فهرست مطالب:

زندگی پس از طلاق: مجموعه های یک زن مطلقه
زندگی پس از طلاق: مجموعه های یک زن مطلقه

تصویری: زندگی پس از طلاق: مجموعه های یک زن مطلقه

تصویری: زندگی پس از طلاق: مجموعه های یک زن مطلقه
تصویری: ازدواج با مطلقه - دکتر آزیتا ساعیان 2024, ممکن است
Anonim

بنابراین ، اینجاست - اولین روز در زندگی یک زن مطلقه. شما از رختخواب بیرون می آیید و متوجه می شوید که دیگر نیازی به پخت صبحانه برای دو نفر ندارید ، نیازی نیست که در توالت بایستید و مشاجره کنید که کدام یک از کانال های صبح را با یک فنجان قهوه معطر صبحگاهی تماشا خواهید کرد. چون "تو" دیگر آنجا نیست.

Image
Image

در یک نقطه ، هر چیزی که برای سالهای طولانی (یا نه چندان) زندگی خانوادگی معمول بود ، دیگر وجود نداشت. در حال حاضر شما شبیه مورچه ای هستید که از مسیری که در طول آن شاخه ها را به مورچگان منتقل کرده اید ، گم شده اید. زندگی باقی مانده است ، اما راهی که اکنون باید در آن بروید کجاست؟ و مهمتر از همه - کجا؟ استوپور…

اگر جدایی یک مرگ کوچک است ، طلاق برای گروه خاصی از خانمها می تواند به کما طولانی مدت تبدیل شود. چرا بسیاری از زنان پس از ازدواج ناموفق به مدت طولانی بهبود می یابند؟ این به دلیل پیچیدگی هایی است که آنها به عنوان پاداش به طلاق دریافت می کنند.

البته ، همه ما ، حتی بهترین های ما ، مجموعه های پیاده روی مجتمع های مختلف هستیم ، که بیشتر آنها در دوران کودکی دور ، از مادران و پدران ، پدربزرگ و مادربزرگ ، اطرافیان ، معلمان اول و بهترین دوستان دوران کودکی به دست آمده اند. اینها هستند که مانع زندگی ما می شوند و در زندگی روزمره و مشاغل و زندگی شخصی مان به مشکل تبدیل می شویم. اما یک دسته خاص از مجتمع ها نیز وجود دارد - ما آنها را با زندگی با یکدیگر به دست می آوریم. به عبارت دقیق تر ، طلاق. آنها ارزش صحبت کردن با جزئیات بیشتر را دارند.

مجتمع قربانی

"چگونه او می تواند این کار را با من انجام دهد؟" - یک سوال منطقی ، اما کاملاً بی ثمر. اگر شوهر شما خیانت کرد ، به دیگری رفت ، به دیگری رفت ، یا فقط رفت و گفت که از همه چیز خسته شده است و می خواهد فقط برای خودش زندگی کند - از او س aboutالی بپرسید که چگونه او ، یک شیاد ، به طور کلی جرات رفتار با شما را داشت این راه ، ایده بدی است …

همچنین بخوانید

اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است
اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است

عشق | 2015/11/19 اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است

اولا ، هیچ پاسخی وجود ندارد. نامفهوم "در زندگی اتفاق می افتد" برای شما مناسب نخواهد بود و هیچ کس دیگری پیشنهاد نمی دهد. برای … "بنابراین" واقعاً اتفاق می افتد. شما اولین نفر نیستید ، آخرین نفر هم نیستید. درک این نکته مهم است که زندگی به همین جا ختم نشد. شما و "زن بی سرپناه" در جزیره ای متروک زندگی نمی کنید و شوهر شما تنها مردی نیست که در این سکه خداپسند جهان رها شده است.

ثانیاً ، س "ال "چرا او به من خیانت کرد؟" خود ویروسی است با درخواست آن ، متوقف کردن آن در حال حاضر دشوار است. شما به معنای واقعی کلمه "یخ می زنید" ، "همه چیزهای خوب" را که برای سابق خود انجام داده اید ، به خاطر می آورید و او را به ناسپاسی متهم می کنید ، شما زمان زیادی را از دست می دهید ، از دست می دهید ، و زمان بی نظیری را از دست می دهید که می تواند برای شما مفید باشد. اما در عوض ، شما بی عیب و نقص قربانی خودخواهی مرد ، خیانت ، بی دقتی می شوید. آیا فرصتی برای خوشحال شدن دوباره دارید؟ البته. اما فقط پس از پایان این بازی گوسفندهای فقیر و ناراضی. گوسفند ، می دانید ، پرواز نکنید.

چرا شوهرم به من احتیاج نداشت؟

او 5 سال است ازدواج کرده و یک پسر دارد. و سپس یک روز شوهرم گفت: خسته کننده ، بی علاقه ، من دیگر نمی خواهم اینگونه زندگی کنم ، نمی خواهم با تو باشم و به طور کلی من عاشق دیگری هستم. خب ، البته ، من نیم سال است که زندگی نمی کنم ، او با دیگری ملاقات می کند ، ما غریبه هستیم ، او می خواهد طلاق بگیرد. من خیلی نظرم را عوض کردم که اینطور نیست و من به توصیه های زیادی گوش می دهم و با یک روانشناس صحبت کردم و همه این افکار به طرز وحشتناکی من را عذاب می دهند و از درون غذا می خورند. من تمام خودم را وقف خانواده کردم ، مراقبت کردم ، بهترین ها ، تمام قدرت ، فقط اگر او خوب بود ، و مشکل این است که او شکایت نکرد ، او در یک پارچه برای خود سکوت کرد ، او خیلی خوب نیست اصلا آدم پرحرفی اگر او می گفت که از چیزی راضی نیست ، ما می توانیم تغییر کنیم ، و یکبار گفت "من نمی خواهم" - و همه چیز ، و خانواده ما "نمی خواهم" ، با اتهامات بمباران می شوند ، آنها می گویند ، احساس دوست داشتنی نداشتم ، طبق معمول رابطه جنسی وجود نداشت ، اگرچه همه چیز داشتیم. البته ، همه توصیه می کنند که کودک را رها کنید ، ببخشید ، فراموش کنید ، زندگی کنید و از کودک شادی کنید. از نظر فکری ، من درک می کنم که لازم است.اما هنوز نه. اندیشه عذاب می دهد ، چرا همه چیز به این شکل پیش رفت؟ چرا دست از عشق کشیدی؟ چرا پنج سال منتظر ماندم تا یکبار همه چیز را که جمع شده بود بیان کنم؟ چرا او به خودش اجازه داد دیگری داشته باشد و برای خانواده ما ارزش قائل نیست؟ چرا وقتی مراقبت می کنید ، درگیری ها را برطرف می کنید ، ملایم رفتار می کنید ، در نهایت معلوم می شود که برای کسی فایده ای ندارید؟ (ایرنا ، 29 ساله)

پاسخ ها را تحت عنوان "دو نظر" بخوانید

مجتمع بازنده

شوهر شما به سراغ دیگری رفت و در پایان با "تعارف" ناخوشایند در آدرس شما خسیس نشد. شما با درک نقص خود آزرده ، تحقیر شده و خرد می شوید. شما آشپزی بلد نیستید ، 5 تا 10 کیلوگرم بیشتر از ایده آل زیبایی او ، آیا بینی شما خیلی سفت است یا سینه های کوچکی دارید؟ آیا اهل غواصی نیستید یا به سختی می توانید تنها زبان خارجی را که در دبیرستان آموخته اید صحبت کنید؟ بله ، رقابت با "پری ها" که همه چیز سر جایش است ، سه نمونه خارجی در رزومه آنها و یک دیپلم پرش نمایشی روی در توالت فرنگی ، سخت است. اما ، انصافاً باید گفت که تعداد پری ها در حیات وحش بسیار کمتر از آن چیزی است که به نظر می رسد. و اگر شما به خود پایان ندادید ، می توانستید برای کسی به این موجود شگفت انگیز تبدیل شوید. "کی اینجوری به من نیاز داره؟" - افکار معمولی زن مطلقه با عقده بازنده. حتی اگر شوهر سابق در همان زمان به اندازه کافی باهوش بود تا نیمی دیگر را در نقص ها سرزنش نکند و شانه های شکننده خود را به خاطر ازدواج خراب سرزنش نکند ، یک زن با عقده بازنده همیشه یک دلیل شایسته پیدا خواهد کرد برای غم و اندوه "چه کسی به من نیاز دارد در حالی که بچه ای در آغوش دارد؟" یا: "فقط بازندگان / اشرار / مردان متاهل به من نوک می زنند." گزینه های بسیار زیادی وجود دارد ، و خیال یک "طلاق" بدنام هیچ مرزی نمی شناسد. آیا واقعاً باور دارید که همه چیز مربوط به "کارمای بد" شماست؟ سپس چه چیزی مانع اصلاح کمی آن می شود؟ تا زمانی که متوجه نشوید که زندگی شما تحت کنترل "خوش شانس یا بدشانس" انتزاعی نیست ، بلکه توسط خود شما اداره می شود - شما فرصتی برای تولد دوباره نخواهید داشت. بی تحرکی و همچنین تقلید ضعیف از فعالیت با طرز فکر شکست ، وزنه ای است که به پای شما بسته می شود و از بلند شدن شما جلوگیری می کند.

من با مجموعه ای از مجتمع ها تنها ماندم

من 29 ساله هستم ، او 33 ساله است. بهترین دوست بود. سپس به عشق خود اعتراف کرد. او 1.5 سال ازدواج کرده است ، قبل از آن آنها 8 سال با هم زندگی کردند. من احساس کردم که یک روح خویشاوندی پیدا کرده ام ، او نیز این را گفت. در این مدت ، ما هرگز نزاع نکردیم ، با این حال ، رابطه ما شبیه رابطه یک برادر و خواهر بسیار نزدیک بود. وقتی این موضوع را مطرح کردم ، معلوم شد که در معاینه دقیق تر ، من سلیقه او نبودم - کامل (164 سانتی متر ، وزن 60 کیلوگرم). باید بگویم که من همیشه اینطور بوده ام ، از خودم مراقبت می کنم: غذا ، ورزش ، اما این فقط به افزایش وزن کمک نمی کند - وراثت. سپس او گفت که ، به احتمال زیاد ، در او بوده است (او در زندگی افسرده است). و می رویم یا همه چیز خوب است ، سپس دوباره می گوید ، آنها می گویند ، او اضافه وزن دارد ، او چنین چیزی را در خواب نمی بیند. من می خواهم بگویم که او از توجه مردان محروم نیست: زیبا ، همیشه آراسته ، تحصیل کرده ، خوش بین. یک بار این را به او گفتم ، در پاسخ به او پاسخ دادم که فقط می دانم چگونه نقایص شکل خود را با لباس پنهان کنم. سپس باز هم عذرخواهی. متوجه شدم که این پایان ندارد ، و پیشنهاد زندگی جداگانه را دادم. و او رفت ، خوشبختانه همیشه از نظر مالی مستقل بود. حالا تقاضای طلاق کرد او گفت که من را خیلی دوست دارد ، اما به عنوان یک زن به او علاقه ای نداشتم. من درک می کنم که باید همه چیز را مدت ها پیش متوقف می کردم ، اما من آن را بسیار دوست داشتم و حتی شروع به فکر کردم که او درست می گوید و من چیزی برای ادعا ندارم ، زیرا ظاهر ایده آل نداشتم. اکنون من با مجموعه ای از عقده ها تنها مانده ام. تمام مدت به این فکر می کنم که بدون لوازم آرایشی و لباس های انتخاب شده چه چیزی را دوست ندارم. این ویژگی های خوب انسانی بدون بسته بندی زیبا هیچ معنی ای ندارد و هر مردی اگر دوست دخترش مدل لباس نباشد باید شب هنگام روی بالش گریه کند. چگونه زیستن؟ (الکساندرا ، 29 ساله)

بحث موضوع را در "دو نظر" بخوانید

مجموعه انتقام جویان

انتقام مانند مواد مخدر است ، با تمام آثار اعتیاد به مواد مخدر. به راحتی می توانید به آن وابسته شوید و پرش از آن دشوار است.

او شما را به شدت ناراحت کرد ، عشق شما را زیر پا گذاشت ، امید به "با هم ، خوشبختانه تا ابد" یا رویای دختر را برای زندگی "بدتر از دیگران" خراب نکرد. شاید شما هرگز او را دوست نداشته اید ، اما چه کسی اهمیت می دهد؟! شما عصبانی هستید: چگونه جرات می کند او شما را ترک کند؟ خوب ، هیچ چیز ، راهی پیدا خواهید کرد که باعث رنج کشیدن او شود ، همانطور که خود شما نیز رنج می برید. و در اینجا "جالب ترین" شروع می شود. تمام زندگی شما ، وجود شما در حال حاضر تابع یک هدف بالاتر است: این که اولی را بفهمید که چقدر اشتباه کرده است و از کارهایی که کرده پشیمان شوید. اگر هنوز بچه ندارید خوب است. در مورد کودکان ، وضعیت کاملاً چشمگیر می شود. زنی با عقده انتقام جویانه به ندرت فکر می کند که فرزندان معمولی را در رویارویی با شوهرش دخیل نکند. برعکس ، اغلب آنها هستند که به ابزار اصلی باج گیری تبدیل می شوند. انتقام مانند مواد مخدر است ، با تمام آثار اعتیاد به مواد مخدر. به راحتی می توانید به آن وابسته شوید و پرش از آن دشوار است. اقدامات موفق انتقام جویانه تقریباً سرخوش کننده ، اقدامات تجاوزکارانه و عقب نشینی ناموفق است. مطمئناً شما زندگی سابق خود را مسموم می کنید ، اما وقتی تصمیم بگیرید که می توانید متوقف شوید ، چه چیزی از زندگی شما باقی می ماند؟

میخوام اذیتش کنه

لطفا با راهنمایی راهنمایی کنید. وگرنه دیوانه می شوم مرد محبوبم به من خیانت کرد. وقتی او نیاز داشت ، من دویدم تا او را نجات دهم. همسر رفت و بچه ها را نزد مرد دیگری برد. و معشوق من گریه کرد و به سمت من دوید. او من و پسرم را از یک آپارتمان اجاره ای برد و ما را به محل خود برد. نیم سال مثل یک افسانه زندگی کردم. شادترین بود بالاخره یک خانواده کامل دارم. من فقط از خوشحالی پرواز کردم من از آنها مراقبت کردم. من به پسر کوچکش وابسته شدم که نزد ما آمد. و در اینجا پیچ و مهره ای از رنگ آبی وجود دارد: "برو ، همسرم به من برمی گردد." البته ما این را فرض کردیم ، اما او همیشه می گفت که اگر او برگردد ، با من می رود. درد می کند ، درد می کند. من برای او آماده هر چیزی بودم. نوعی خلأ در درون من مثل یک ربات زندگی می کنم. در حالی که در خانه آنها هستند ، جایی برای رفتن وجود ندارد. دنبال آپارتمان هستم. آنها منتظر رفتن ما هستند. من واقعاً می خواهم او احساس بدی داشته باشد. برای گریه و گاز گرفتن آرنج. تا هر دقیقه به من فکر کنی و به یادت باشم. بالاخره می گفت عاشق است. خیلی دوست داره. و اکنون من در چنین وضعیتی هستم که حتی آماده انجام کار بدی هستم. برو پیش فالگیر و کاری کن که او رنج بکشد و دیوانه شود. البته این احتمالاً اشتباه است. خشم و کینه اکنون در من صحبت می کند. اما من واقعاً می خواهم او آسیب ببیند. (ماریا ، 32 ساله)

بحث نامه را در بخش "دو نظر" بخوانید

بحران یکپارچگی

همچنین بخوانید

چگونه بیاموزیم که به خود بخندیم
چگونه بیاموزیم که به خود بخندیم

روانشناسی | 2015/10/12 چگونه بیاموزیم که به خود بخندیم

هر دختری از یک سنین خاص به طور قطع می داند که نزدیک بلوغ باید به دنبال "همسر جان" خود باشد و با او چیزی کامل ، یعنی ایده آل ، یک خانواده را ایجاد کند. و در این نگرش ظاهراً بی ضرر ، یک شر پیچیده پنهان شده است: یک زن بالغ ، دیگر احساس نمی کند که یک فرد یکپارچه است. او به جای اینکه در درون خود به دنبال هماهنگی و تعادل باشد ، به جستجوی "نیمه" خود ، که به معنی مرد دیگر است ، می پردازد. برای اینکه احساس کند کامل است ، به شوهر ، خانواده نیاز دارد. با ازدواج ، او همچنان مانند "نیمی" از یک ارگانیسم مجرد - خانواده رفتار می کند. بنابراین ، هنگامی که ازدواج او به هم می خورد ، او آن را به شدت دردناک ، به عنوان قطع یک قسمت مهم بدن درک می کند. او که خودکفا نیست ، از دست دادن "نیمه" خود را به شدت تجربه می کند. "خالی" ، "پوچی" ، "گم شده" - اینها کلماتی هستند که می توانند احساسات چنین زنی را پس از طلاق توصیف کنند. برای او بسیار مهم است که صداقت خود را بازیابی کند و تنها راهی که او می داند این است که شوهر جدیدی پیدا کند. او به سادگی گزینه های دیگر را نمی داند. هر چه تنهایی او بیشتر طول بکشد ، برای او سخت تر می شود. او می تواند همه چیز را به این امید انجام دهد که حداقل یکی از بسیاری از مردان از او قدردانی کند و بخواهد رابطه را ادامه دهد. یا برای راحتی ازدواج می کند ، به این امید که "او دوام می آورد - عاشق می شود". آنها اغلب در مورد چنین زنی می گویند: "روی پیشانی او نوشته شده است:" من می خواهم ازدواج کنم. "متأسفانه ، با رفتار خود ، او خود را برای شکست برنامه ریزی می کند. شما به یک مرد جدید احتیاج ندارید تا به خود فرصت دوباره بدهید. شما باید با بازیابی تمامیت شخصیت خود ، یادگیری زندگی هماهنگ با خودتان و پر کردن خلأ بدون کمک دیگران را دوباره شروع کنید.

رفت در آستانه عروسی نقره ای

چند روز قبل از سالگرد ازدواج نقره ای ، شوهر خروج خود را اعلام کرد. بحران در رابطه برای مدت طولانی بالغ شده است: سردی ، بی تفاوتی ، عدم وجود هرگونه اقدامی به سادگی کشته شد ، اما او از تکرار اینکه دوست دارد دست بر نداشت. من صادقانه ترین احساسات را نسبت به او داشتم ، او را بسیار دوست داشتم ، و بنابراین سعی کردم بیگانگی او را با مشکلات در تجارت توجیه کنم. توجه داشته باشم که سالها رفاه مالی خانواده عملاً توسط من تأمین می شد ، زیرا ظاهراً پول وی در تجارت سرمایه گذاری شده بود. و سپس 3 ماه پیش او رفت و گفت که احساسات از بین رفته است ، و همین چند روز پیش متوجه شدم که او قبلاً رابطه جدیدی داشته است ، یا شاید حتی قبل از رفتن او نیز وجود داشته باشد. چگونه می توان زندگی کرد؟ احساس می کنم خیانت شده ، استفاده شده و بسیار ناراضی هستم. من به این مرد خیلی اعتماد داشتم ، اما او از همه چیز غفلت کرد: عشق من ، اعتماد من ، فداکاری من. من نمی دانم از کجا قدرت بگیرم تا دیوانه نشوم ، اما هنوز طلاق وجود دارد. دوستان می گویند شوهرم همیشه فقط خودش را دوست داشته و فقط برای خودش زندگی کرده است و این نعمت بزرگی است که مرا از حضورش آزاد کرد. و هنگامی که روشنگری به ذهن من می رسد ، من خودم این را می فهمم ، اما همچنان به او عشق می ورزم و خود را با این افکار عذاب می دهم که دیگر هرگز با او نخواهم بود ، و بالاخره ، یک بار ما خواب دیدیم که در همان روز با او بمیریم به چگونه می توان دوباره در زندگی معنا پیدا کرد ، چگونه از تنهایی روانی خلاص شد؟ (سوتلانا ، 44 ساله)

پاسخ های این نامه را در دو دیدگاه بخوانید

توصیه شده: