فهرست مطالب:

زندگی در فنلاند
زندگی در فنلاند

تصویری: زندگی در فنلاند

تصویری: زندگی در فنلاند
تصویری: خوبی ها و بدی های کشور فنلاند 2024, ممکن است
Anonim

(ادامه ، آغاز)

ده فنجان قهوه در روز از حد مجاز فاصله دارد

Image
Image

با خوردن قهوه ، شوهرم نیز مرا غافلگیر کرد. وقتی او برای اولین بار به ملاقات من در مسکو آمد و من صبح برایش قهوه درست کردم ، او همزمان سه فنجان نوشید. سپس کمی صحبت کردیم و او از من خواست که قهوه بیشتری درست کنم و دوباره دو یا سه فنجان نوشید. بعد از ظهر ، وقتی در شهر قدم زدیم ، او دوباره گفت که خوردن قهوه خوب است. خوب ، من فکر کردم ، - او حداکثر یک یا دو سال زندگی خواهد کرد ، نه بیشتر. اینکه من در فنلاند زندگی خواهم کرد ، بحثی نبود ، اما در آن لحظه من بدون حافظه عاشق او بودم و دیدن این که چگونه دوست عزیزم به آرامی خودکشی می کند ، برای من دردناک بود. اما اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد: چندین سال گذشت و من سه فنجان قهوه در صبحانه ، سپس چند فنجان دیگر در ظهر و یک فنجان دیگر در چهار می نوشم. خیلی خوشمزه! هیچی ، تا وقتی زنده هستند. اما من در این سه سال بیش از چهار هزار کیلومتر دویدم و از این بابت به طور غیرقابل مقایسه ای خوشحال شدم ، زیرا برای اولین بار در چهل سال زندگی ام از شکل خود راضی هستم ، با وجود این که آنقدرها هم کامل نیست. این راز ساده به نظر می رسید: اکنون من به یقین می دانم که بهترین کار را انجام می دهم ، و شکل من به سادگی نمی تواند بهتر باشد. من می توانم تا جایی که دوست دارم غذا بخورم ، بدون اینکه خودم را محدود به بستنی یا کیک کنم. باید بگویم که قبلاً زیاد غذا نخورده بودم ، اما هنوز نتوانستم وزن کم کنم. بنابراین به همه توصیه می کنم: بدوید - شکل خود را اصلاح کنید و با شوهر خود صحبت کنید!

زبان فنلاندی

نه ، این یک زبان نیست ، همانطور که سوئدی ها فنلاندی ها را مسخره می کنند ، گلو درد است. خوب ، سوئدی ها و فنلاندی ها به هر دلیل قابل تصور و غیرقابل تصور یکدیگر را مسخره می کنند ، اما من شخصاً زبان فنلاندی را دوست دارم. زبانی فوق العاده عجیب و غریب! به عنوان مثال ، کلمات بین المللی COMPUTER (TIETOKONE) ، TELEPHONE (PUKHELIN) ، AIRPORT (LENTOKENTA) و ، به عنوان مثال ، FOOTBALL (YALKAPALLO) به چه زبان دیگری اینقدر غیرقابل تشخیص هستند؟ حتی از کلمات MAMA و DAD که تقریباً در همه زبانهای رایج همخوانی دارند ، چیزی شبیه EITI و ISIA پیدا نکردند. آنها روسیه را با کلمه VENAYA و سوئد را با RUOTSI کدگذاری کردند. کلمه OPERA کاملاً قابل تشخیص است ، اما شامل سه حرف دوگانه است: OOPPERAA. خوب ، اصلی نیست ، ها؟ اما صحبت درباره یک زبان یک چیز است و صحبت کردن به آن یک چیز دیگر است.

در خانواده ، ما به طور همزمان به سه زبان صحبت می کنیم. شوهرم هرگز نمی خواهد به زبان فنلاندی با من ارتباط برقرار کند - من هنوز سرعت خود را کم می کنم ، که خلق و خوی طوفانی او به طور کلی نمی تواند تحمل کند. بارها من و شوهرم تصمیم گرفتیم که بالاخره زبان فنلاندی را شروع کنیم ، اما صبر او دقیقاً برای پنج دقیقه کافی بود. زن و شوهر به زبان فنلاندی با یکدیگر صحبت می کنند. البته دختر کوچک من هیچ مشکلی در زبان ندارد. از روز اول او به یک مهد کودک فنلاندی رفت ، جایی که در ابتدا آنها با او به زبان انگلیسی یا به زبان قابل فهم از حالت ها و حرکات صحبت کردند ، اما پس از چند ماه او به آرامی شروع به صحبت فنلاندی کرد. من ، احتمالاً ، باید از مهد کودک شروع کنم ، در غیر این صورت همه چیز هرگز از زمین خارج نمی شود. البته در سه سال اصول دستور زبان فنلاندی را در دوره های دانشگاه گذراندم و در اصل می توانم خودم را به نحوی توضیح دهم. اما مشکل اینجاست که من نیازی به صحبت فنلاندی ندارم. یافتن یک فنلاندی ، به ویژه در هلسینکی ، که نمی تواند انگلیسی صحبت کند ، دشوار است. آن دوستان من که در فنلاند کار می کنند در محل کار تمرین می کنند ، اما من جایی برای تمرین ندارم. تصمیم ارادی من در این مورد کافی نیست - من همچنین به یک ضرورت حیاتی احتیاج دارم. همانطور که معلوم شد ، من فقط از لحاظ تئوری به فنلاندی نیاز دارم.

چگونه و چگونه در فنلاند لباس نپوشیم

بنابراین من برای زندگی در فنلاند نقل مکان کردم.دوستان من سه سال پیش با کلمات جداکننده من را همراهی کردند: "تو آنجا هستی ، نادیا ، به همه آنها نشان بده! مارک زن روسی را بالا نگه دار!" این بدان معناست که ما ، در مقایسه با مردم اسکاندیناوی ، بیشتر سعی می کنیم زیبا لباس بپوشیم و زیبا به نظر برسیم ، هرگز بدون آرایش به جایی نمی رویم ، کفش های پاشنه دار می پوشیم ، دامن های کوتاه را برای نشان دادن پاهای زیبا ترجیح می دهیم ، در روز روشن با عطر بوی می دهیم ، و بنابراین بیشتر من و دوستانم معتقد بودیم که ما بهتر از "آنها" هستیم. متأسفانه ما از نحوه نگاه آنها به "ما" بسیار آگاه نیستیم. در طول این سه سال ، من چندین بار فرصت داشتم بشنوم که ما واقعاً در دامن های کوتاه خود و با چشمانی نقاشی شده در چشم مردان غربی چگونه به نظر می رسیم. در هر کشوری در جهان می توان یک زن روسی را بدون اشتباه تشخیص داد. ما آنقدر توجهمان را به خود جلب می کنیم که چقدر مبالغه آمیز "زیبا" به نظر می رسیم به طوری که آنها ، مردان غربی (بدون ذکر زنان) تصور می کنند که ما تمام تلاش خود را می کنیم تا خود را با قیمت بالاتری بفروشیم. این به هیچ وجه نظر من نیست ، من فقط آن را بارها شنیدم که "برای دولت" و برای ما ، دختران فوق العاده روسی ، بسیار توهین آمیز است. لطفاً از من ناراحت نشوید ، زنان عزیز روسی من - ما به هر حال بهترین هستیم ، من در این مورد شک ندارم.

من هنوز از دوست دخترم اطاعت نکردم. تقریباً پس از مهاجرت به فنلاند ، من عملاً استفاده از آرایش را متوقف کردم ، کفش های پاشنه بلند نمی پوشم ، شاید در تئاتر ، و تقریباً دامن کوتاه نمی پوشم. 360 روز در سال ، بسته به فصل ، شلوار جین یا شلوار کوتاه می پوشم و احساس راحتی زیادی می کنم. اولاً ، من از این واقعیت خسته شده ام که هر بار که لب ها و چشم هایم را رنگ کرده ام ، از شوهرم می پرسم که چگونه به نظر می رسم ، او شوخی معمول خود را به من می دهد - مانند یک روسپی روسی. و می دانید ، همانطور که در روسیه می گویند ، در هر شوخی یک ذره یک شوخی وجود دارد. همه چیز روشن و گیرا در اینجا با روسپی های روسی مرتبط است. و ثانیاً ، من واقعاً فنلاندی های معتدل ، اما هنوز شیک را دوست دارم ، به ویژه پس از سفرهای مکرر ما به ایالات متحده ، جایی که زنان نیز بسیار متواضع ، اما کاملاً بی مزه لباس می پوشند. دیدن یک زن آمریکایی در سایز 60 با یک لباس کرپ دو چینی با روف و کرکره ای ، کفش های کتانی و جوراب های سه تایی امری عادی است. در فنلاند زنان با سلیقه و کیفیت لباس می پوشند.

به یاد دارم که در ابتدای رابطه عاشقانه ما با شوهرم ، قصد داشتیم در موج سواری شنا کنیم ، و البته قبل از آن ، مجبور بودم موهایم را شانه کنم و چشم هایم را رنگ کنم. شوهر آینده من ، با نگاهی به مانورهای زنانه من ، سپس با مهربانی به من گفت: "عزیزم ، من قبلاً دیدم که تو چه زیبایی هستی - شاید ما باید از قبل روش را ساده کنیم؟" در میل اجتناب ناپذیرمان برای زیبا به نظر رسیدن ، ما بیش از حد پیش می رویم و در شرایط کاملاً نامناسب خود را هوشمند می کنیم. همانطور که دیدم ، اکثر مردان غربی با خنده به چنین زنان مشغول نگاه می کنند. حتی یک اصطلاح بین المللی وجود دارد - "chiken" (به معنای واقعی کلمه "جوجه") ، به معنای زنی که آنقدر از ظاهر خود جا افتاده است که برای هر چیز دیگری به سختی جایی در زندگی دارد. البته مردان دیگری نیز هستند که نظر شوهر من و اکثر دوستانش را به اشتراک نمی گذارند ، اما به دلایلی مردانی که من آنها را دوست داشتم همیشه در ردیف همسرم قرار داشتند.

پول ، پول ، پول ، خنده دار نیست …

آهنگ ABBA را به خاطر دارید؟ بله ، من مجبور بودم بسیاری از شکایات راجع به شوهران بخیل و حریص فنلاندی از زنان روسی ساکن اینجا بشنوم. اگرچه تولستوی می گفت که همه خانواده های ناراضی به شیوه خود ناراضی هستند ، اما دعاوی مالی علیه یکدیگر احتمالاً شایع ترین مشکل در ازدواج های بین المللی است. دلیل این امر قابل درک است: استقلال مالی برای یک زن در یک کشور خارجی بسیار دشوارتر است و علاوه بر این ، فرهنگ نگرش به پول در کشورهای مختلف بسیار متفاوت است. آنچه در روسها صرفه اقتصادی و حفاظت از منابع طبیعی تلقی می شود با بخل همراه است و باعث سوء تفاهم کامل می شود.بنابراین ، اگرچه من عاشق شوهر آینده ام بودم ، اما هنوز تصمیم گرفتم قبل از انجام این کار با یک فرد مطلع مشورت کنم. خوشبختانه یکی از دوستانم چندین سال است که با یک فنلاندی ازدواج کرده است. درست است ، آنها در مسکو زندگی می کردند و تنها برای ملاقات با والدین شوهرشان از فنلاند دیدن کردند.

پس از گوش دادن به داستان پرشور من در مورد نامزد فنلاندی ، دوست آینده من به طرز منطقی من را به صورت زیر متحیر کرد. او گفت: "خوب ، خوب ،" وقتی به هلسینکی نقل مکان می کنید ، شوهر شما به شما پول می دهد. بنابراین وقتی پول شما تمام شد ، هربار از او می پرسید - عزیزم ، آیا نمی توانی کمی بیشتر پول داشته باشی؟ ؟ اگر شوهر شما به شما بگوید که فقط مبلغ کافی به شما داده است و گزارش می خواهد؟ " با توجه به این که من همیشه آنقدر درآمد داشتم که از هیچکس چیزی نمی خواستم ، تصور چنین اعتیادی برای من بسیار عجیب بود. این بسیار دلگرم کننده بود که من و نامزدم وضعیت کاملاً متفاوتی داشتیم. هر بار که به ملاقات من می آمد ، همیشه با پشتکار به من پیشنهاد پول می داد ، اما من سرسختانه اصرار داشتم که او مهمان من است و من هرگز پول او را نمی گیرم. او هنوز پول را گذاشت و من آن را در یک کیف پول مخصوص گذاشتم و وقتی دوباره آمد ، کیف پول را به او پس دادم. این کار هر بار تکرار شد. البته وقتی به رستوران ، تئاتر می رفتیم یا تاکسی می گرفتیم ، پول می داد. اما در همان زمان ، من در خانه به او غذا دادم ، او را با ماشینم سوار کردم و اتفاقاً با هزینه شخصی به فنلاند آمدم تا وی را ملاقات کنم.

با وجود چنین رابطه بی علاقه ، من دروغ نمی گویم که شوهرم یکبار برای همیشه تمام پول خود را به من واگذار کرد ، همانطور که برای ما روس ها معمول است. او روسی نیست و اعتماد به غرب یک شبه ایجاد نمی شود. از سادگی روحم ، فکر کردم که او بلافاصله به من اعتقاد دارد ، زیرا من بسیار منحصر به فرد و بی علاق بلورین بودم. اما اصلا اینطور نبود. مجبور شدم بیش از یک بار گریه کنم. نه به این دلیل که آنها به من پول ندادند ، بلکه به این دلیل که من مورد بررسی ، کنترل و حتی گاهی مشکوک قرار گرفتم. چگونه می توان به من ، صادقانه ، به چیزی مشکوک بود؟! به شدت صدمه دیدم اما ، همانطور که شوهرم تأکید می کند ، اعتماد فقط در طول زمان به دست می آید. مجبور بودم با صبر و شکیبایی منتظر بمانم و کینه و اشک را قورت دهم.

خوشبختانه ، علیرغم تفاوت فرهنگی بزرگ ، ما از نظر پول در توافق کامل هستیم. در حالی که در روسیه زندگی می کردم ، هرگز نیاز خاصی را تجربه نکردم. اما من هرگز چنین چیزی نداشتم که بروم و هر چیزی را که می خواهم بخرم. فرصتهای من همیشه برای یک زندگی عادی روزانه و برای صمیمی ترین آنها - سفر و تعطیلات جالب - کافی بوده است. در همه جنبه های دیگر ، من مجبور بودم خودم را محدود کنم. اما من تمام زندگی خود را سفر کردم - ابتدا در کشور ما ، و سپس ، به محض باز شدن مرزها ، شروع به سفر به کوه های برفی آلپ و دیگر نقاط فوق العاده کردم. شوهرم پول خود را دقیقاً به همان شیوه خرج می کند: سطح مناسب زندگی روزمره و حداکثر مسافرت. بنابراین ما مجبور نیستیم در مورد مسائل مالی بحث کنیم: ما همیشه در آرزوی خود متحد هستیم که تقریباً تمام پول رایگان خود را صرف سفر کنیم و در چیزی که برای خودمان اهمیت کمتری صرفه جویی می کنیم.

من همچنین می توانم یک دانش مخفی برای زندگی در فنلاند به اشتراک بگذارم ، که به من کمک می کند تا در اینجا احساس غریبه نکنم. اگر چیزی در رفتار فنلاندی ها برای من بیگانه است ، سعی می کنم نه خشمگین باشم و نه محکوم ، بلکه سعی کنم بفهمم چه چیزی پشت آن نهفته است ، اگرچه اکثر دوستان من بلافاصله تلاش می کنند فنلاندی های "مخالف" را برای همه گناهان فانی سرزنش کنند. به به نظر من این یک شغل خالی است!

ادامه…

توصیه شده: