فهرست مطالب:

والریا اولیونینا
والریا اولیونینا

تصویری: والریا اولیونینا

تصویری: والریا اولیونینا
تصویری: أغنية انت الروح والريا 2024, آوریل
Anonim

* * *

عشق دیگر

عزیزم ، من با دختری که دوست دارم دعوا نمی کنم. بگذارید آنها دور باشند. وقتی به خود اجازه شادی می دهید خوشحال خواهید شد. آن شب ایگور به من گفت چقدر وسواس موسیقی داشت ، چقدر سخت بود وقتی پدرش رفت با مادرش زندگی کند. در مورد آشنایی اش با آدا ، او به نوعی بی سر و صدا گفت: "من هرگز با او مانند یک زن نبوده ام ، خسته کننده بود … خشم جادوگرش من را می ترساند." بنابراین ، هنگام صحبت ، به تدریج در خاطرات و لمس های ترسو غرق شدیم ، تا اینکه بالاخره به خواب رفتیم. دیر از خواب بیدار شدیم. آندری قبلاً صبحانه خورده بود و داشت می رفت.

جزئیات بیشتر

* * *

کارلووی واری

گفته می شود که در گذشته در کارلووی واری ، درمان "حمام دردناک" نامیده می شد. فرد به مدت چهارده ساعت در آب معدنی قرار داده شد. پوست ترک خورد و خون از آن جاری شد. اعتقاد بر این بود که این بیماری به این ترتیب از بین می رود. اما این از قلمرو جهل و تعصب است. نوشیدن آب در داخل نیز روشی کمتر دردناک نبود. برخی موفق شده اند روزانه شصت فنجان بنوشند. درست است ، گاهی اوقات مردان بچروککا را به آنها می ریختند ، به همین دلیل این نوشیدنی معروف کارلووی واری به شوخی سیزدهمین چشمه نامیده شد.

جزئیات بیشتر

* * *

چشم

چندین سال است که بابا تاسیا به سختی بیرون رفته است. در ابتدا او بیرون نرفت ، زیرا از آپارتمان می ترسید. چقدر ترسناک است زندگی کردن! یا نوجوانان در پرواز جمع می شوند ، یا افراد بی خانمان گرم می شوند. خوب است که اینترکام نصب شد. در واقع ، این مکان لعنتی است ، بدبختی ها دائماً در خانه اتفاق می افتد: شخصی تقریباً از پوست سرقت می شود ، در ورودی بعدی گاز اخیراً منفجر شد ، و سال گذشته سه دختر ، دانش آموزان کلاس ششم ، (خدا روحشان را آرام کند!) خود را پرتاب کردند آنها می گویند از پشت بام به فرقه رفتند ، گویی صدایی را از بالا شنیدند که با مرگ خود گناهان کل شهر را می پردازند.

جزئیات بیشتر

* * *

پدر بزرگ ماهون و دیگران

البته پدربزرگ ماخون نام دارد. فقط هیچ کس او را نمی شناسد ، به جز شاید ساکنان قدیمی ترخوف. او دستانش را مانند یک زندانی پشت سر می گذاشت و تمام روز را در این محل ، با عبای بدبو پیش از رنگ نامشخص ، در جوراب شلواری پاره ، قدم می زد. پلک های سیاه مانند نیش زنبور متورم شده بود. چشمان کدر آبکی است. او نزدیک سطل زباله متوقف می شود ، نگاه کنید ، مقداری وسیله پیدا کنید: - آن را بخرید! - پدربزرگ ، مرا تنها بگذار ، هه! در کار دخالت نکنید! - من شلوار سفید دارم ، می فروشم. آن را بخر! برای شوخی ، بچه ها می گویند: - به من نشان بده! چه شلواری!

جزئیات بیشتر

* * *

برگشت

مامان ، تصمیم گرفتم او را خلاص کنم روزی که فهمیدم برایش دوچرخه خریده ای - رویای تمام دوران کودکی من! و او به او نیازی نداشت ، او به هیچ چیز احتیاج نداشت ، به جز موسیقی! در روزی که رم غرق شد ، می خواستم شما را فراموش کنم ، اما این غیرممکن است. و بعد از مرگ او ، شما فقط مادر او ماندید و هیچ کس دیگر. وقتی برای شما ترجمه فرستادم ، شما کنیاک و میوه های گران قیمت خریدید و به مزار او رفتید و بند ناف شما شکسته نشد. گاهی اوقات به دریا می آمدی ، به همراه همدست بی صدا من ، سردت را در دستمال می پیچیدی ، سیگار زیادی می کشیدی ، و یک سال بعد مست می شد و با یک ماشین برخورد می کرد.

جزئیات بیشتر

* * *

Image
Image

تاریخ ویکینا

ویکا تلویزیون را روشن کرد ، یک فیلم مستند از رناتا لیتوینوا وجود داشت "برای من مرگ نیست". روی صفحه نمایش لیدیا اسمیرنووا بازیگر نمایش داده شد که در یک کت سمور مجلل پیچیده شده بود. او با تلخی به خاطر می آورد که یک بار به خاطر نقشی جالب سقط کرده است. و سپس ویکا متوجه شد که او این بچه را می خواهد! حتی اگر او شبیه ویتکا باشد ، او این بچه را می خواهد! روز بعد ویکا به دکتر آمد. با آرامش به او گفت که تلاش برای خاتمه بارداری وجود دارد. او پاسخ داد: "شما داروهای بسیار قوی مصرف کردید." - به احتمال زیاد کودک با انحراف به دنیا می آید. می بینید ، من نمی توانم در مورد سقط جنین به شما توصیه کنم. اما عزیزم ، این خطر بسیار زیاد است.

توصیه شده: