داستان زمان تلف شده ، یا اینکه چگونه در آگهی ها دنبال کار می گشتم
داستان زمان تلف شده ، یا اینکه چگونه در آگهی ها دنبال کار می گشتم

تصویری: داستان زمان تلف شده ، یا اینکه چگونه در آگهی ها دنبال کار می گشتم

تصویری: داستان زمان تلف شده ، یا اینکه چگونه در آگهی ها دنبال کار می گشتم
تصویری: Oil system fixes on VW T5 Van - Edd China's Workshop Diaries 44 2024, ممکن است
Anonim
قصه وقت تلف شده
قصه وقت تلف شده

همه ما حداقل یکبار در زندگی خود در وضعیت جستجوی شغل قرار گرفتیم. طبق آگهی ها ، از طریق مرکز اشتغال ، آنها با کمک دوستان به دنبال او بودند. من فکر می کنم همه می دانند کدام یک از این روش ها مثرتر است. من چندی پیش به این موضوع پی بردم.

کجا می توانید پس از فارغ التحصیلی شغلی پیدا کنید ، در حالی که دیپلم می گوید "فیلولوژیست ، معلم زبان و ادبیات روسی"؟ البته به مدرسه. ما معلمان جوان را با دست و پا به آنجا می بریم. آنها با انبوهی از احمق ها ، که رهبری کلاس را به عهده دارند ، تنها می مانند ، که به معنای مسئولیت به طور متوسط 30 نفر است ، بعلاوه "تکالیف خانه" - تهیه روزانه برنامه های درس و بررسی حداقل صد دفترچه با دیکته ها ، مقاله ها ، بیانیه ها. به طور خلاصه ، شما باید خود را برای کار کامل واگذار کنید ، و حقوق یک معلم جوان ، یعنی نرخ 450-600 روبل در ماه (من بلافاصله می گویم که من در ولگوگراد زندگی می کنم ، بنابراین حقوق ممکن است برای بسیاری غیر واقعی به نظر می رسد). بنابراین رویای دوران کودکی این بود که اشتباهات را با یک قلم قرمز کنار بگذارید و در انتها یک عکس و امضای "بسیار بد!" باید دفن می شد

یکی از آشنایان من را برای کار به عنوان منشی در یک شرکت ترتیب داد که یک سال بعد ناگهان فوت کرد. من مجبور شدم به جاده بزرگ زندگی واقعی بروم - خودم به دنبال کار باشم.

من همه روزنامه ها را با تبلیغات خریدم و تمام روز را با تلفن گذراندم. برای شروع ، من انواع و اقسام مزخرفها را حذف کردم ، مانند "کار در بخش خدمات" ، "مشاور در یک شرکت لوازم آرایشی" ، "حقوق 500 دلار" ، "جوانان کارآفرین برای مشاغل پردرآمد مورد نیاز هستند". و غیره سپس متوجه شدم که بعضی از آگهی ها گاه به گاه ، از روزنامه به روزنامه تکرار می شوند. من همچنین آنها را مشکوک می دانستم ، بنابراین دامنه جستجوهایم را بیشتر می کنم.

تلاش شماره 1

صدای زنانه شیرین روی تلفن همه چیز را درباره من پرسید ، گویی در اعتراف. وقتی با ترس از حقوق پرسیدم ، صدا با قاطعیت گفت که رئیس پس از مصاحبه تصمیم می گیرد. در مصاحبه ، پرسشنامه ای به من تحویل داده شد ، که من آن را به مدت یک ساعت پر کردم و بیشتر و بیشتر با جدیت سازمان آغشته بود. سپس من را به اتاق دختر روانشناس خاصی فرستادند ، او گفت که آنها به کارگران مسئول و ارتباطی نیاز دارند که می دانند چگونه در یک تیم کار کنند. او مرا با س questionsالاتی بمباران کرد: چه کتابهایی می خوانم ، چه فیلم هایی می بینم ، چه اتومبیل ها و مردان (!) را دوست دارم. او حتی از من خواست تعدادی از اشکال هندسی را بررسی کنم و به من بگوید که خود را با کدام یک مرتبط می کنم. در پایان مکالمه ، دختر بلند شد و گفت که باید در مورد حقوق من با رئیسش مشورت کند. یک دقیقه بعد او برگشت و گفت: برای یک دوره آزمایشی ، سه ماه ، حقوق یک هزار روبل است ، و بعد از دوره آزمایشی ، هزار و سیصد. من شوکه شدم ، اما به دلایلی گفت که من در مورد در فراق ، چند پرسشنامه دیگر به من داده شد.

اشتباهات من: با ترس از بی ادبی و مادی گرایی ، من به کارفرمایان اجازه دادم که مرا راهنمایی کنند ، و لحظه گزارش میزان حقوق را به تأخیر انداختم. اما پرسیدن در مورد حقوق نباید شرمنده باشد ، زیرا پول اولین است (برای برخی ، دوم ، اما نه آخرین!) ، که همه ما برای آن کار می کنیم.

نتیجه: دو ساعت زمان را از دست داد ، و همانطور که می دانید زمان پول است.

تلاش شماره 2

در اعلان بعدی هیچ چیز خاصی وجود نداشت ، اما منشی "مخفیانه" به من گفت که حقوق از ده هزار خواهد بود.دختران برای مصاحبه صف کشیدند ، که احتمالاً مخفیانه در مورد دستمزد بالا نیز به آنها گفته شده است. گفتگوی کوتاه من با رئیس به شرح زیر بود. او:

- خوب ، تو کی هستی ، چی هستی ، چی هستی ، کی هستی؟

- من قبلاً یک سال به عنوان منشی کار کردم ، کامپیوتر را خوب می شناسم.

شما نیازی به دانستن کامپیوتر ندارید.

- ?

- نکته اصلی این است که زبان آویزان داشته باشید ، مشتریان را متقاعد کنید ، از طریق تلفن کارمندان جدید را جذب کنید. امروز چند نفر برای مصاحبه آمدند؟ حدود 60. و پیش از این ، وقتی منشی ماشا ، 300 نفر آمدند ، می توانست آنها را از طریق تلفن فریب دهد.

- و شرکت شما چه می کند؟

- و چرا به آن احتیاج دارید؟ خوب ، برای مثال ، من به شما می گویم تجهیزات پزشکی چیست و با آن چه می خواهید؟

- حقوق چطور؟

- حقوق زیاد خواهد بود. بستگی به تلاش شما دارد. بنابراین هر کدام 20 هزار به ماشا پرداخت کردم. و حتی یک بلیط به دریا داد - رایگان.

و به دلایلی من نمی خواستم به جای ماشا باشم ، که به دلایلی چنین شغل پولی را ترک کرد. و کارفرمای من نیز بدیهی است که من را دوست نداشت. خیلی کنجکاو.

اشتباهات من: "به طور مخفیانه" پیام را در مورد دستمزد بالا خریداری کرد. اما وعده دریافت حقوق بالا بدون الزام کارمند آموزش عالی ، سابقه کار یا هرگونه مهارت و توانایی فریب محض است.

نتیجه: باز هم وقت را هدر دادم. اما او تجربه برقراری ارتباط با شارلاتان-کارفرمایان را کسب کرد.

تلاش شماره 3

حقوق در آگهی قبلاً مشخص شده بود - از 3500 روبل. چنین الزاماتی برای منشی مانند دانش کامپیوتر ، مهارت های ارتباطی و ظاهر دلپذیر برای من مشکوک به نظر نمی رسید. دفتر شرکت بسیار مناسب بود. رئیس آن مردی با ملیت قفقازی بود ، شبیه به کاراباس باراباس در جوانی. او با حیله گری به من نگاه کرد و پرسید: "آیا اکنون یافتن کار دشوار است؟" سپس ، پس از پرسیدن محل کار قبلی من ، او مرا به دفتر دیگری فرستاد ، جایی که یک Vova اطلاعات من را در مورد کامپیوتر بررسی کرد. سپس با من خداحافظی کردند. و یک هفته بعد تماس گرفتند و گفتند که قبول شدم. شادی حد و مرز نمی شناخت!

اما چندین "اما" وجود داشت. هیچ کس قصد نداشت من را به کار دائمی برساند ، دوره آزمایشی محدود به چیزی نبود و حقوق این دوره آزمایشی هزار روبل کمتر از آنچه در آگهی نشان داده شد تعیین شد. من هیچ قراردادی امضا نکردم و هنوز هیچ سابقه ای در مورد محل کار جدیدم در دفتر کارم نداشتم. یعنی من هنوز به نوعی بیکار مانده ام.

مسئولیت های من شامل چکش قیمت و نام محصولات در رایانه بود. و نه چیزی بیشتر. از صبح تا عصر ، از ساعت هشت تا شش ، تنها با یک استراحت کوتاه ناهار. اعداد و ارقام شبها شروع به خواب می کردند و این فکر مدام در ذهنم می پیچید: آیا من برای این تحصیلات عالی دریافت کردم؟ وقتی دقیقاً ساعت شش عصر از جا بلند شدم و با عجله به خانه برگشتم ، رئیس بسیار اذیت شد. از این گذشته ، این بدان معنا بود که من در محل کار نمی سوزم ، و حتی ، اوه ، وحشت ، نسبت به او بی تفاوت بود.

یک ماه بعد ، جرأت کردم در مورد استخدام رسمی خودم و افزایش حقوق وعده داده شده بپرسم. البته ، من برای یکی یا دیگری التماس نکردم. و یک ماه بعد هم همینطور. سپس ، با دریافت حقوق بعدی ، بدون خداحافظی به زبان انگلیسی رفتم. از آنجا که من هیچ حقی ندارم ، بنابراین هیچ تعهدی نیز نباید وجود داشته باشد.

اشتباهات من: جرم آنها من حرف کارفرمایان را قبول کردم. او اصرار بر عقد قرارداد کار نداشت. در مورد سیاست ، مرخصی استعلاجی احتمالی ، تعطیلات ، مرخصی نپرسید. من با حقوق کمتری موافقت کردم ، زیرا می ترسیدم بلافاصله دختری جایگزین من شود که به دنبال کار است.

بنابراین ، اکنون به طور قطع می دانم که هنگام درخواست کار ، باید در مورد موارد زیر اطلاعات کسب کنید:

- وظایف شغلی؛

- موقعیت در ساختار سلسله مراتبی شرکت ؛

- منابع ارائه شده (تجهیزات ، اطلاعات) ؛

- قدرتها ؛

- - دیدگاه ها ؛

-شرایط کار و استراحت ؛

- امتیازات

نتیجه: بازی ارزش شمع را نداشت چندین ماه سابقه کار را از دست داده است ، که در کتاب کار ثبت نشده است.

به این ترتیب جستجوی شغلی من برای تبلیغات به طرز شگفت انگیزی به پایان رسید. شاید کسی در این زمینه از من خوش شانس تر بود.اما یک چیز را می توانم با اطمینان بگویم: خوب (از نظر استحکام شرکت و دستمزد بالا) کارفرمایان به ندرت از طریق تبلیغات روزنامه پرسنل را استخدام می کنند ، زیرا تقریباً همیشه برای یک جای خالی معتبر یک خویشاوند یا آشنا وجود دارد.

توصیه شده: