ، که 90 درصد شعر است. اما عشق یک احساس بسیار شکننده است ، برای حفظ آن ، تلاش زیادی لازم است: برای محافظت از آن در ورطه جدایی ، کوچکترین نفس باد حسادت ، ادغام با احساس مالکیت و غیره. و باید اعتراف کنید که تمام تلاش ها ارزشش را دارد ، زیرا تا زمانی که عاشق باشید ، می فهمید که این کار بسیار خوب است.

توصیه شده: