2024 نویسنده: James Gerald | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 14:06
گاهی اوقات خواب می بینم که بالهایی دارم - بالهای واقعی ، بزرگ و سفید برفی که به دلایلی بیگانه به نظر می رسند و از روی عادت روی شانه های شکننده من بسیار سنگین است. من روی صخره ای روی پرتگاهی که به جایی نمی رسد ایستاده ام و سعی می کنم نحوه مدیریت آنها را بیابم - به هر حال ، من هرگز این کار را نکرده ام ، هرچند بارها آن را تصور کرده بودم. من اغلب این س myselfال را از خود می پرسم - چرا اگر ما هزاران سال برای این امر تلاش کرده ایم ، به ما ، مردم اجازه پرواز داده نشده است؟ ما سوپر لاین ایجاد می کنیم و آسمان را فتح می کنیم ، سفینه های فضایی را پرتاب می کنیم و خود را استاد اعماق جهان می دانیم ، اما نمی توانیم پرواز کنیم - فقط مانند پرندگان پرواز کنید …
من به سختی موج تندی از بازوهایم می گیرم و آنها بلافاصله زمین می خورند و نمی توانند در برابر تلاش غیر معمول مقاومت کنند. یک درد خفیف در یک موج می پیچد ، شانه ها را سوراخ می کند ، بازوهای دراز شده را پایین می کشد ، یک لحظه در نوک انگشتان منجمد می شود ، گویی سعی می کند با تمام وجود در بدن بماند و ناگهان بلافاصله عقب نشینی می کند ، انگار که به من دست می دهد فرصت دوباره امتحان کردن برای لحظه ای س “ال "چرا؟" در سرم می گذرد و تمایلی به سختی برای ترک این سرمایه گذاری در معبد من وجود دارد ، اما من ناگهان سرم را به عقب پرت می کنم و سعی می کنم شک و تردیدها را کنار بگذارم - آنها هیچ جایی در ذهن من ندارند ، زیرا من مدتها در مورد آن خواب دیدم.
دوباره دستانم را بالا می آورم - کمی آهسته تر ، تمام توان خود را برای غلبه بر هر سانتیمتر فضای اطرافم به کار می گیرم و ناگهان متوجه می شوم که می توانم پرواز کنم. بالهایم را باز کردم ، به طرز ناخوشایندی سعی کردم باد خفیفی را که در اطراف سرگردان است بگیرم ، کمی به چپ و راست بپیچم ، به دنبال نفس او. او به آرامی موهای ابریشمی تیره ام را به هم می ریزد ، مانند آبشاری بر روی شانه های من جاری می شود ، با تارهای بلند بازی می کند - انگار من را اذیت می کند ، می خواهد مطیع اراده او باشد و در عین حال نشان می دهد که اگر از او اطاعت کنم و بمانم ، چه آزادی در انتظار من است. در پرواز
پس از چند دقیقه ، ناگهان متوجه می شوم که چگونه چیزی در درون من شروع به تغییر می کند - به تدریج حتی دلیل این امر را نیز درک می کنم: بالها بسیار سبک تر شده اند. آنها دیگر مانند یک شی خارجی دزدیده شده به نظر نمی رسند و به تدریج بخشی از بدن من می شوند. و دستها می توانند با آرامش حرکت کنند - البته کمی سنگین تر از حد معمول ، اما آزادانه - حرکات تقریباً باعث درد نمی شوند ، فقط خستگی خوشایند و به سختی محسوس باقی می ماند.
کمی به جلو خم می شوم تا ببینم زیر پاهایم چیست و یک خلأ را می بینم - خلایی که چند صد متر به سمت پایین کشیده شده است ، در مه ای سفید رنگ پیچیده شده ، در تکه هایی بر روی تکه های قرمز سنگ ها که راهرویی برای این ترسناک ایجاد می کند ، پراکنده شده است. ، خلاء نزولی …
خالی…..
من می دانم - او منتظر من است ، تماس می گیرد ، همزمان زنگ می زند و می ترسد …
من می دانم - این می تواند احساس آزادی واقعی پرواز را ، که مدتها در آرزوی آن بودم ، ایجاد کند ، یا آن را بکشد ، آن را برای همیشه در شبکه من بکشد ، تا هرگز رها نشود …
من می دانم - این پوچی به ابدیت تبدیل می شود اگر با لمس آن نتوانید از آغوش سرسخت آن خارج شوید …
برای یک ثانیه چشمانم را می بندم و سعی می کنم تصور کنم که در آنجا ، در قسمت پایین ، در پشت تکه های مه در پای صخره ها ، چه چیزی در انتظار من است و ناگهان احساس ترس می کنم - واقعاً می ترسم. ترس چسبناک تمام بدنم را می پوشاند ، و من فشار می آورم و سعی می کنم آن را با تلاش اراده از بین ببرم ، و در عین حال لرزش خائنانه ای را ایجاد کنم که قسمت داخلی کف دستم را با خطوط نامرئی توری که از این ترس بافته شده اند ، سوراخ کرده است. ناپدید می شوند نفس عمیقی بکشید … کمی احساس بهتری دارم و دوباره چشمانم را کاملاً باز می کنم.
من باید تلاش کنم - به هر حال ، این آزادی بود که من مدتها رویای آن را داشتم ، دقیقاً برای آن بود که با ذهن و بدنم تلاش کردم … آیا واقعاً می توان این را رد کرد - در حالی که تنها یک وجود دارد یک قدم قبل از آن باقی می ماند ، حتی اگر این مرحله آخرین باشد اگر بخواهم آیا من برای مدیریت این آزادی بسیار ضعیف هستم؟…. "نه ، - با خودم می گویم ، - شما نمی توانید امتناع کنید"….
من یک قدم نامعلوم به جلو برمی دارم ، بازوهایم را پهن می کنم ، بال هایم را تا آنجا که ممکن است باز می کنم ، و از لحاظ ذهنی تصور می کنم که حرکات در حال پرواز باید چگونه باشد. دیر….
سرگیجه ای ملایم و نزدیک شدن اجتناب ناپذیری به مه … یک ثانیه دوباره ترس در ذهنم شعله ور می شود و مجبورم می کنم با دستانم یک حرکت تکان دهنده غیر ارادی انجام دهم.
من یک چرخش می زنم ، سپس یکی دیگر ، و ناگهان متوجه می شوم که فضای اطراف من دیگر نمی چرخد ، پوچی منجمد می شود و من را به داخل متوقف می کند. بار دیگر ، دستانم را با احتیاط بالا می آورم و با قلبی در حال فرو رفتن از احساس سبکی در سراسر بدنم لذت می برم ، که همزمان با لرزش خائنانه ای در تک تک سلولهای وجودم آمیخته می شود. به تدریج ، من کنترل بالها را یاد می گیرم ، تقریباً بدون احساس آنها ، به جریان هوای خنک می ریزم و اجازه می دهم بدنم آزادی را که همیشه در رویای آن بودم احساس کند.
در جایی بسیار پایین تر ، قطعات قرمز سنگی با قطعات پاره شده مه وجود دارد و آسمانی بی پایان در مقابل من در انتظار من است. من به جلو تلاش می کنم ، می خواهم در لاجوردی که به طور مساوی روی آن ریخته شده فرو بروم ، چشم هایم را برای یک ثانیه ببندم تا کاملاً تسلیم احساساتی شوم که بر من غالب شده اند …
چشمانم را باز می کنم و با تعجب به اطراف نگاه می کنم ، برای چند ثانیه به خود می آیم و با ناامیدی به سقف سفید کننده اتاق بالای سرم نگاه می کنم ، در عین حال سعی می کنم با این واقعیت کنار بیایم که همه چیز فقط یک رویایی زیبا ، که متأسفانه مقدر به واقعیت نپیوست - بالاخره من آنقدر خواب می بینم که بال دارم و می توانم پرواز کنم….
آلبینا
توصیه شده:
جایی که ماکسیم لئونیدوف نقش نیکولای فومنکو را بازی می کند
جایی که می توانید در سن پترزبورگ با کودکان به صورت رایگان بروید
کجا بروید در سن پترزبورگ با کودکان: رایگان و ارزان (مکانهای جالب). پارکها ، زمینهای بازی. موزه ها و مراکز کودکان. یه کافه خانه کارلسون و "اندرسنگرد"
جایی که نیازی به استراحت ندارید
شما می توانید به روش های مختلف استراحت کنید. کنده روشن. به عنوان مثال ، در dacha ، در موزه ، در مغازه ، در دیسکو در کلوپ شبانه … خوب ، می بینید ، اینها رایج ترین مکانهای تفریحی هستند. مگه نه؟ و اکنون می گویم که اینها همه افسانه های "فرهنگی"
النا پرواز: "بعد از سفرهایم در خانه می نشینم و جایی نمی روم"
"Cleo" با سوت افکن بی باک رستوران ها ، هتل ها و مراکز سلامتی ملاقات کرد تا به اصطلاح مستقیم از آن مطلع شود. النا صادقانه به ما گفت که چگونه آماده سازی برای فیلمبرداری انجام می شود ، چه اتفاقاتی در پشت صحنه رخ می دهد ، و در عین حال در مورد زندگی شخصی او
روستاهای متروکه در روسیه ، جایی که می توانید برای زندگی به آنجا بروید
روستاهای متروکه در روسیه کجا هستند ، جایی که می توانید برای زندگی به آنجا بروید. لیستی از جالب ترین مکانها با شرح مفصل