فهرست مطالب:
- از روی حسادت جعل شده است
- سوءاستفاده برای عاشقانه تلفنی
- عشق و کار جمعی ناسازگار هستند
- مدیر مدرسه زیردستان را زیر و رو کرد
- به خارجی اعتماد نداشت
- با پدر به عنوان رئیس
- یک روز در میان نشان داده شد
- دوست نداشتن "شروع"
تصویری: گروه کاری من را قبول نداشت: چگونه بود
2024 نویسنده: James Gerald | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 14:06
بیشتر روز را در محل کار می گذرانیم. اگر رابطه شما با همکاران گرم است ، می توانید روحیه خوبی داشته باشید ، حتی اگر امور شخصی شما خوب پیش نمی رود. خوب ، اگر در محل کار احساس می کنید مانند یک تراریوم با مارهای سمی هستید یا مانند یک شیشه عنکبوت؟ این 8 دختر داستانهای خود را در مورد ساختمان پل به اشتراک گذاشتند - هم موفق و نه چندان موفق.
از روی حسادت جعل شده است
من سر کار رفتم ، برای مدت طولانی کار کردم ، مصاحبه ها را گذراندم ، شرکت بسیار شایسته ای بود. از روز اول سعی کردم با همه به طور مساوی رفتار کنم ، با همه خوب رفتار کنم ، پشت میز کارم نشستم ، بی سر و صدا کار کردم. اما بلافاصله مشکلات کار گروهی شروع شد. به دلایلی ، همکارانم شروع به رفتار متکبرانه با من کردند و پشت سرم زمزمه کردند و در مقابل مقامات من را جایگزین کردند. یکی از بانوان جوان گزارش بسیار مهمی را از دست داد و به رئیسش گفت که آنها می گویند که او از من خواسته این گزارش را به او بدهم و من اسناد مهم شرکت را در جایی "تار" کردم. و کل تیم این را تایید کردند. رئیس در این وضعیت عمیق نشد و نیمی از حقوق و پاداش های من را به مدت 3 ماه قطع کرد. من شش ماه در آنجا دوام آوردم ، و سپس طاقت نیاوردم و رفتم. حدس می زنم دلیلش این بود که من "مثل بقیه نبودم": زیبا ، خوش لباس ، در آپارتمانم زندگی می کردم … و آنها … اوه ، چه بگویم! من برای خودم یک درس آموختم که اگر از روزهای اول با گروه کاری کار نمی کند ، می توانید یک دوره آزمایشی - یک ماه را تمرین کنید ، و اگر رابطه بیشتر تغییر نکند ، باید به دنبال یک دوره جدید باشید محل کار!
سوءاستفاده برای عاشقانه تلفنی
من یکبار به عنوان منشی در دفتر کار می کردم ، ما سه نفر در دفتر بودیم. در آن زمان من با یک پسر اهل نوریلسک رابطه طوفانی داشتم ، او چندین بار در روز با تلفن کار من تماس می گرفت (در آن زمان تلفن همراه وجود نداشت). این دو دختر ، هر دو تنها ، مرا مسخره کردند. آنها عمداً تلفن را قطع کردند ، در حضور من به او گفتند که من آنجا نیستم و غیره. آنها به من گل و لای پرتاب کردند ، به کارکنان گفتند که من با دوست پسرم در مورد چه چیزی صحبت می کنم ، به رئیس من اشاره کردند که من اغلب از تلفن محل کارم برای اهداف شخصی استفاده می کنم و اجازه می دهم کل بخش را شایعه کنم. مقاومت از آنجا که آنها بزرگتر بودند دشوار بود. اما باز هم یاد گرفتم. او با آرامش روی همه حملات پوزخند می زد. من به دنبال دوستی با آنها نبودم ، اما حداقل توانستم نوعی آرامش ایجاد کنم. آنها دست از لمس کردن من برداشتند.
عشق و کار جمعی ناسازگار هستند
من سه سال در یک تیم کاملاً زن کار کردم و عاشقانه ای در دفتر داشتم که به ازدواج تبدیل شد. اگرچه من و شوهرم توافق کردیم: "ما در ساعات کار وارد اتاق یکدیگر نمی شویم" - این یک روزنامه بود ، شما هنوز نمی توانید خیاطی را در یک گونی پنهان کنید ، به ویژه رژگونه عشق ، حتی اگر سکوت کنید. پدران ، آنچه را که من به اندازه کافی نشنیده ام. سکوت مودبانه و شانه بالا انداختن تنها پاسخ من بود.
من هرگز نمی توانم اصرار کنم که یک همکار با دیگری متفاوت از شما عمل کند (کمی بهتر یا بدتر). سه سال بعد ، من و کولیا با هم تصمیم گرفتیم "باید ترک کرد". عشق و جمعی ناسازگار هستند. حسادت می تواند هر ازدواج را از بین ببرد.
مدیر مدرسه زیردستان را زیر و رو کرد
روزی روزگاری ما یک سرپرست داشتیم ، بنابراین او به ما گرما داد. او یک خون آشام است. وقتی همه خوب بودند ، او احساس خیلی بدی داشت. او ما را اذیت کرد ، به ویژه من. تقریباً به نبرد تن به تن رسید. او از کنار ما را تماشا می کرد و خوشحال بود و به آتش سوخت. ما اینطور از احوالپرسی با یکدیگر دست کشیدیم. او کل کار گروهی را علیه من و من را علیه آنها قرار داد. شادی در چهره او دیده می شود. اما خون آشام مدت زیادی خوشحال نشد. یک بار روی یک فنجان کنیاک نشستیم و رابطه مان را بدون او خراب کردیم.آنها در حضور او در مورد حیوانات (او آنها را دوست ندارد) ، در مورد گلها (آنها را دوست ندارد) ، در مورد کودکان (او آنها را دوست ندارد) ، در مورد شوهران آنها (او آنها را دوست ندارد) صحبت کردند.) ، نه یک کلمه در مورد پول (او آنها را دوست دارد) ، در مورد زخم هایش (او تعداد زیادی از آنها را دارد) ، در مورد وضعیت بین المللی (او چیزی از آن نمی فهمد ، اما ارزیابی خود را ارائه می دهد). و او توسط "وزغ" له شد. در نتیجه ، به محض اینکه رئیس از من و کل تیم عقب ماند ، رابطه صادقانه ترین و بسیار قوی شد. بنابراین بستگی به رئیس دارد که گروه کاری چگونه شخص جدید را می پذیرد و خود شخص چگونه این گروه را می پذیرد.
به خارجی اعتماد نداشت
در ابتدا ، تیم به هیچ وجه من را نپذیرفت و به نظر من به دلیل این که من یک خارجی هستم ، درک نمی کرد. آنها اصلاً به من اعتماد نداشتند ، به من شک کردند. اما من هیچ اهمیتی به آنها ندادم. می دانستم که این کار برای من موفقیت بزرگی بود و آنها فقط افراد حسود قدیمی بودند. به طور خلاصه ، خودم را جمع و جور کردم: به همه حملات بسیار زیبا و با لبخند پاسخ دادم. او کار را کاملاً انجام داد در نتیجه ، من به سرعت رئیس بخش شدم ، و آنها زیرمجموعه من شدند. حالا غر می زنم ، اما انتقام نمی گیرم.
با پدر به عنوان رئیس
من در یک تیم زنان کار می کنم و رئیس مستقیم من پدرم است. شما نمی توانید در محل کار ، هم به صورت زنده و هم در شبکه های اجتماعی چت کنید: فقط کار کنید!
اما من خیلی سریع کار کردن را یاد می گیرم: برای پدرم مفید است که تا آنجا که ممکن است دانش خود را روی من سرمایه گذاری کند ، او حتی در خانه برای من سخنرانی می کند. اما من با گروه کاری مشکل دارم ، آنها با من ارتباط برقرار می کنند ، اما نمی شناسند. به نظر می رسد دوستی است ، اما در واقع ، آنها من را دوست و تحت حمایت پدر بدون مغز می دانند.
اغلب آنها به من صدمه می زنند و با کنایه می گویند: "برو لطفا بابا" ، اگرچه می دانند که من او را در مشکلاتم رها نمی کنم. و در ظاهر ، من و همکارانم رابطه ای ایده آل داریم. من اینگونه زندگی می کنم ، اما می خواهم که همکارانم دوستان من باشند.
یک روز در میان نشان داده شد
در یک شرکت بسیار بزرگ و بسیار معروف ، فقط یک روز کار کردم ، این رکورد من در کوتاه مدت است. همه چیز بسیار پیش پا افتاده بود: این شرکت 5 مدیر استخدام داشت ، یک دختر به شرکت دیگری رفت ، آنها به دنبال شخصی به جای او بودند ، من را پیدا کردند.
لازم به ذکر است که شرایط کار وحشتناک بود: یک دفتر کوچک تاریک دو در دو متر ، که در آن 5 نفر دور هم جمع شدند ، مردم خودشان همه چیز را برای کار خریداری می کنند ، حتی چای و قهوه هم وجود ندارد ، حقوق بسیار کمتر از بازار است به چرا من برای کار در این شرکت رفتم؟ فقط از همه پیشنهادات آن زمان فقط این جای خالی وجود داشت و من خیلی فوری به این کار نیاز داشتم.
بنابراین ، من یک روز کار کردم و ، همانطور که روانشناسان توصیه می کنند ، خود را به عنوان یک فرد باز و خیرخواه که در هر لحظه آماده کمک است قرار دادم ، این کار دشواری نبود ، زیرا من واقعاً چنین شخصی هستم.
اما روز بعد ، مدیر خدمات پرسنل گفت که تیم من را دوست ندارد و برای او در حال حاضر نظر تیم کاری مهمتر است. من آزرده و حتی ناراحت نشدم.
من یک کار فوق العاده پیدا کردم ، هنوز از این بابت خوشحالم. و در مورد آن شرکت تنها می توانم یک چیز را بگویم: جای خالی مدیر استخدام یک سال است که "آویزان" است.
دوست نداشتن "شروع"
فارغ التحصیل از دانشگاه ، همیشه فعال بودم ، بورسیه ریاست جمهوری دریافت کردم و در خارج از کشور تحصیل کردم.
آنها از من دعوت کردند تا در یک شرکت دفاعی دولتی به عنوان متخصص جوان به مدت 3 سال کار کنم و به نظر من حقوق زیادی به من دادند. من به دپارتمانی رسیدم که بیشتر زنان 50 تا 55 ساله در آن کار می کردند و حقوق آنها دو برابر کمتر از من بود. حقوق بالا فقط برای متخصصان جوان تحت توافق با دولت و به مدت 3 سال.
از اینجا شروع شد ، همکاران من ، فیزیکدانان. آشکارا شروع به زمزمه کرد که به گفته آنها ، فلان نفر 30 سال در اینجا کار می کردند و چنین دستمزد نداشتند ، و او می گوید ، بلافاصله پس از تحصیل و بدون تجربه ، خوش شانس بود که وارد برنامه ریاست جمهوری شد ، من فرض می کنم شخصی لغزید یا با همه خوابید ، رئیس بخش دائماً وقتی گزارشی از کار ارائه می دهد ، شکایت می کند ، گویی تصادفی فراموش کرده است که نتایج من را ذکر کند ، و سپس رئیس با من تماس می گیرد ، و من باید بهانه بیاورم که من کار کردمیک بار مجبور شدم به یک کنفرانس علمی بروم ، بنابراین عمه ای که قرار بود بلیط بخرد دیر خرید کرد ، خلاصه من با کنفرانس از آنجا پرواز کردم.
من شش ماه است که اینجا کار می کنم و نمی توانم آن را ترک کنم ، زیرا قرارداد ، بوروکراسی زیادی وجود خواهد داشت و من اجازه کار ندارم ، طوری کار می کنم که انگار در اتاقی با مارها هستم. و مهمتر از همه ، من واقعاً کارم را دوست دارم.
و در محل کار من باید بنشینم و دائماً فکر کنم ، زیرا من یک فیزیکدان هستم و نمی توانم به علم فکر کنم ، اگر اعصابم هر روز صبح از بین برود و روحیه من را برای کل روز خراب کند. من فکر می کنم به هر حال ، اغلب نه تنها به یک کارمند جدید بستگی دارد ، بلکه بیشتر به کارمندان قدیمی بستگی دارد که نمی توانند کارمندان جوان و موفق تر را بپذیرند.
توصیه شده:
کسنیا بورودینا دوست نداشت چگونه دختران اکنون با مردان ملاقات می کنند
مجری تلویزیون مطمئن است: به دلیل خانم هایی که به خود این اجازه را می دهند ، مردان غریزه شکارچی خود را از دست می دهند
شب کریسمس: چه کاری می توان و چه کاری نمی توان انجام داد (علائم)
بیایید دریابیم که در شب کریسمس چه کارهایی می توانید و نمی توانید انجام دهید. نشانه ها و سنت های تعطیلات. شب کریسمس چقدر تمیز خواهد بود و چگونه آن را به درستی سپری کنید ، همه اینها و موارد جالب دیگر را در مقاله ما بخوانید
سرنوشت مونیکا لوینسکی چگونه بود و اکنون در حال انجام چه کاری است
نام او در بسیاری از کشورها شناخته شده بود و تمام جهان داستان را با علاقه زیادی تماشا کردند
چگونه می توان در آزمون قبول شد؟
اما چه ترفندهایی دانش آموزان برای اعتبار مراجعه نمی کنند. چگونه می توان در آزمون قبول شد؟ ما به وضوح نشان می دهیم. می توان از آن به عنوان یک راهنمای عملی استفاده کرد … معلمان متفاوت هستند و نمی توان آنها را تغییر داد … بنابراین ، به خاطر اعتبار ، دانش آموزان مجبور می شوند با ترحم ضرب و شتم کنند
چگونه همسر اول ایگور کروتوی زندگی می کند ، که نام خانوادگی خود را رها کرد و به موفقیت شوهرش اعتقاد نداشت
زن می خواست زندگی زیبایی داشته باشد ، اما در نهایت تنها ماند ، اما هنوز خوشحال است