مادرشوهر عزیزم
مادرشوهر عزیزم

تصویری: مادرشوهر عزیزم

تصویری: مادرشوهر عزیزم
تصویری: ولاگ آبعلی به همراه مادرشوهر عزیزم ، نان شیرمال و عرقیجات 2024, آوریل
Anonim
مادرشوهر عزیزم
مادرشوهر عزیزم

من یک سرود برای شما هستم ، ای مادر گالیا ، من آماده آواز خواندن هستم !!!!

من ویکسن هستم. هر روز شوهر ناراضی من با گوش دادن به بیانیه صبح هیچ بودنش در اجرای من شروع می کند:

- نه ، خوب ، این چقدر طول می کشد !!!؟ حقوق شما کی هست؟ چرا آخر ماه ؟؟؟ چرا شوهرهای دوست دختر من هر دو روز دستمزد خود را می آورند و من باید تا پایان ماه منتظر بمانم ؟؟؟ آره، چرا که شما نمی دانید که چگونه به سرقت … خوب shhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhh؟ از این رو اخلاقی: شما نمی دانید چگونه سرقت کنید ، بنابراین بمیرید ، Svetochka ، گرسنگی بدون دامن جدید! بنابراین برای شما مهم نیست که همسرتان برای کار در پاییز چه کفشی خواهد پوشید. خب چی ، که الان آخر ماه مه است ؟؟؟ بله ، من در حال حاضر به پاییز فکر می کنم !!!

عصر عملا چیز جدیدی به همراه ندارد. من ، مانند یک اسب بودنوف پس از حمله دیگر ، خسته و عصبانی به خانه می آیم ، که باید فوراً نیاگارا را بر روی نازنینم بریزد:

- آها … آه ، ما امروز چقدر غمگین هستیم … ما دوباره برای خیر وطن غرق شدیم ، از شکم خود دریغ نکردیم … به هر حال ، در مورد شکم … آخرین بار کی به خود نگاه کردی زمان در پروفایل؟ همه چیز - دراز کشیدن مقابل تلویزیون و تماشای مسابقات بی پایان فوتبال. گوش کنید ، آیا بازیکنان اصلا تعطیلات دارند؟ حتی نمایندگان به تعطیلات می روند و اینها همه در حال تعقیب و گریز توپ خود هستند. بزرگسالان افرادی هستند ، اما رفتار می کنند - فقط کلاس سوم ، سه ماهه دوم!

من ویکسن هستم. من آن را می دانم. و شوهر من این را می داند. گاهی اوقات سعی می کند با کنترل از راه دور تلویزیون من را خاموش کند ، گاهی اوقات هیچ توجهی به من نمی کند. اما من یک چیز را می دانم: او همه چیز را می بخشد. چون … چون هفته ای یکبار به دیدار پدر و مادرش در آن سوی شهر می رویم. و مهم نیست که قایق خانوادگی ما چگونه در این دریای موج زندگی پرتاب شد ، مهم نیست که چگونه به شوهرم هوس کردم ، قبل از آن … من در یک توده سفید و کرکی وارد آپارتمان مادر شوهرم می شوم.

اول ، رابطه او با پسر خودش. او از کودکی به او آموخت که زن غذاساز ، ماشین ظرفشویی ، ماشین لباسشویی و رفتگر نیست. تهیه صبحانه به معنای تحقیر نیست. اتو کردن شلوار خود اوج قهرمانی نیست. و همسر به هیچ وجه نباید شبیه یک اندروید با کیسه های زنجیری در دستانش باشد ، بچه های پوزه پهلو در کنار و با مواد شیمیایی سوخته ابدی روی سرش. یک همسر زیبا و آراسته ، شایستگی اصلی یک شوهر است. به سادگی لازم است برای این کار برای هر مردی که به خود احترام می گذارد تلاش کنیم. ثانیا ، رابطه او با خانواده و خانه خودش. هرگونه تلاش من برای رعایت رژیم برای یک یا دو هفته ، مانند موج های ترسناک که در کنار کشتی به نام "اوه ، بنابراین من چیزی برای خوردن تکان دادم" برخورد می کند. آمبولانس می تواند ترشی ، گوشت دودی ، کنسرو ، ماریناد ، رول ، خمیر ترش ، پای ، کیک پنیری ، کیک ، شیرینی و حتی شراب را روی میز بیندازد ، که همه آنها تولید خود هستند. کی او موفق می شود همه اینها را انجام دهد؟ اوه ، چه سالی است که نتوانسته ام این راز را حل کنم. تلفن خانه آنها تقریباً هرگز خاموش نمی شود. من باید وام بگیرم ، دستور کیک را قرض بگیرم ، از زندگی یک مشاوره حرفه ای بگیرم-مادر شوهرم سریعتر از 911 کار می کند.

آپارتمان او شبیه مقاله ای است "با خانه ای با درآمد ناچیز اما با تخیل خوب چه می توان کرد". فقط یک درخت نخل ، که بیش از 25 سال در او رشد کرده است ، ارزش آن را دارد! واقعاً منظره ای دیدنی است. و سومین و مهمترین چیز. نگرش او نسبت به مندر خانه او ، من حق ندارم: ظرفها را بشویم (هنوز چیزی کم بود) ، روزنامه های بلشویکی را در وعده شام بخوانم (طبق مثال پروفسور پرئو برازنسکی ، او معتقد است که این امر بر هضم غذا تأثیر بدی دارد) ، کمتر غذا بخورم. بیش از 10 کیلوگرم (اوه ، احتمالاً من آن را دوست نداشتم) ، قبل از او بلند شوید (دختر ، آیا این سگ های تند و زننده در خواب در حیاط اختلال ایجاد کردند؟) و غیره ، و غیره ، و غیره … گل (طبق افسانه ، فقط گلهای سرقت شده به خوبی پذیرفته می شوند) ، نان را برای شام برش دهید (و همه چیز دیگر در حال حاضر آماده است).

من واقعاً دوست دارم چنین مادرشوهر باشم. خوب ، فعلا … خداحافظ ، من ساعت ها وقت می گذارم و به مادر دومم درباره شایستگی های پسر خودش می گویم. و من می ترسم که در غیبت ما از والدینمان ، خدای نکرده ، او وزن خود را کاهش ندهد. من به دخترش (یعنی خواهر شوهرش) کمک می کنم تا برای امتحانات آماده شود. من دستور العمل های مختلفی را برای او چاپ می کنم ، مخصوصاً برای چنین مناسبت ، از شبکه جهانی وب. من از پدر شوهرم می پرسم که آیا گوجه فرنگی ها در داچا رسیده اند (او می داند که من در این مورد چیزی نمی فهمم ، اما او هنوز خوشحال است). و من حتی از سلامتی گربه همیشه باردار آنها ، که با آنها رابطه نسبتاً تیره ای برقرار کرده ایم ، از اولین حضورم در این آپارتمان نگران هستم.

مادر عزیز گالیا! شما در واقع مهربان ترین ، شگفت انگیزترین و فوق العاده ترین مادر شوهر جهان هستید! به خاطر قدردانی از هوش ، گرما و درایت زنانه شما ، من متعهد می شوم که در تمام دوران زندگی زناشویی بعدی از پسرتان غر نزنم! تا فردا صبح!

توصیه شده: