روی کاسه پودر
روی کاسه پودر

تصویری: روی کاسه پودر

تصویری: روی کاسه پودر
تصویری: آموزش كاشت پودر با فرمر... acrylic nail extensions 2024, ممکن است
Anonim
بشکه پودر
بشکه پودر

اخیراً به طور اتفاقی تاریخ یک خانواده را از نزدیک فرا گرفتم. از بیرون ، این یک خانواده معمولی با درآمد خوب ، افراد بسیار دوستانه است: یک زن ، شوهر و دو فرزند بزرگسال در یک آپارتمان چهار اتاقه در مرکز شهر با هم زندگی می کنند. یک ماشین ، یک خانه تابستانی و هر چیزی که برای یک زندگی عادی به آن نیاز دارید وجود دارد. قبلاً ، به آنها نگاه می کردم و بی سر و صدا به آنها حسادت می کردم: چنین افراد موفق ، یک خانواده قوی … متأسفانه ، به زودی مجبور شدم نظرم را تغییر دهم.

این گفتگویی است که من با بوریس ، مارینا و فرزندان آنها - دنیس و ماشا - انجام دادم.

:"

: "مادر همه دخترانم را عذاب می دهد. من می خواهم ازدواج کنم و زندگی خود را آغاز کنم. وقتی با یک دختر خوب آشنا می شوم ، بلافاصله او را به خانه می برم تا او را به پدر و مادرش معرفی کنم. مامان در ابتدا لبخند می زند ، بیشتر و بیشتر دوست من را دعوت می کند تا بازدید. و همین موضوع سه بار تکرار می شود. داستان. دوست دختر من برای زندگی در آپارتمان ما نقل مکان می کند ، ما به اداره ثبت نام مراجعه می کنیم ، همه چیز خوب پیش می رود. سپس یک روز از محل کار به خانه می آیم و می بینم که محبوبم وسایلش را بسته بندی کرده است و بیرون رفتم. من شروع به فهمیدن اینکه چه اتفاقی افتاده است. معلوم می شود که مادرم در من است. نبود دوست دخترم شروع به تمسخر او می کند ، مرتباً به او چیزهای ناخوشایند می گوید که او یک زن خانه دار بد است و از من بی ارزش است. من می خواستم جدا از والدینم زندگی کنم ، اما مادرم قلب ضعیفی دارد و پدرش او را می زند. اگر من بروم ، او بدون کمک می ماند ، من نمی توانم او را ترک کنم. خواهرم به هیچ وجه کمک نمی کند. بنابراین من بنشینید و تمام بدبختی ها را تحمل کنید ما ، چون او را دوست دارم و پشیمانم."

: "من مدت زیادی است که به دنیس برای برادرم فکر نمی کنم. والدینش خیلی رنج کشیده اند: آنها پول زیادی برای تحصیلاتش در موسسه دادند ، اما او از مuteسسه انصراف داد. سپس او را بردند با مواد مخدر - بدهکار شد ، با برخی از راهزنان درگیر شد. او تحت درمان اعتیاد به مواد مخدر قرار گرفت و از جنایتکارانی که مدیون او بود مخفی شد. و پس از مدتی برادرش شرکت پدرش را سرقت کرد. معلوم شد که این اولین جنایت او نیست - او مادر و پدر مجبور بودند یک سال دیگر در دادگاه ها دویده و وکیل بگیرند. و اکنون او 22 ساله است. او نگهبان کار می کند ، تحصیلات ندارد و به عنوان چوب پنبه احمق است. من اهمیتی نمی دهم ، اما متاسفم پدر و مادرم. آنها خیلی رنج کشیده اند - آنها عصرها یک والدول را بلع می کنند. و دنیس هنوز دوست دارد مشروب بنوشد. هنگامی که مست می آید به خانه ، بلافاصله شروع به بالا رفتن از من می کند - با مشت هایش تا کنون فقط کبود شده است وقتی او شروع به کتک زدن من می کند ، پدرم فوراً برای من شفاعت می کند. او را از خانه بیرون می کند ، فریاد می زند که او به چنین پسری احتیاج ندارد. و اینجا من هر شب می نشینم و دعا می کنم که امشب همه چیز در خانه آرام باشد. به ترسناک است که بفهمم شب ها در خیابان احساس امنیت بیشتری می کنم تا در خانه خودم. من قبلاً هزار بار بعد از حمله بعدی سعی کردم با پلیس تماس بگیرم تا این هیولای اخلاقی به آنجا برده شود. و مادرم فوراً اشک می ریزد - او می گوید که نمی تواند بدون او و بدون من زندگی کند. بنابراین من تمام این کابوس را فقط برای مادرم تحمل می کنم. و برای اینکه با دنیس برخورد نکنم ، سعی می کنم کمتر در خانه ظاهر شوم - شبهای بیشتری را با دوستانم می گذرانم."

: "بله ، من خانواده ای ندارم ، بلکه تعدادی احمق هستم. همسرم فرزندان بزرگ نکرد ، بلکه برخی حیوانات را تربیت کرد. من به طور کلی برای او غریبه هستم: او فقط از من پول می گیرد ، اما آنچه در آنجا اتفاق می افتد روح من به هیچ وجه به او علاقه ای ندارد پسر یک جنایتکار است ، هیچ احساسی در او وجود نخواهد داشت. دختر کاملاً فراموش کرده است که خانه اش کجاست. او راه می رود ، هر کجا و نمی داند چه چیزی. و من هنوز باید غذا و لباس بپوشم من فکر می کردم پسرم شغلی پیدا می کند - او درخواست پول را متوقف می کند. بنابراین حقوق دارد - یک پنی ، که در دو روز برای نوشیدن هزینه می کند. اکنون زمان به گونه ای است که تجارت من بد پیش می رود. و هیچ کس به من اهمیت نمی دهد. بنابراین ، در تمام زندگی من همه چیز را در خودم هضم می کنم ، همه مشکلات را خودم حل می کنم. یک خانواده ناسپاس؟ بنابراین من یک یتیم خانه هستم. هیچ کس دیگری در زندگی من جز آنها ندارم. بنابراین من این خانواده بدبخت را تحمل می کنم به طوری که من به تنهایی با پیری ملاقات نکنم - من لیاقت آن را ندارم."

این چنین خانواده ای است: همه با ادعاهای خود ، همه یکدیگر را تحمل می کنند و رنج می برند.و هیچ یک از آنها راهی برای خروج نمی بینند ، زیرا سالهاست که در مشکلات خود "آشپزی" می کنند و هیچ کس نمی خواهد چنین خانواده ناکارآمدی را ترک کند - در نهایت این دور باطل را بشکنند. در واقع این افراد فاقد قدرت و شجاعت برای تغییر چیزی در زندگی خود هستند.

اما در هر خانواده ، با هر شخص ، چیزی مشابه اتفاق می افتد. هر کس مشکلاتی دارد که در عرض چند ساعت حل نمی شود ، اما در طول زندگی به قلب منتقل می شود. و اگر شخصی از نظر روحی ضعیف باشد ، موافقت می کند که تمام سختی هایی را که برایش پیش می آید ، به اندازه لازم تحمل کند. و هرکسی این قدرت را ندارد که آنچه دوست ندارد را متوقف کند.

ظاهراً ما مردم روسیه عادت داریم که در ناخودآگاه خود همه مشکلات و بدبختی ها را تحمل کنیم. به هر حال ، ما چه چیزی را تجربه نکرده ایم: حاکمان و ستمگران مستبد ، جنگها و انقلابها ، اعتصاب غذا و تورم. و امروزه همه خوب زندگی نمی کنند و درصد زیادی از جمعیت روسیه زیر خط فقر هستند. اما ما زندگی می کنیم و هیچ کاری نمی کنیم. ما همه اصلاحات ناموفق دولت را زندگی می کنیم و تحمل می کنیم و همچنین توهین و قلدری دیگران را تحمل می کنیم. و این برای ما آنقدر آشنا است که قبلاً متوجه شده ایم که از چیزهای خاصی خوشمان نمی آید. اغلب به نظر می رسد که اگر بخواهیم ، جلوی بی عدالتی را که در جهان حاکم است ، خواهیم گرفت. اما در واقع ، اگرچه ما زنان قوی هستیم ، اما در چیزهای کوچک قوی هستیم. ما می توانیم شجاعت را جمع آوری کرده و تقاضای افزایش حقوق کنیم یا روزی وسایلمان را جمع کرده و شوهر مستبد خود را ترک کنیم. اما مواردی وجود دارد که ما از آنها ناتوان هستیم و برای همیشه آنها را تحمل خواهیم کرد. این ضعف است یا قدرت عظیم عشق به شما بستگی دارد. اما ما همیشه آماده تحمل مشکلات فرزندان خود خواهیم بود ، ما آماده هستیم تا برای تبعید معشوق خود به سیبری برویم و شجاعانه همه سختی های سختی را تحمل کنیم.

حد صبر یک زن کجاست؟ من شروع به نوشتن مطالب خود با کلماتی کردم که دیر یا زود صبر فرد ممکن است بشکند. و این در واقع اغلب اتفاق می افتد. و علاوه بر این ، من معتقدم که شما واقعاً نمی توانید چیزهایی را که در زندگی برای شما مناسب نیست تحمل کنید. اما در هر قاعده ای استثنا وجود دارد. و در زندگی ما اغلب مواردی وجود دارد که می فهمیم تحمل چیزی ناخوشایند چندان بد و تحقیرآمیز نیست ، اگر این کار را به خاطر عزیزان خود انجام دهید. باور کنید ، صبر زنان ما بی حد و حصر است. و این کیفیت بسیار عالی است. اما اندیشه بدون عمل ضعیف است. اگر ما زنان قدرت تحمل همه چیز را پیدا کنیم ، آنقدر قدرت را در خود خواهیم یافت که برای خوشبختی خود بجنگیم و از ظلم و کینه رنج نبریم.

توصیه شده: