مردم عجیب
مردم عجیب

تصویری: مردم عجیب

تصویری: مردم عجیب
تصویری: مردم عجیب 😱 2024, آوریل
Anonim
افراد عجیب
افراد عجیب

ما افراد عجیبی هستیم …

ما در این زندگی دیوانه وار تلاش زیادی می کنیم و در نتیجه مسابقه روزانه برای توهمات خود ، فراموش می کنیم که مهمترین کاری را انجام دهیم ، که برای آن هیچ وقت دیگر باقی نمی ماند … </p >

ما به خود می گوییم که باید از اشتباهات دیگران درس بگیریم ، و در عین حال تلاش می کنیم تا آنجا که ممکن است کارهای خود را انجام دهیم ، تا منتظر نمانیم که کسی اشتباهات مشابه ما را مرتکب شود …

آینده اغلب برای ما روشن و درخشان به نظر می رسد - تقریباً مانند آن فیلم قدیمی دوست داشتنی با پایان خوش ، که ما آماده ایم بارها و بارها آن را تماشا کنیم ، و ما با تمام وسایل موجود سعی می کنیم چندین بار به جلو نگاه کنیم سالها ، فراموش کردیم که چیز بسیار مهمی را در گذشته باقی می گذاریم که باید با خودمان ببریم …

ما دائماً زمان کافی برای اجرای برنامه های بلندپروازانه خود نداریم - صرفاً به این دلیل که بیشتر آن را صرف تصور آنچه واقعاً می خواهیم می کنیم. و در تلاش برای گرفتن بیشترین و مهمترین چیز با چشم ، گاهی اوقات متوجه نمی شویم که زندگی چشم انداز وسوسه کننده ای برای آینده دور نیست ، بلکه چیزهای بسیار کوچکی است که ما گاهی اوقات از آنها دور می شویم و توجه ما را تجمل غیرمجاز می دانیم. به آنها …

ما افراد عجیبی هستیم …

ما به طور ساده لوحانه معتقدیم که هر یک از ما برای شادمانی متولد شده ایم و حق داریم ناگهان خوشبختی بزرگ و جاودانه بی شائبه ای بیاید ، که باید از اولین فریاد تا آخرین نفس با ما همراه باشد. ما تعجب می کنیم که چرا این اتفاق نمی افتد ، و ما از سرنوشت بد شکایت می کنیم ، وقتی ناگهان متوجه می شویم که چقدر در انتظارات خود اشتباه کرده ایم. با وجود تمام تلاش های تند برای بدست آوردن شانس ، در پایان ما فقط متوجه او نمی شویم وقتی که او بالاخره در و خانه ما را می زند و می رود ، زیرا هیچ کس او را باز نکرد …

ما با دروغ ها مبارزه می کنیم و در عین حال دائماً از آن برای سرپوش گذاشتن بر بدی های خود استفاده می کنیم و آن را می نامیم"

ما آدمهای عجیبی هستیم …

به دلایلی که ما خودمان را درک نمی کنیم ، اغلب نمی توانیم در مورد احساساتمان با افراد نزدیک صحبت کنیم ، و یک روز ناگهان متوجه شدیم که تلفظ این کلمات دیر شده است ، زیرا آنها دیگر هیچ معنایی ندارند …

ما ترجیح می دهیم سالها در اسارت شیرین توهمات و تخیلات دوران کودکی زندگی کنیم - فقط به این دلیل که در هنگام مواجهه با قوانین ظالمانه جهان در اطرافمان ، دردی را تجربه نکنیم ، بدون این که بدانیم دیر یا زود باید با واقعیت روبرو شویم و شکست بخوریم. در یک دوئل نابرابر….

ما در مورد اعتقادات سیاسی دیگران ، در مورد قانون جاذبه جهانی ، در مورد امکان زندگی در سیارات دور صحبت می کنیم ، و در عین حال ، در جایی در اعماق قلب خود ، ما به افسانه های کودکان اعتقاد داریم و گاهی اوقات مخفیانه محبوب ترین آنها را بازخوانی می کنیم ، با لبخند کمی زرد شد زمان صفحه کتاب های مادربزرگ که از قفسه های دور کمد ها بیرون کشیده شد….

ما با صداي بلند حقايق مشترك را موعظه مي كنيم و معتقديم كه كافي است سالي چند بار در تعطيلات بزرگ به كليسا برويم و چند شمع روشن كنيم تا از گناهان خود بخشوده شويم و روز بعد شروع به انجام گناهان جديد كنيم….

ما از بی تفاوتی همسایه خود خشمگین هستیم ، که توله سگ بی پناهی را به بیرون پرت کرد به دلیل این که پسرش به طور ناگهانی به سگ ها حساسیت نشان داد ، و او به سادگی زمانی برای جستجوی صاحبان جدید مناسب برای این موجود نگون بخت ندارد. چند ساعت ما با ترس از چنگال گرسنه نیمه پاره شده با چشمان زرد بیمار که با عصبانیت بر همه کسانی که از آنجا می گذرند غرغر می کند ، زیرا حافظه او هنوز به طور کامل از خاطرات ناپدید نشده است که زمانی کاسه و فرش مخصوص خود را در گوشه ای کوچک داشت. اتاق روشن ، و چون هنوز نمی فهمد همه اینها کجا ناپدید شده است و مهمتر از همه - چرا؟….

ما آدمهای عجیبی هستیم….

ما از واژه هایی مانند "مرگ سفید" و "اعتیاد به مواد مخدر" می ترسیم ، که دائماً در صفحات روزنامه های تازه می چشمک می زند و بلافاصله باعث می شود تا زمانی که همه این مشکلات شخصاً ما را لمس نکرده اند ، در مورد آن فکر نکنیم. و حتی بدون دانستن یک حرف از الفبای لاتین ، ما می توانیم با اطمینان معادل روسی را به اندازه 4 حرف در نگاه اول ناآشنا - ایدز - انتخاب کنیم.

ما چهره های رنگ پریده و پیچ خورده و چشمان تیره دیوانه کننده کسانی را که ما آنها را "گمشده" می نامیم در تلویزیون می بینیم و آنها را به دلیل در پیش گرفتن راه ممنوعه محکوم می کنیم ، اما در عین حال ، بسیاری از ما به این راحتی تسلیم وسوسه پیروی می شویم. آنها. ، با اعتماد به نفس اعلام کرد - "بالاخره ، این برای من اتفاق نمی افتد!". بعد از چند هفته ، آنها شروع به متقاعد کردن خود می کنند که کافی است فقط بخواهید - و شما به راحتی می توانید به زندگی قدیمی خود بازگردید ، و پس از چند ماه سرانجام متوجه می شوند که راه بازگشت به محض عبور از آنها محکم بسته شده است. آستانه مجاز …

ما آدمهای عجیبی هستیم …..

صبح ، ما زنده با یک گفتگو با کارکنان خود در مورد این واقعیت که یک کارخانه شیمیایی در یک شهر همسایه تأثیر وحشتناکی بر اکولوژی منطقه دارد و مانع از اقدامات مناسب مقامات مسئول نمی شود ، صحبت می کنیم. ما از پرتاب کردن یک بسته بندی از آبنبات شکلاتی تازه خورد شده دریغ نمی کنیم …..

وقتی چندین سال است که رویای خرید یک ماشین را داریم و سرانجام ، با تلاش زیاد ، بیشتر مبلغ مورد نیاز را جمع آوری کرده و بقیه را از دوستان نزدیک خود قرض می گیریم ، فرصتی برای رانندگی در شهر پیدا می کنیم ، زیرا نزدیک ورودی ایستاده است ، ما همان جا هستیم که از خرید عجولانه پشیمان می شویم ، زیرا ناگهان معلوم می شود که چند روز پیش یکی از همسایه ها ماشین قدیمی خود را برای جدیدترین مدل فولکس واگن عوض کرده است….

و فقط یکبار ، وقتی تسلیم نوستالژی موج ناپذیری می شویم و صفحات آلبوم های عکس خانوادگی را ورق می زنیم ، ناگهان متوجه می شویم که چند دقیقه واقعاً شاد برای همیشه در این صفحات حفظ شده است که جوانی ما را حفظ می کند.و با برگرداندن آخرین مورد ، با آه خفیفی ، آلبوم را در کشوی میز تحریر به جای اصلی خود برمی گردانیم تا در چند هفته آینده آن را فراموش کنیم….

ما آدمهای عجیبی هستیم …..

آلبینا

توصیه شده: