سه داستان شامل
سه داستان شامل

تصویری: سه داستان شامل

تصویری: سه داستان شامل
تصویری: سه داستان عاشقانه از مولانا |داستان های عاشقانه مثنوی معنوی 2024, آوریل
Anonim
Image
Image

چه نوع داستانهایی برای افراد مست رخ نمی دهد (اما آنچه وجود دارد ، بیایید با مست ها روبرو شویم!) … خنده دار ، تراژیک ، عاشقانه و غیره. چنین چیزی احتمالاً برای همه اتفاق افتاده است. فقط حیف این است که ما همیشه به یاد نمی آوریم دیروز چه اتفاقی برای ما افتاده است … اما دوستان خوبی که دیروز با آنها مشروب داشتم ، مطمئناً جزئیات رفتار مستی ما را بیان می کنند که خنده دار ، غمگین ، شرمنده می شود ، به طور خلاصه ، شما تجربه می کنید پالت کامل احساسات ، در مورد آنچه که قادر به انجام آن است. و سپس بار دیگر با خود می گویید: "همین ، من یک گرم یا قطره دیگر در دهانم نمی گیرم …" نه الکلی ها) زندگی ما را با انواع داستانهایی که "در درجه" برای ما اتفاق افتاده است ، غنی کنید. … این داستانها ، از جمله چیزهای دیگر ، می تواند چیزهای زیادی به ما بیاموزد … بنابراین ، چند داستان آموزنده ، که در آن شخصیت اصلی حیله گری "مار سبز" است.

داستان اول. درباره اعتماد زنان

روزی روزگاری سه دوست بودند: ایرینا ، سوتلانا ، کاترینا. در یکی از عصرهای زمستان ، دختران تماس گرفتند و تصمیم گرفتند زمانی را با یک بطری آبجو دور کنند (رانندگی با سماور چای دیگر مد نیست). و بنابراین مکالمه آنها بدون مشکل انجام شد ، زیرا آبجو به پایان رسید و به جای بطری های زیر "Baltika" یک بطری شیرین "Gzhelka" ظاهر شد ، که مجبور شدم به دلیل سن و رابطه جوانترم از آن فرار کنم. با ایرینا پس از اولین لیوان های این ، دختران شروع به برادر شدن کردند (خواهر؟). شما فکر می کردید که فقط مردان بر سر مستی برادر می شوند؟ اما نه. و در اینجا ایرینا به سوتلانا می گوید: "دوست خوبم ، من را ببخش ، ای حرومزاده ، بدشانس را ببخش ، من را ببخش که پارسال با ایگور خود شورا-مورا بازی کردم … مرا ببخش که پنهان شده ام ، مرا ببخش که نمی گویم"… سوتلانا یک دقیقه هوشیار شد ، اما بعد از شمع دیگری آهنگ زیر را پر کرد: "چرا من بخاطر مردان از دست تو عصبانی می شوم؟ و تو ، عزیزم ، عصبانی نشو ، آخرین هفته ای اولگ خود را بوسید ، اما با اشتیاق "… سپس سومین شرکت کننده ، کاترینا ، که هفته گذشته با همان اولگ بوسید (و نه تنها) یک دقیقه هوشیار شد و بعد از یک لیوان دیگر شروع به ناله کرد: "اوه ، دختران ، من را نیز ببخش ، زیرا من با اولگ شب از پنجشنبه تا جمعه من در خانه او بودم. " به طور کلی ، با نوشیدن مقدار نهم الکل ، دختران آنچه را که در زندگی نمی گفتند به طور واضح به یکدیگر سپردند … با شرکت مست مست دوستانه آنها تصمیم گرفتند که همه مردان بز هستند. بله ، آنها فقط تصمیم نگرفتند ، اما به نوبه خود با اولگ تماس گرفتند و به او گفتند که او بز اصلی شهر است ، زیرا با دانستن این که دختران دوست کمری هستند ، آنها را به نوبت در رختخواب خود قرار داد. اولگ طبیعت بز او را درک نمی کرد ، زیرا هیچ کس را به زور به رختخواب نمی کشاند.

داستان دوم. درباره معشوقه و همسر قانونی اش.

بسیاری از مردان معشوقه دارند. البته به طور مخفیانه از همسران قانونی ، از آنجا که همسران با رفتن به طرفین موافق نیستند و حتی عصبانی می شوند ، رسوایی ها را برمی انگیزند ، تهدید به طلاق می کنند. معشوقه هایی با وضعیت زیرزمینی خود همیشه موافق نیستند ، به طور مخفیانه امیدوارند که دیر یا زود بتوانند معشوقه خود را از همسر قانونی خود جدا کرده و با خیال راحت جای او را بگیرند. با این تفکر ، النا دختری کاملاً آرام در جهان زندگی می کرد ، در حالی که در معشوقه های مرد شیرین دیگری به نام سرگئی بود. و همسر سرگی شیرین بود. و همه آنها احتمالاً بسیار زیبا ، برای مدت بسیار طولانی ، گاهی حتی با خوشحالی زندگی خواهند کرد. به النا سرگئی یکبار مشروب را به شیاطین شاد در چشم او ندهید.و با توجه به اینکه خود او زیر سر بود ، قهرمان عزیز ما به قهرمان گفت: "در حال حاضر ، ما به دیدار شما می رویم. ما با همسرم آشنا می شویم." که سرگئی ، متناسب با واقعیت و در ورودی ، پاسخ داد: "بوم ، در حال حاضر ، رونق!"

هنگامی که در اولین ساعت شب درب منزل ، سرگئی و معشوقه اش توسط همسرش در موهای مو با عبارت "این زن کیست!" - از حلقش ودکا کشید و صریح گفت: "حالا او با ما زندگی خواهد کرد!" در اینجا بیگودی زن در جهت مخالف چرخید …

ویژگیهای اخلاقی این دو داستان: راز تحت تأثیر الکل آشکار می شود. در عین حال ، ممکن است از صراحت آن خوشمان نیاید.

داستان سوم. اپارتمان.

چیزی در تاریخ وجود دارد ، چیزی از فیلم "کنایه از سرنوشت ، یا از حمام خود لذت ببرید". سال نو بود ، و ثانیا ، همانطور که در این تعطیلات اتفاق می افتد ، آپارتمان ها نیز با هم مخلوط شدند …

بنابراین ، خانواده جوان گریگوریف درست قبل از سال نو یک آپارتمان جدید به آنها داده شد ، که در 31 دسامبر تصمیم گرفتند ، همانطور که می گویند ، آن را بشویند. بسیاری از آپارتمانهای ورودی آنها هنوز خالی از سکنه بودند ، اما در آپارتمان زیر آنها فردی به وضوح در آن روز خانه داری را جشن می گرفت (به احتمال زیاد شب). و ساعت دو بامداد ، همسایگان تصمیم به ملاقات گرفتند ، و این بسیار خوب بود. آنها با هم مشروب می خوردند ، میان وعده می خوردند ، با چهارپایه از کف به طبقه می دویدند (زیرا هنوز یکی و دیگری مبلمان نیاورده بودند). به طور کلی ، وقتی مهمانان صبح رفتند ، صاحبان آپارتمان ها روی چهارپایه های نفرت انگیز به خواب رفتند. سپس هر خانواده شروع به تجهیز فضای زندگی خود کردند. تعمیرات انجام شد ، مبلمان تحویل داده شد … و یک ماه بعد مهمانداران در نزدیکی صندوق های پستی ملاقات کردند ، و سپس یک گفتگوی تاریخی انجام شد:

- نینگ ، می تونی تصور کنی ، تو روزنامه مشترک شدی ، اما به دست من نمی رسه … من باید برنامه رو بخرم. وحشت از آنچه در جریان است. نامه بسیار بد کار می کند …

- اوه ، اما ما ، برعکس ، یک ماه متوالی در جعبه "به وقت محلی" حرکت می کنیم. من مشترک نشده ام …

- "زمان محلی" چگونه است؟ این روزنامه باید به سراغم بیاید …

سپس معلوم شد که خانواده ها به آپارتمان های خود نقل مکان نکردند ، بلکه به آنهایی رفتند که در شب سال نو کسانی که از الکل و رقص منفجر شده بودند به خواب رفتند …

داستان از دید روز گذشته باورنکردنی است. و اگر این اتفاق برای خانواده خوشبخت من نمی افتاد ، من در زندگی به آن اعتقاد نداشتم! پس همین.

و نکته اخلاقی اینجاست: ودکا بنوشید ، اما اندازه آن را درک کنید. در غیر این صورت ، شما با کشیدن اثاثیه از کف به طبقه دچار فتق خواهید شد … داستانهای بسیار وحشتناکی در جهان وجود دارد که مربوط به نوشیدنی های مست کننده است … یکی جالبتر از دیگری است. و بنابراین ادامه ادامه دارد!

توصیه شده: