فهرست مطالب:

آزمایش کلئو: هشت اعتراف عشق
آزمایش کلئو: هشت اعتراف عشق

تصویری: آزمایش کلئو: هشت اعتراف عشق

تصویری: آزمایش کلئو: هشت اعتراف عشق
تصویری: اعتراف الحب لدى داريا و يافوز | مسلسل العهد الحلقة 66 2024, آوریل
Anonim
Image
Image

به طور کلی پذیرفته شده است که شروع گفتگو در مورد احساسات به مردان مربوط می شود. اما بسیاری از نمایندگان جنس قوی تر به دلایل مختلف اعتراف می کنند. به عنوان مثال ، زیرا آنها می ترسند در پاسخ بشنوند: "من تو را نمی کنم". شاید شما باید مسائل را به دست خود بگیرید؟ ما تصمیم گرفتیم که بدانیم اعتراف به عشق اول چگونه است. و پس از چنین شناختی چه خواهد شد. گروهی از سه خبرنگار شجاع به تحقیقات میدانی اعزام شدند. آنها نیاز داشتند مردانی را بازی کنند که واقعاً مخفیانه عاشق آنها بودند: دوستان ، همکاران ، آشنایان ، دوست پسر خودشان. بنابراین ، اعلام عشق.

ناتالیا پوکاچالوا: "خوشحال بودم که می دانم چگونه دوستان را انتخاب کنم."

1. سعی کرد دوست خود را از دوست دخترش باز پس گیرد

ایگور ، دوست قدیمی ، من در کافه ای قرار گذاشتم. میدونم دوست دختر داره و با خوردن یک فنجان قهوه ، مکالمه ای را شروع می کنم:

- ما همیشه مستقیماً با شما صحبت می کردیم ، بنابراین بدون مقدمه زیادی می خواهم اعتراف کنم: من مدتهاست شما را دوست دارم!

- (با قهوه خفه می شود و گلویش را صاف می کند) شوخی می کنی؟

- نه ، من جدی تر از همیشه هستم. من واقعا تو را دوست دارم. خسته نباشید ، من پیشنهاد ازدواج نمی کنم.

- (سریع) بله ، من واقعاً فشار نمی آورم ، فقط به طرز غیرمنتظره ای. شما هرگز حتی به هیچ احساسی در آنجا اشاره نکرده اید. من عادت کرده ام که همیشه آنجا باشید ، دوست پسر شما روی تخته. بله ، من پنهان نمی شوم ، من این س myselfال را از خودم پرسیدم که چه چیزی ما را با شما مرتبط می کند … یا چیزی شبیه آن.

- من تعجب می کنم "این چنین" چیست؟ آیا این جنسیت است؟

- (گیج شده) خوب ، بله ، من هنوز یک مرد هستم. من نمی توانستم به چنین زن زیبا و باهوشی مانند شما توجه نکنم.

افسوس که تعریف و تمجید به همین جا ختم شد.

- ایگور ، باور کن ، ما موفق خواهیم شد ، زیرا ما یکدیگر را به خوبی می شناسیم ، - من همچنان او را متقاعد کردم که ما یک زوج ایده آل هستیم.

او در مورد این واقعیت که او قبلاً یک دوست دختر داشت صحبت کرد. من یک زن بی خانمان واقعی بودم: "خوب ، امروز ، تو با او هستی ، فردا - با من". او سرخ شد ، بسیار ترسید که مرا آزرده کند و سعی کرد صبور باشد. در پایان ، او دیوانه وار شروع به پوشیدن ژاکت خود کرد: او به برخی از مسائل فوری اشاره کرد و گفت که باید در مورد همه چیز به درستی فکر کند. وقتی شنیدم که این یک آزمایش است ، خیالم راحت شد و ما بلافاصله همه چیز را فراموش کردیم.

احساسات بر اساس نتایج:

خوشحال بودم که می دانم چگونه دوستان را انتخاب کنم. در پاسخ به اظهار عشق من ، او نخندید ، بی ادبی نکرد و به من توهین نکرد. او با احتیاط با احساسات من رفتار می کرد.

Image
Image

2. یک پیشنهاد ناشایست از یک همکار دریافت کرد

با همکارم الکسی ، عکاس ، تصمیم گرفتم که تلفنی صحبت کنم. در محل کار ، ما همیشه مشغول هستیم ، گرفتن لحظه سخت است. زنگ میزنم لشا تلفن را بر می دارد. برایش محو می شوم:

- سلام ، این ناتالیا است. مدتهاست می خواهم به شما بگویم ، دوستت دارم!

در پاسخ ، سکوت.

- سلام ، لش ، صدای من را می شنوی؟.. من می فهمم که این برای شما غیرمنتظره است ، اما اتفاقی افتاد ، من دیگر نمی توانستم سکوت کنم.

-خب … من حتی نمیدونم …

مخاطب به وضوح در حماقت است. سعی می کنم او را تحریک کنم.

- بله ، امروز چقدر پرحرف هستید! من نسبت به او عشق دارم ، اما او نه "بودن" است و نه "من". شاید بتوانید در عوض چیزی بگویید؟

- بله ، به هیچ وجه به خود نمی آیم.

- بله ، شما واقعاً سریع به خود می آیید ، وگرنه دختر از انتظار کاملاً خسته شده است. حالا با این کار باید چکار کنیم؟

- (فکر می کند) شاید باید عادت کنیم ، یکدیگر را از نزدیک ببینیم؟

- چطور است؟

- خوب ، شما واقعاً کوچک هستید؟ مثل همه مردان و زنان …

- من نمی فهمم.

- (می خندد) خوب ، شما ، مادر ، آن را بدهید. من فکر می کردم شما باهوش هستید. آنچه را نمی فهمید؟ من رابطه جنسی پیش پاشنه دار را پیشنهاد می کنم و بعد می بینیم …

من عصبانی هستم. من در مورد احساسات به او گفتم ، او در مورد رابطه جنسی.لشا پس از کمی سکوت ، سرانجام به عاشق فقیر امید می دهد.

- می دانی ، من هم تا حدودی دوستت دارم.

- آره؟ (به نظر نمی رسد بتوانم کنایه را در صدایم مهار کنم.) و چقدر من را دوست داری؟

- (عصبانی) چرا به کلمات چسبیده اید؟ من تو را به عنوان یک زن برای یک مرد دوست دارم. بیایید سعی کنیم ، شاید چیزی از این بیرون بیاید.

در این مرحله من بازی را متوقف می کنم و وظیفه هیئت تحریریه را به شما می گویم. او با تسکین و شوخی آه می کشد و از احساس ناخوشایندی خلاص می شود.

احساسات بر اساس نتایج:

فکر می کنم از اعلام عشقم لذت بردم. این همه خنده دار است اما فقط زمانی که در مورد احساسات جدی نیست. من هرگز چنین اظهار عشق نکرده ام.

3. شادی شخصی پیدا کرد

ژنیا ، دوست پسرم ، باید تا پنج دقیقه دیگر به من مراجعه کند. من در شرف اعتراف به عشقم هستم و برای اولین بار در طول این آزمایش به طور جدی نگران شدم. ما چهار ماه است که با هم رابطه داریم ، اما هنوز در مورد احساسات صحبت نکرده ایم. اما وقتش فرا می رسید. زنگ در به صدا در می آید ، اینجاست. من حاضر نیستم با او بولینگ کنم: این بهترین مکان برای اعلام عشق نیست. در پارک قدم می زنیم. من فقط نمی توانم تصمیم خود را بگیرم. سرانجام ، شهامت خود را جمع می کنم و آرام می گویم: "دوستت دارم".

به نظر می رسد که برای او مثل یک پیچ و مهره بود. مدتی می گذرد ، او بلافاصله موفق نمی شود با احساسات کنار بیاید. او مرا در آغوش می گیرد و برمی گرداند.

- می دانید ، من خودم خیلی وقت بود می خواستم این را به شما بگویم ، اما به نوعی جرات نکردم.

او همچنین کلماتی در مورد عشق به من می گوید و بسیاری دیگر را اضافه می کند: "حالا من آنقدر این را به شما می گویم که وقتی من آنجا نیستم ، همیشه این جمله را با قلب خود بشنوید:" دوستت دارم ، دوستت دارم …"

احساسات بر اساس نتایج:

خیلی خوب است که چنین وظیفه ای به من محول شد. پس از همه ، برای مدت طولانی ما نمی توانستیم در مورد عشق با یکدیگر صحبت کنیم ، بنابراین زمان گرانبهایی را برای ما از دست می دهیم. تا زمانی که من این آزمایش را به او نگویم ، نمی خواهم او فکر کند که این فقط یک شوخی ، یک بازی بوده است. با گذشت زمان ، قطعاً اعتراف می کنم. فکر کنم بفهمه بالاخره من او را خیلی دوست دارم.

آنا کوریتینا: "مردان منتظر هستند تا ما بپرسیم"

4. از دست دادن یک دوست ، یک طرفدار داشت

اولین "قربانی" آزمایش من بهترین دوست من ، ساشا خواهد بود. ما از دوران مدرسه با هم دوست بودیم. این شخصی است که اولین کسی است که از تمام جزئیات زندگی شخصی من مطلع است. او به تازگی از دوست دخترش جدا شده است ، بنابراین شرایط مناسب است. عصر بهش زنگ میزنم:

- ساشا ، گوش کن ، من در اینجا مقاله ای در مورد اینکه چند بار عاشقانه ها بین بهترین دوستان اتفاق می افتد ، می نویسم. نمی دانم من و کدام یک از شما زن و شوهر می کنیم؟

- بسیار زیبا! یک سبزه چشم آبی و یک بلوند چشم قهوه ای ، چرا زن و شوهر نیستند؟

- اگر به شما بگویم که مدتهاست عاشق شما هستم و فقط از اعتراف به آن می ترسیدم ، چطور؟

مکثی یک دقیقه ای

-خب … منم از تو خوشم میاد. (اوه ، این یک کشف است!)

- یعنی منو دوست داری؟

- البته! من و شما ازدواج می کنیم ، تعدادی بچه به دنیا می آوریم و در حومه ایتالیا ساکن می شویم.

خوب ، او آن را طبق معمول به شوخی بیان کرد.

خوب ، اگر فکر می کنید احساسات من خنده دار است ، پس من چیزی برای گفتگو با شما ندارم.

تلفن را قطع می کنم ، مطمئن هستم که او با من تماس می گیرد. او همیشه این کار را می کند. اما نه در این زمان.

Image
Image

روز گذشت. من خودم به بهانه قابل قبول با او تماس گرفتم: از او می خواهم دیسکی را که از توزیع ویدئو قرض گرفته ام پس بدهد. او پیشنهاد ملاقات در یک کافه را می دهد. عجیب ، او همیشه مرا به خانه اش دعوت می کرد. اینقدر ترسیده بود؟

دوازده بعد از ظهر ، یک کافه در مرکز شهر. مثل همیشه ، یک ساعت دیر کردم. ساشا منتظر من بود ، با این حال ، مثل همیشه … روی میز یک دسته گل رز سفید مورد علاقه من است.

- می دانی ، من تازه فهمیدم که تو همان دختری هستی که من دنبالش بودم. چقدر زندگی عجیب با ما بازی می کند. سه روز پیش ، من ناامید بودم و فکر می کردم دیگر مقدر نیست که با روح و روان خود ملاقات کنم. اما معلوم شد که من به سادگی متوجه او نشده ام …

احساسات بر اساس نتایج:

خب من مشکل دارم و حالا چگونه می توانم همه اینها را برای او توضیح دهم؟ معلوم شد که اعتراف به عشق به بهترین دوست ، مانند خزیدن در میدان مین است. یادم هست یکی می گفت عشق دوستی را خراب می کند. و او دور از حقیقت نبود. بنابراین ، اعتراف به عشق به بهترین دوست تنها در صورتی ارزش دارد که شما صد درصد به احساسات خود اطمینان داشته باشید.

5یک همکار را تا نیمه ترساند

"موضوع آزمون" بعدی مکس بود ، سردبیر یکی از مجلاتی که من با آن کار می کنم. سه ماه پیش با هم آشنا شدیم. او متأهل است ، اما دوست دارد روابط سبک داشته باشد و با همه کارکنانش ، از جمله من معاشقه می کند. برای تشخیص ، من روش معمول ارتباط را برای من و مکس انتخاب کردم: ICQ.

من با شوخی در مورد رابطه مان شروع کردم. با اشتیاق آن را برداشت.

- مکس ، و من واقعا دوستت دارم …

- جدی میگی؟ یا شوخی می کنی؟

- خوب ، آیا آنها با چنین چیزهایی شوخی می کنند؟

- شاید پس از آن ما به صورت خصوصی ملاقات کنیم؟

- تو نمی فهمی ، من یک رابطه جدی می خواهم …

گل ICQ او ناگهان قرمز شد … به نظر می رسد این یکی واقعاً ترسیده است. سه روز گذشت. مکس به زمین افتاد. هیچ ICQ وجود ندارد ، او به تماس ها پاسخ نمی دهد ، با این حال ، و همچنین SMS. خوب ، هیچ ، امروز ما یک جلسه برنامه ریزی داریم. در آن ، او به سادگی باید باشد.

من برای جلسه برنامه ریزی پنج دقیقه دیر کردم ، شاید به این دلیل که می ترسیدم زودتر بیایم. و به محض پایان بحث موضوع جدید ، او به سرعت به سمت در رفت. او به اشتباه حمله کرد! من مکس بیچاره را رهگیری کردم و به معنای واقعی کلمه او را به اتاق ناهارخوری سردبیر کشاندم.

- ما باید جدی صحبت کنیم.

- خوب فهمیدی … من زن دارم … دوستش دارم … تو دختر فوق العاده ای هستی. مطمئناً با مرد خود ملاقات خواهید کرد.

احساسات بر اساس نتایج:

اعتراف به عشق خود به یک همکار به معنی شروع نه تنها یک عاشقانه اداری ، بلکه شایعاتی است که شما را آزار می دهد. بر اساس تجربه خودمان آزمایش شده است. من دیگر چنین ابراز عشق نمی کنم.

6. چیزهای جدیدی در مورد مردان آموختید

پاشا دوست پسر من است. ما توافق کردیم که بعد از کار در یک کافه با او ملاقات کنیم.

- پاش ، ما دو ماه پیش با شما ملاقات کردیم … شاید وقت آن رسیده باشد که چیزی را تصمیم بگیریم؟

-به ما پیشنهاد ازدواج میدی؟ (ترس کمی در صدا وجود دارد).

- نه ، فعلاً فقط می خواهم به تو بگویم: "دوستت دارم".

- من هم دوستت دارم بچه.

-راستی منو دوست داری؟

- البته بچه

- چرا هیچوقت در موردش به من نگفتی؟

- پس نپرسیدی!

احساسات بر اساس نتایج:

به نظر می رسد برخی از مردان اولین کسی نیستند که عشق خود را به ما اعتراف می کنند فقط به این دلیل که ما از آنها در این مورد س askال نمی کنیم. برداشتن اولین قدم منطقی است.

Image
Image

ایرینا بولوتنیکووا: "ارتباطات تغییر نکرده است."

7. در یک دوست نا امید نیست

- سلام ، سلام ، من باید با شما ملاقات کنم ، - تلفنی به دوستم پاشا گفتم. صدا از هیجان می لرزید و کاملا متناسب با فیلمنامه بود. - در مورد مسائل شخصی …

ما توافق کردیم که در پارک ملاقات کنیم. پاشکا مثل همیشه شاد ظاهر شد و در ابتدا ما مدتها در مورد تجارت صحبت کردیم.

- می دونی پاش. به هیچ چیز فکر نکن … من می فهمم که ما هر دو با هم بزرگ شدیم و بالغ شدیم و من در عروسی شما شرکت کردم … اما متأسفانه یا خوشبختانه دیگر این قدرت را ندارم که بزرگترین راز خود را در خودم نگه دارم.

پاشکا اخم کرد و گوش کرد. خیلی جدی به نظر می رسیدیم. من فکر کردم ، احتمالاً ، من چیزی پنهانی در مورد خانواده ام به او خواهم گفت یا چیزی شبیه به آن ، من با چیزی مریض شده ام. حتی نوعی ترس در چشمانم ظاهر شد.

- به طور کلی ، من شما را دوست دارم.

- تو چی هستی ایر؟ آیا این رازی بود که می خواستی به من بگویی؟ من هم خیلی دوستت دارم! برای من هم ،

شگفت زده … اگرچه ، البته ، خوب!

تا اینکه توضیح دادم منظورم عشق عاشقانه است ، او "تظاهر به شلنگ" می کرد. و سپس به آرامی اما مطمئناً شروع کرد به تامل در مورد آنچه گفتم. خواستم به کلماتم فکر کنم. و روز بعد تماس گرفت و به من گفت:

"من و شما بهترین دوستان هستیم. ما ثابت می کنیم که دوستی بین زن و مرد وجود دارد! - پاشا تقریباً از هیجان فریاد زد. - شما باید آن را فراموش کنید. فقط فراموشش کن ، می دانی؟ من نمی توانم تمام زندگی ، خانواده و … را بشکنم و چنین دوستی را از دست بدهم! من با شما تماس می گیرم … من و لنکا و ژنیا در حال آماده شدن برای رفتن به "300 اسپارتانی" بودیم.

احساسات بر اساس نتایج:

انتظار واکنش دیگری از او نداشتم.

چه منطقی است که یک زن ابتکار عمل را بدست آورد؟

خود را بشناسید
اگر عاشق شدید عشق خود را اعلام کنید
بیشترین اشاره به رابطه جنسی
همین پیشنهاد ازدواج
همیشه و در همه چیز ، هر زمان که بخواهید
بهتر است مردان را وادار به اقدام تدریجی کنید.
هرگونه ابتکاری باید از طرف مردان باشد.

8. از احساسات متقابل شوکه شده بود

اما با "تجربی" بعدی وضعیت جالب تر شد. با همکارم Artyom آشنا شوید ، که طبق شایعات ، مدتها آرزو داشت دوست پسر من باشد. او پسر خوبی است ، حتی کمی برای او متاسف شدم ، زیرا فکر می کردم بعداً باید ناامید شوم.

از نامه عاشقانه استفاده شد. در همه رنگها و جزئیات ، من عشق غیر زمینی خود را برای او نقاشی کردم. "می خواستم زودتر اعتراف کنم ، اما می ترسیدم. همیشه به نظرم می رسید که شما مرا یک هدف آسان یا بی ارزش می دانید. اما دیگر نمی خواهم پنهان شوم. اگر از من امتناع می کنید … فقط نامه را فراموش کنید و هرگز آن را به من نگویید. و هیچ کس دیگر."

او همان شب با شیرینی به من آمد. "می دانستی که من از تو امتناع نمی کنم ، می دانی! شما نمی دانید این برای من چه معنایی دارد!"

آنقدر شرمنده بودم که تقریباً اشکم در آمد. من نمی دانستم که او اینقدر خشن واکنش نشان می دهد.

مجبور شدم دروغ بگویم: "چی؟ در مورد چی صحبت می کنی ، تیوما؟ " بله ، من عصبی شدم و به آن پسر بدبخت گفتم که من چیزی نمی دانم ، من چیزی برای او ننوشته ام و بسیار متاسفم. از این قبیل ، شوخی بد کسی است.

خوشبختانه آرتیوم فوراً مرا باور کرد. او عذرخواهی کرد ، آب نبات را داد و به خانه رفت. من دیگر به آن فکر نکردم ، اما خجالت هم نمی کشیدم.

احساسات بر اساس نتایج:

ارتباطات ما تغییر نکرده است. اما وجدانم گاهی سوزش می کند.

به نظر می رسد بازی ارزش شمع را دارد. طبق آمار ، 70 درصد مردان از ابتکار زنان در روابط استقبال می کنند. آزمایشات ما این را تایید می کند. هر سه دختر در مقابل اعتراف گرفتند ، اگرچه نه با صد یا ده نفر از آشنایان خود ، بلکه فقط با دو یا سه نفر مصاحبه کردند. به عبارت دیگر ، احتمال موفقیت بسیار زیاد است. و یک خبر خوب دیگر: مردان به زنان عاشق نمی خندند و آنها را آزرده نمی کنند. اینها اظهارات عشق ما هستند.

توصیه شده: