مخالف: روش های مبارزه
مخالف: روش های مبارزه

تصویری: مخالف: روش های مبارزه

تصویری: مخالف: روش های مبارزه
تصویری: طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود 2024, آوریل
Anonim
Image
Image

تا به امروز ، آمار تغییر چندانی نکرده است و در شرایط یک "جایگزین" مردانه ، هر زن عادی سعی می کند حداقل انتخاب شود ، حداکثر ازدواج کند. رقابت یک تجارت بسیار غیر اصولی است. یک حزب سودآورتر اتحاد تعداد زیادی "موافق" و عدم وجود نظری "مخالف" است.

هنگام تصمیم گیری جنسیت مرد از چه مواردی هدایت می شود؟ اصل اصلی ترکیب واقعیت ها با "اما" و "اگر" تا حد ممکن است. بنابراین مردان نه تنها شرکای جدید کاری ، بلکه شرکای زندگی شخصی خود را نیز انتخاب می کنند.

آیا مطمئن هستید که می توانید در چنین امتحانی قبول شوید و منتخب شوید؟ و با تبدیل شدن به او ، آیا آن مرد را نگه می دارید و همه کسانی را که به یک شی با ارزش دست می زنند پراکنده می کند؟

بنابراین ، هیچ کس نمی تواند به شما تضمین دهد که معشوق شما فقط شما خواهد بود … عزیز ، زیرا اگر عاشق او شده اید ، هر کس دیگری می تواند این کار را انجام دهد. خوب ، اگر رقابت او سردرد شما نشود (به عنوان مثال ، وفاداری مرد شما تزلزل ناپذیر است … تزلزل ناپذیر است). و اگر رقیب کاملاً واقعی است و علاوه بر این ، شما وجود او را می دانید؟ و اگر عزیز قبلاً به شما گفته است که در چه کاری بهتر است ، و آیا او آماده است که رشته ارتباط شما را که با زحمت دستان شما بافته شده است ، بشکند؟ شاید او تازه وارد شبکه ای شده است که توسط یک سوزن زن ماهر ساخته شده است؟ و بلافاصله دچار هیستریک می شوید و آماده مصرف سم هستید … بس کنید! موارد زیادی از این دست در قسمت "داستانهای روزمره" وجود دارد ، امیدوارم جالب ترین آنها را به شما بگویم ، بی فایده نیست.

داستان شماره یک.

خود قهرمان در نقش یک رقیب بود (به هر حال ، شما می توانید در طرف دیگر مشکل باشید).

مرد جوان ، که قلبش را شکست ، تحت تأثیر شور و شعور جوانی بود ، وقتی به نظر می رسد که این برای همیشه با تاج ازدواج به پایان می رسد. شرایط فعلی زندگی او و بانوی قلب را از هم جدا می کند ، اما فکر او به او قدرت و امید زیادی برای آینده می دهد. تنها بودن طولانی مدت (4 سال) متناسب با نذر رهبانی است. به گفته روانشناسان ، مردی در روز یازدهم احساس می کند مانند هیچکس نیست. موضوع ما فقط در اواسط ترم ، با ملاقات دیگری ، تصمیم می گیرد نقش "دختر اسکورت" را به او بدهد تا به نحوی انتظار را در دو سال باقی مانده کاهش دهد. او دوست دختر جدید خود را به صورت بالغ معرفی می کند ، برای اینکه تا انتها صادق باشد ، فوراً هشدار می دهد: "عاشق من نشوید به مدت طولانی ، ما افراد موقت در مسیر زندگی یکدیگر هستیم.". من به اولین عشقم برمی گردم ، بنابراین توهم و قلعه در هوا نسازید "(چگونه گاهی اوقات مردان صادقانه بی رحم هستند!).

یک سال جلسات و گردهمایی های دوستانه ، یک سال دیگر از زندگی مشترک "مدنی". عکسهای "اولین" در آلبوم عکس عمومی ، نامه های او در کشو ، اعتماد دوستان او (آنها اغلب اشاره می کردند که او نباید دوست داشته شود ، بهتر است دامادی شایسته تر از بین آنها پیدا شود) و دوستانش در غیرواقعی بودن توسعه بیشتر روابط.

وقتی برای اولین بار این دختر را دیدم ، حتی نمی توانستم تصور کنم که در این موجود شکننده و تقریباً اثیری ، چنین هسته ای بی پایان از اعتماد به نفس و قدرت خود پنهان باشد.

او یک ماه به تعطیلات رفت تا آن را با "اولین" گذراند ، قهرمان من "پاره کرد و انداخت" ، داروهای ضدافسردگی را بلعید و دوست دختران دلسوز را فرستاد (مشکلات هرگز به تنهایی به وجود نمی آیند ، معمولاً دلسوزان دنبال می شوند). شاهزاده ما بازگشت ، اگرچه نه بر روی اسب سفید ، اما با تصمیم به اعتراف به گناه خود و درخواست بخشش کافی نیست - دعا برای ازدواج با او ، در نتیجه شادی مشترک آینده.

اکنون من در آشپزخانه با او نشسته ام و در مورد چگونگی آماده سازی مسئولانه برای مادر شدن آینده صحبت می کنم. او به اطراف می دوید و البته هریک از هوس های او را با دقت برآورده می کند ، زیرا به زودی پدر می شود. در خلوت ، من تجربیات و مشکلات شخصی خود را به اشتراک می گذارم ، اصطلاح "مثلث عشق" ظاهر می شود و او داستان خود را برایم تعریف می کند: "من خیلی وقت ها می خواستم به او بگویم که تمام شد ، که نمی توانم ، نمی خواهم به ، و من نمی خواهم. "تجاوز ، اما برای او کافی بود که عصر بیاید ، زیرا من تمام ایده های مخالف خود را در مورد انقلاب مچاله کردم ، لنگ شدم و همه چیز ادامه یافت. نتیجه من را خوشحال می کند (او می گوید نوازش می کند شکم او) و من پشیمان نیستم."

در داستان شماره دو بنده حقیر شما مستقیماً درگیر بود.

به نحوی کاملاً غیرمنتظره ، دوست قدیمی مدرسه ام در افق ظاهر شد. واضح است که او من را نه تنها برای نوشیدن چای و صحبت در مورد شایعات مدرسه پیدا کرد. دلیل آن در اجرای پروژه وی با موضوع بود: "… و انتقام من ظالمانه خواهد بود." معلوم می شود که در غیاب او ، او موفق شد چند سال را با خیال راحت در زندگی مشترک با مرد محبوب خود ، از نوع و ظاهر خلاق بگذراند. برای کسانی که با چنین شخصیت هایی برخورد نکرده اند ، من جداگانه توضیح می دهم - تقریباً همه "هنرمندان آزاد" از نظر ویژگی های بیرونی و محتوای داخلی ماجراجویان مستقل ، احساسی و تکانشی هستند ، آماده هرگونه فداکاری برای موزه. واضح است که زندگی مشترک با چنین هدیه ای از سرنوشت نمی تواند آسان باشد. ناتی (این نام دوست من است) برای مدت طولانی او را ایده آل و کاملاً وقف خود می دانست ، اما یک روز با یک کمد خالی و توضیحی نامشخص در یادداشتی برخورد کرد: "من دیگر آن را دوست ندارم." "چرا؟" و تا کی؟ " - مشخص نشده است همانطور که بعداً معلوم شد ، او به مادرش رفت ، اما چشم اندازهای روشن برای زندگی مشترک با یک خانم جدید اتفاق افتاد.

قبلا ، او نیز عاشق شد (حالت روحی خاصی به الهام بخشیدن بسیار کمک می کند) ، اما هرگز از حد مجاز فراتر نرفت (این نوع رابطه "در لبه" است). این بار ظاهراً او خیلی جلو رفت و برای همیشه … از ناتی رفت.

اولین گام های او بی دقتی و اشتباه بود (با یک هنرمند تکانشی و احساسی "هنرمند آزاد" زندگی کنید ، شما خودتان سقز خواهید شد). سپس او قدرت تخیلات غنی خود را مهار کرد و فهمید که بهترین راه برای بازگشت او این است که مشخص شود بازی های عاشقانه او فقط یک بازی است و قلب محبت آمیز او همیشه فقط متعلق به او خواهد بود ، زیرا فقط او می تواند باشد. برای او "بسیار-بسیار" ، مانند همه زمان های گذشته. همانطور که اخیراً شنیده ام ، "آهن مقصر نیست ، زیرا توسط آهنربا جذب می شود ، بنابراین شما باید نه با آهن ، بلکه با آهنربا به پایان برسید" ، او تصمیم گرفت این کار را با کمک آهنربا حتی قوی تر انجام دهد. برای انجام این کار ، او به یک صدای زیبا زنانه ، یک تلفن رایگان و روح ماجراجویی بازیگر نیاز داشت. با دانستن اینکه من یک بار در رادیو کار می کردم و آوازهای من برای معشوق او آشنا نبود ، او گزینه مناسب تری پیدا نکرد و به سراغ من آمد. باید بگویم که نقش "تروریست تلفن اسرار آمیز" مدتها بود که مورد مطالعه قرار گرفته بودم (من و دوستانم گاهی اوقات آنطور سرگرم می شدیم) ، و من با رضایت موافقت کردم.

گفتگوی اول دو ساعت به طول انجامید. به درخواست او تماس گرفتم ، اما فقط یک هفته بعد ، و نه روز بعد. از اولین آکوردها مشخص بود که او منتظر تماس است ، به این معنی که طعمه کار می کند ، و من شکل خود را از دست ندادم (شما نمی توانید مهارت بخورید - ضعیف ترین قطار). هنگامی که او شروع به اصرار بر ملاقات بیشتر و بیشتر کرد ، من ناپدید شدم (همانطور که از هیچ کجا بیرون آمدم ، در هیچ جا ناپدید شدم). او مدت ها در مورد این موضوع بحث نکرد: "چه کسی به او نزدیکتر است - ناتی یا اشتیاق جدیدی ، که در ارتباط با ظاهر" اپراتور تلفن شب "به راحتی فراموش شد ، اتحادیه ای که من نمی دانم ، زیرا ، صد مرتبه از من تشکر کرد "متشکرم" ، ناتی دوباره ناپدید شد.

من در شرایط دشواری از کمک بلاعوض (یعنی رایگان) ناراحت نیستم ، که نتیجه مثبت (به نظر او) و "متشکرم" ده برابر - این کاملاً کافی است.

توصیه شده: