فهرست مطالب:

چرا تغییر کردم: داستانهای مردان
چرا تغییر کردم: داستانهای مردان

تصویری: چرا تغییر کردم: داستانهای مردان

تصویری: چرا تغییر کردم: داستانهای مردان
تصویری: چرا عوض شدی؟ بزرگترین تغییر زندگیت چی بوده؟ 2024, آوریل
Anonim

"چرا به همسرت خیانت کردی؟ تحت چه شرایطی تقلب نمی کنید؟ " - اینها سوالاتی است که خبرنگار "Cleo" از آن مردان پرسید. معلوم شد که تعداد زیادی خائن در اطراف وجود دارد. و هرکس توضیحی برای رفتار خود دارد.

Image
Image

زن جهان است

من به کسی خیانت نمی کنم من فقط همه زنان را دوست دارم. هر زن یک جهان کامل است. با آنها احساس می کنم مثل یک فضانورد هستم ، مثل یک محقق که وظیفه مهمی را انجام می دهد. آیا فضانوردی را دیده اید که از پرتاب خودداری کند؟ بنابراین وقتی یک زن جالب جدید را می بینم همین احساس را دارم. من دوست دارم آن را بدانم ، درکش کنم ، آن را احساس کنم ، آن را به خاطر بسپارم. کاوش کنید ، در این مورد هر کدام منحصر به فرد و زیبا هستند. من همه زنان را دوست دارم ، و حیف است که اجازه نمی دهد یک مرد چند همسر داشته باشد. اگر اجازه داده شود ، زنان من رسماً خوشحال خواهند شد. و بنابراین هر کدام جداگانه دلتنگ من هستند. نه ، من نمی توانم تغییر کنم ، اما هیچ چیز نمی تواند من را برطرف کند.

من فوراً به او گفتم که این چنین خواهد بود

من زنده هستم ، جوان هستم ، من یک مرد هستم. اگر شش ماه در خانه نیستم و همسرم را نمی بینم ، زیرا در دریا ، مرا ببخشید ، آیا ترب کوهی را در قفسه بگذارم؟ بله ، من صادقانه می گویم که با کسانی که مجبور هستم خیانت می کنم ، این برای من نفرت انگیز است ، اما من بلافاصله به همسرم گفتم که اینطور خواهد بود ، زیرا من زنده هستم و یک مرد هستم. او می فهمد. نکته اصلی این است که من حقوق خود را می دهم ، به خانه برمی گردم ، قصد طلاق ندارم ، همسرم بدون من اینجا چه می کرد - من نمی پرسم. بنابراین برای او و برای من و برای بچه ها آرامش بیشتری دارد. امیدوارم من و همسرم در آینده خوب باشیم. من واقعا امیدوارم. آیا بیشتر تغییر می کنم؟ بله ، تا زمانی که به ساحل بروم. شاید. به همین دلیل تغییر کردم.

همسر مانند چوب درخت است

بگذارید آنها آنچه می خواهند بگویند ، اما من به سمت چپ می روم. از آنجا که همسر من مانند یک چوب درخت است ، او به چیزی احتیاج ندارد ، او ، می بینید ، چیزی احساس نمی کند ، هیچ چیز او را هیجان زده نمی کند. و بنابراین از خود عروسی. می دانستم که چنین می شود ، ازدواج نمی کردم. و حالا برای تغییر چیزی به خاطر بچه ها دیر شده است. عشق به مدت طولانی از بین رفته است ، عادت باقی مانده است ، علاوه بر این ، شکایت گناه است - همسر خوب آشپزی می کند و همیشه نظم در خانه وجود دارد ، بنابراین شروع این مزخرف با ازدواج جدید فایده ای ندارد. با این موارد که در تماس هستند بسیار آسان تر است: برداشت ، دریافت ، پرداخت و هیچ چیز دیگری بدهکار نیست. بنابراین این هنوز نظم است. احتمالاً اگر همسرم یک چوبدست نبود یک شوهر وفادار بودم.

من هرگز راه رفتن را متوقف نمی کنم

صادقانه بگویم ، من راه می روم زیرا نمی خواهم آنچه را که طبیعت به من داده است رها کنم. چقدر باید با تمام قدرت راه بروم؟ هیچ کس آن را نمی داند. اگر فقط کمی؟ خوب ، آیا چیزی برای یادآوری ندارم؟ در حال حاضر ، در حالی که قدرت من است ، به حداکثر می رسم ، و تنها در آن زمان استراحت می کنم. بنابراین می توان گفت ، برای استراحت بر روی افتخارات خود. همسرم دوست ندارد که راه بروم ، اما این زندگی شخصی من است ، هیچ کس نیازی به وارد شدن به آن ندارد ، به ویژه با آموزه ها و سرزنش های مختلف. همسر همه چیزهایی را که نیاز دارد ، دارد: خانه ، ماشین ، پول ، هدیه. او می داند که اگر حقوق پمپاژ را شروع کند ، به سرعت جایگزینی پیدا می کند. خیلی ها دوست دارند جای او را بگیرند. بگذارید او امیدوار نباشد ، من هرگز راه رفتن را متوقف نمی کنم. هرگز.

من سوگند یاد نکردم ، خیانت وجود ندارد

اگر ازدواج مدنی داشته باشیم چه مشکلاتی وجود دارد؟ هر دو فرد آزاد را در نظر بگیرید. او آنچه را که می خواهد انجام می دهد: او می خواهد - در خانه بنشیند ، بورشت بپزد ، می خواهد - با کسی قدم بزند. و من همین کار را می کنم (به استثنای بورشت). من و او هیچ چیزی به یکدیگر بدهکار نیستیم ، بنابراین حتی تماس های جنسی خود را در کنار خیانت در نظر نمی گیرم. به هر حال ، یک مفهوم منسوخ شده - گرد و غبار را از آن حمل می کند. خیانت مستقیم به سرزمین مادری! و اتفاقاً من سوگند یاد نکردم ، بنابراین خیانت نیز وجود ندارد. آیا اگر ما ازدواج را ثبت کنیم ، یک شوهر وفادار می شوم؟ نمیدانم.

تعداد زنان بیشتر از مردان است

من یک نوع دوست هستم ، یعنی یک فرد مهربان. من ، اگر دوست دارید ، بتمن زمان ما - به زنان کمک می کنم احساس کنند که زن هستند. بگذار توضیح بدهم. طبق آمارهای رسمی ، ده میلیون زن در کشور ما بیشتر از مردان است.در همان زمان ، برخی از مردان در زندان می نشینند ، برخی دیگر - در پادگان های دور خدمت می کنند ، جایی که زنان را می توان با یک دست شمارش کرد. برخی - قابل ملاحظه - تعداد مردان در وضعیت بی خانمانی هستند. و سپس افراد ناتوان و همجنسگرا هستند که اصولاً به زنان علاقه ای ندارند. بنابراین زنان فقیر ما جز من کسی را ندارند که به او تکیه کنند. من مردانگی را به این دنیا می آورم! من به ماموریت خود افتخار می کنم! اگر به آمار برگردیم هیچ چیز خنده داری در این مورد وجود ندارد.

او مانند یک میدان هوایی جایگزین است

زندگی کردن و خیانت نکردن به همسرم خسته کننده است. نشستن روی دامن او تحقیر آمیز است. من یکی از کسانی نیستم که هنگام پرش با چتر نجات به دنبال هیجان می گردم - زندگی و سلامتی من نیز ارزشمند است. اما رفتن به چپ برای من حتی سردتر از پرش از هواپیما است. برای پیاده روی و گرفتار نشدن - توطئه لازم است ، واکنش سریع ، تدبیر ، مبدل شدن ، این یک مجموعه جاسوسی کامل است. و در حال حاضر از این طریق ، احساسات به ویژه حاد و دلپذیر هستند. بنابراین هرکسی به شیوه خود هورمون آدرنالین خود را افزایش می دهد. و همسر؟ این مانند یک میدان هوایی متناوب است ، که خوب است. چه چیزی را باید تغییر دهم؟ برای این کار من به تعداد زیادی زن مختلف نیاز دارم.

همسرم حوصله من را ندارد

همسرم شریک جنسی مورد علاقه من است. من نمی خواهم او را از دست بدهم ، من به او عادت کرده ام. فکر می کنم او برای مدت طولانی با من زندگی خواهد کرد. البته ، من درباره "سفرهای" خود به او نمی گویم. اما زنان بعد از من می چرخند ، چشم می دوزند ، معاشقه می کنند. بنابراین ، من زنده ام ، نه ترش ، من هنوز اوه هو هو هستم. دیگری عصبانی می شود ، اما من فکر می کنم برای من خسته کننده نیست ، زیرا "چشم در آتش است". من ، احتمالاً ، فقط در سن بالا ، به یک دلیل کاملاً طبیعی ، یک شوهر وفادار می شوم. اگرچه یک واقعیت نیست.

آزمایش در کنار آسان تر است

من تغییر می کنم. اغلب نه ولی اتفاق می افته. قبلاً ، من فقط بیشتر می خواستم ، و همسرم فقط باردار بود ، سپس او با کودک مشغول بود ، به طور کلی ، من نمی توانستم در رژیم گرسنگی بمانم. سپس ، وقتی تجربه ای کسب کردم ، چیز جدیدی می خواستم. و همسرم آزمایشات را دوست ندارد. هیچ یک. من خسته شده ام ، اما او نمی فهمد ، و هر بار به یک رسوایی می رسد. به طور خلاصه ، بدست آوردن چیزی که می خواهم راحت تر است. و همسرم ، آنطور که من فهمیدم ، آرام تر است. حداقل رسوایی در خانه وجود نداشت. من در وفاداری معنایی نمی بینم. شاید او یک شوهر وفادار می شد ، اما من فکر می کنم شما نمی توانید همسر خود را تغییر دهید ، اما همه اینها به خاطر سردی اوست.

یک مرد باید خودش را ثابت کند

پدرم همچنین به من گفت که هر مردی باید به همه ثابت کند که یک مرد است. من همه پدرم هستم. دوست دارم هر زمان که بخواهم بتوانم زن جدیدی داشته باشم. اما بدون تعهد ، برای مدتی کوتاه ، فقط برای شب امکان پذیر است. من به آنچه می خواهم می رسم ، او به آنچه می خواهد می رسد - و آنها پراکنده شدند. من علاقه ای ندارم که او کجا "می دود" ، و من - به همسرم. تا زمانی که از قدرت کافی برخوردار باشم ، خود را تأیید می کنم.

کشمش از انواع مورد علاقه من

راه میروم؟ از طرف همسرت؟ نه نه. من همسرم را دوست دارم و هرگز او را ترک نخواهم کرد. علاوه بر این ، او مادر فرزندان من است. من هم آنها را رها نمی کنم. اما اگر من از زنان دیگر نیز خوشم می آید ، چه کنم؟ و مهم نیست - او کیست و چند سال دارد ، مهم نیست! هر کدام طعم خاص خود را دارند. من خیلی می خواهم به انتهای آن ، با اشتیاق برسم و آن را امتحان کنم. نه ، این به این معنی نیست که من اهمیتی نمی دهم کجا ، کی و با چه کسی ، نه. من می گویم که هر زنی کشمش مورد علاقه من را در اینجا ندارد. اما اگر یکی وجود داشته باشد ، آن را با تمام اعضای بدنم احساس می کنم. احتمالاً ، این به زنان منتقل می شود ، به نوعی آنها احساس می کنند ، زیرا نه تنها من آنها را دوست دارم ، آنها همچنین من را نیز دوست دارند. هیچ کس من را متقاعد نخواهد کرد که تلاش جذاب خود را متوقف کنم. و هیچ چیز مانع من نمی شود.

من همه را می خواهم

تستوسترون من خارج از مقیاس است و از گوش من بیرون می آید. من نمی توانم با آرامش پاهای بلند ، دامن کوتاه ، سینه های سرسبز را ببینم. من همیشه می خواهم ، تقریباً همه را می خواهم ، مخصوصاً اکنون ، در تابستان. من نمی توانم تصور کنم که در تمام زندگی من فقط یک زن خواهم داشت. با چنین دورنمایی خودم را خفه می کردم. من دوستی دارم ، هربار به او برمی گردم. من علاقه دارم او را با دیگران مقایسه کنم. شبیه بازی است. تا به حال ، او حوصله من را ندارد. و به نظر من هیچ بازنده ای وجود ندارد.

شرم آور است که او در مورد پرونده فریاد نمی زند

من به صورت چرخشی کار می کنم: دو هفته در پیست ، دو هفته در خانه. من برای خانواده ام درآمد دارم ، تلاش می کنم. کار سخت ، طاقت فرسا است.در ابتدا خواب دیدم: وقتی به خانه می آیم ، استراحت می کنم. من می آیم ، و همسرم از درگاه داد می زند که من در آنجا ، در بزرگراه به او خیانت می کنم. یکبار گوش دادم ، دوبار گوش دادم. سپس فکر کردم: شرم آور است که او برای تجارت فریاد نمی زند. و اکنون ، با روشن شدن پرونده ، من لذت خود را انکار نمی کنم. همسر به هر حال فریاد می زند.

توصیه شده: