فهرست مطالب:

شادی زنان: تلاش شماره 2
شادی زنان: تلاش شماره 2

تصویری: شادی زنان: تلاش شماره 2

تصویری: شادی زنان: تلاش شماره 2
تصویری: ВЯЖЕМ?! 💖 Влюбилась в этот кардиган! Какой же он красивый, стильный, модный! Рекомендую связать!!! 2024, ممکن است
Anonim

طبق آمار ، از هر 10 زن و شوهر 8 نفر به ابتکار نیمه ضعیف خود جدا می شوند. علت؟ پیش پا افتاده است: در قرن گذشته زنان نسبت به کیفیت ازدواج بسیار انتقاد کرده اند. آنها نیاز بیشتری به روابط خانوادگی دارند و دیگر آمادگی تحمل رذایل مردانه را ندارند. جای تعجب نیست که سه مکان اول در نمودار دلایل طلاق توسط "ناسازگاری شخصیت" ، اعتیاد به الکل مرد و زنا اشغال شده است. "من تحمل کردم و شما تحمل کنید" - این شعار ، که از نسلی به نسل دیگر از مادر به دختر منتقل می شود ، دیگر رواج ندارد. برای زن راحت تر است که طلاق دهد و سعی کند زندگی خود را دوباره بسازد. علاوه بر این ، اگر همه آمار یکسان را باور کنید ، هرچه سن طلاق کمتر باشد ، ازدواج برای او راحت تر است. خود زنان این را به طور شهودی درک می کنند ، به همین دلیل است که آنها به طور فزاینده ای طلاق را به عنوان شکلی از روابط خانوادگی انتخاب می کنند. ازدواج دیگر یک قلعه نیست. این یک رقابت ورزشی با رویکردهای متعدد به "پوسته" تبدیل شده است. اولین تلاش ناموفق بود - هیچ ، حداقل یکی دیگر در انبار موجود است …

بله ، هر یا تقریباً هر زنی که طلاق را تجربه کرده است ، صرف نظر از دلایل آن ، می خواهد باور کند که می تواند دوباره در زندگی شخصی خود خوشبخت شود. شما می گویید: "اما به دلایلی ، همه موفق نمی شوند." این درست است که تبدیل شدن به یک "ققنوس" واقعی آسان نیست. اغلب زنان تله های ذهنی ایجاد می کنند ، که خود نیز در آن قرار می گیرند.

Image
Image

تله شماره 1: "هیچ کس به اندازه سابق من خوب نخواهد بود."

هیچ انسان کاملی وجود ندارد. شوهر فوق العاده شما شما را برای دیگری ترک کرد - آیا این دلیل کافی بر ناقص بودن او نیست؟ شما نتوانستید یک زبان مشترک با او پیدا کنید و از هم جدا شدید - آیا این نشان نمی دهد که او با شما مناسب نیست؟ روشنفکری که زیاد و زیبا صحبت می کند ، اما نمی تواند احساسات خود را صادقانه بیان کند ، چه فایده ای دارد؟ اگر شریک جنسی فوق العاده ای علاقه مند به این فرایند باشد که حتی متوجه نشود در بستر چه کسی معجزه می کند ، چه فایده ای دارد؟ یا آیا قبلاً فراموش کرده اید که علاوه بر ویژگی های "ایده آل" او ، ویژگی هایی نیز داشت که به دلیل آن از هم جدا شدید؟

همچنین بخوانید

اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است
اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است

عشق | 2015/11/19 اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است

ایده آل سازی شوهر سابق یک دام معمولی یک زن مطلقه است ، اگر طلاق به ابتکار او اتفاق نیفتاده یا او در شکستن رابطه "گناهکار" بوده است. بدی ها تراز می شوند و حافظه فقط به کمک خاطرات خوش از زندگی شاد خانوادگی پیش می رود. این یادآور ناله مهاجران در سرزمین دورشان است که در جستجوی زندگی بهتر از آنجا گریختند. برای گوش دادن به آنها ، هیچ مکانی بهتر از سرزمین مادری در جهان وجود ندارد. اما آنها را دعوت کنید تا در یک سفر به آنجا بروند و پس از یک روز اقامت در آنجا به خاطر خواهند آورد که چرا در واقع مهاجران شده اند.

چکار باید کرد؟ اگر تمایل دارید ایده آل سابق خود را ایده آل کنید ، به خود یادآوری کنید که نه به خاطر چند ویژگی فوق العاده او ، بلکه به خاطر بقیه طلاق گرفته اید. برای ادامه دادن ، باید گذشته خود را رها کنید. ایده آل بودن چیزی نیست که در یک شریک تلاش کنید. هر فرد با شخصیت خود زیباست. بگذارید شریک جدید شما متفاوت باشد و سعی نکنید به دنبال فردی مانند مردی باشید که از او جدا شده اید.

من نمی توانم شوهر سابقم را سه سال فراموش کنم

سه سال پیش از شوهرم طلاق گرفتم. او از خانواده ای شرقی بود. به عنوان یک قاعده ، در چنین خانواده هایی ، زن پس از عروسی در خانه می ماند و شوهر او را تأمین می کند. من بیش از سه سال در خانه ماندم و شیوه زندگی من به طرز چشمگیری تغییر کرد. من همیشه یک دختر روشن ، مستقل و با اعتماد به نفس بودم ، یک سبک زندگی فعال (کار ، دوستان ، مهمانی ها) را دنبال می کردم و پس از ازدواج به یک زن اضافه وزن ، چاق ، بدنام و ناامن تبدیل شدم.من می خواهم زندگی خود را از برگ جدیدی شروع کنم و دوباره فردی را پیدا کنم که با او خوشبخت خواهم بود. اما کل مشکل این است که من دائماً در مورد او ، در مورد شوهرم فکر می کنم. درباره شخصی از گذشته من به طور کلی نمی توانم گذشته خود را به هیچ وجه فراموش کنم. من با او احساس بسیار خوبی داشتم ، واقعاً او را دوست داشتم و ، همانطور که به نظر می رسید ، او نیز من را دوست داشت ، اما بعداً مشکلی پیش آمد و او پیشنهاد جدایی کرد. برای من مثل یک پیچ از روی آبی بود. و اکنون نمی دانم: آیا باید همچنان او را دوست داشته باشم (سعی کردم با دیگر بچه ها رابطه برقرار کنم ، اما همانطور که معلوم شد ، در رختخواب او بسیار بهتر از دیگران بود) یا اینطور به نظر می رسد که من او را دوست دارم ؟ یا آیا گزینه ای وجود دارد که روزی دوباره با هم باشیم؟ (النا ، 29 ساله)

بحث را در دو دیدگاه بخوانید

تله شماره 2: "من نمی خواهم با دیگران سازگار شوم."

اوه آره شما دیگر دختر جوانی نیستید که هدف اصلی او در زندگی ازدواج است و سایر موارد چندان ضروری به نظر نمی رسد. شما قبلاً درک کرده اید که ایده آموزش مجدد یک مرد پس از عروسی چقدر آرمانی است. شما می دانید که باید او را همانطور که هست در نظر بگیرید و امیدوار نیستید که بتوانید او را به عنوان یک همسر قانونی بازسازی کنید. شما به خوبی می دانید که چنین تلاش هایی برای شکستن شریک زندگی شما چگونه به پایان می رسد: مشاجرات ، اعصاب خراب ، وقت تلف شده و طلاق. اما تجربه ازدواج ناموفق بیشتر از این به شما آموخته است. شما خودتان بزرگ شده اید ، در مورد ترجیحات خود تصمیم گرفته اید و دیگر خیلی مطمئن نیستید که می توانید یک فرد بزرگسال دیگر را با "سوسک های" خود در کنار خود تحمل کنید. و با توجه به این واقعیت که شوهر یک ارزش ثابت نیست ، خم شدن زیر آن افتخار بزرگی نیست؟ شما فکر می کنید "برای سازگاری با همه - برای از دست دادن خود" ، شانس خود را برای یک رابطه جدی جدید محروم می کنید.

اگر دو بزرگسال تمایل به با هم بودن را داشته باشند ، باید هنر همزیستی را بیاموزند.

چه باید کرد؟ درک کنید که زندگی یک زوج در مورد سازش است. اگر آمادگی تسلیم شدن را ندارید ، نمی توانید از دیگری بخواهید که اصول و عادات او را زیر پا بگذارد. اگر دو بزرگسال تمایل به با هم بودن را داشته باشند ، باید هنر همزیستی را بیاموزند. این ساده است ، اما واقعیت دارد: ازدواج یک شغل روزانه و سخت است. در جوانی ، تعداد کمی از مردم درک می کنند که در یک خانواده عاشق باید کار کنید نه اینکه شریک خود را مجبور به تغییر عادات خود کنید ، بلکه باید یاد بگیرید که او را همانطور که هست بپذیرید. هنگامی که میل به درک و پذیرش متقابل است ، هم افزایی در یک زوج ایجاد می شود. اگر اینطور نباشد ، زن و مرد متضاد می شوند ، که به ناچار منجر به وقفه می شود.

آیا یک زن قوی محکوم به تنهایی است؟

من 26 ساله هستم ، به نظر می رسد که همه چیز خوب است: کار ، ماشین ، استقلال کامل ، همه چیز خوب پیش می رود. اما با زندگی شخصی من … پوچی. بله ، عشق وجود داشت ، ازدواج کرده بود (بیش از سه سال پیش) ، یک سال زندگی کرد ، پس از از دست دادن فرزندم جدا شد (معلوم شد دیگر نیازی به من نیست). پس از طلاق ، او بسیار کار می کرد ، مدت ها نگران بود و نمی توانست با از دست دادن نوزاد کنار بیاید ، شروع به دلسوزی برای خود کرد ، عشق ورزید و سعی کرد به خود ثابت کند که من می توانم همه کارها را انجام دهم. در نتیجه ، او آزادی و استقلال کامل ، یک شخصیت معتدل قوی را دریافت کرد. امروز من همه چیزهایی را که می خواستم به دست آورم ، دارم ، تنها مشکل این است که در راه من مردان ضعیفی هستند که می خواهند مشکلات خود را با هزینه من حل کنند ، یا فقط یک رابطه بدون تعهد. نمی دانید چه کار کنید؟ من با مردی ملاقات کردم - کاملاً شایسته ، اما او آمادگی پذیرش من را ندارد ، زیرا ، به گفته وی ، من قبلاً خوب زندگی می کنم ، من به یک مرد احتیاج ندارم ، زیرا من می توانم همه چیز را خودم انجام دهم ، که من به زندگی عادت کرده ام. برای خودم و به سختی می توانم خانواده ای تشکیل دهم ، که در آن مشکلات و نگرانی های زیادی وجود دارد. من فکر می کردم که باید به روانشناس مراجعه کنم ، زیرا وقتی این مشکلات را پشت سر می گذاشتم ، وقتی فهمیدم که جهان بی رحمانه و بی رحمانه است ، خود را اینگونه نشان دادم ، و اکنون می خواهم بفهمم که آیا ارزش تغییر خود را دارد یا شاید ، هنوز با کسی ملاقات می کنی که من را اینطور دوست داشته باشد؟ درست است ، باور اینکه هنوز مردانی هستند که به زنان قوی ، باهوش و مستقل نیاز دارند ، سخت است.اما من واقعاً می خواهم در آغوش یک مرد واقعی ضعیف باشم که حداقل بخشی از نگرانی های من را بر عهده می گیرد. خیلی خسته شده ام همه کارها را خودم انجام دهم. (اینا ، 26 ساله)

بحث نامه را در عنوان مطالعه کنید

دام شماره 3: "چرا باید ازدواج کنم؟ به هر حال من با تو خوبم»

آیا صادقانه فکر می کنید که روابط رسمی تر نمی خواهید ، زیرا قبلاً "آنجا" بوده اید و می دانید که هیچ چیز جالب در آنها وجود ندارد؟ اما ، به احتمال زیاد ، این برای شما "راحت و بدون مهر دیگر" نیست ، اما برای "من" داخلی شما ترسناک است که یک روز دوباره "ما باید طلاق بگیریم" را بشنویم. و شما به طور غریزی از خود در برابر پیامدهای احتمالی ازدواج دفاع می کنید: آنچه وجود ندارد نمی تواند از بین برود.

همچنین بخوانید

Cleo Blogs: به دنبال عشق. جدا شده. با بچه
Cleo Blogs: به دنبال عشق. جدا شده. با بچه

عشق | 2014/04/23 وبلاگ "Cleo": به دنبال عشق. جدا شده. با بچه

با این حال ، ممکن است شریک شما نظر متفاوتی در این مورد داشته باشد. به خصوص اگر برای او ، برخلاف شما ، این اولین رابطه جدی است و او حتی اعتراف نمی کند که ممکن است برای همیشه نباشد. بله ، تصور کنید ، نه تنها دختران می خواهند حداقل یک بار در زندگی خود ازدواج کنند. آیا این امر را به خاطر این واقعیت که قبلاً با او دوست دارید ، از دست می دهید؟ سپس سعی کنید خود را به جای او بگذارید و حرف های مورد علاقه خود را که دوست دارید با او ازدواج کنید بشنوید: "من نمی خواهم با تو ازدواج کنم ، برای من خوب است." خوشایند؟ آیا این احساس را دارید که شما را بعنوان چیزی موقتی ، نوعی پشتیبان یا مرحله ای تلقی می کنند ، در حالی که گزینه های بهتری وجود ندارد؟ اگر به خانواده و فرزندان معمولی احتیاج داشتید ، چقدر با مردی می ماندید که سرسختانه نمی خواهد با شما ازدواج کند؟ اگر از س questionال خود در مورد عروسی خودداری کردید ، چه احساسی خواهید داشت؟

گاهی اوقات برای یک زن مطلقه دشوار است که در مورد ازدواج مجدد تصمیم گیری کند زیرا می ترسد این باعث ایجاد پیچیدگی در روابط جدید شود و حتی شاید اولین قدم برای طلاق باشد. در واقع ، بر اساس آمار ، ازدواج های دوم معمولاً از نظر قدر از قبل قوی تر و ساکت تر به نظر می رسند ، زیرا افراد در بزرگسالی "تجربه دوم" را انجام می دهند ، در روابط خانوادگی تجربه دارند و نتیجه گیری های خاصی می کنند. کسانی که تصمیم به ازدواج مجدد می گیرند از نظر اخلاقی آماده سازش هستند و به خوبی می دانند چه چیزی در انتظار آنها است "در طرف دیگر دفتر ثبت".

بنابراین اگر عاشق این مرد هستید و معتقد هستید که او برای شما مناسب است - با رد ناحقانه پیشنهاد صادقانه او برای تشکیل خانواده با شما ، روابط خود را پیچیده نکنید.

چگونه همه چیز را همانطور که هست نگه داریم؟

من 8 سال است ازدواج کرده ام. هنگام تحصیل در دانشگاه ، ما با پدر و مادرم زندگی می کردیم. شوهرم کار می کرد. پس از فارغ التحصیلی ، شغل خوبی پیدا کردم و از والدینم خارج شدیم. پس از مدتی ، شوهر شروع به رفتار مانند یک فئودال ناتمام کرد: او مطلقا هیچ کاری در خانه انجام نداد (به جز اینکه غذا از بازار می آورد). در همان زمان ، من متعهد شدم که تمام وقت کار کنم ، خانه را به طور کامل بر روی خودم بکشم ، و تمام هوس های مردانه او را برآورده کنم. و بدتر از همه ، تمام منفی و تحریک احساسی او دائماً در من جاری می شد ، صرف نظر از این که به نوعی با من ارتباط داشته باشد یا با کار ، ماشین ، دوستان و غیره. من مقصر همه شکست ها یا حالات بد او بودم. با سختی های زیادی او را طلاق داد. او واقعاً این را نمی خواست. یک سال و نیم بعد او با مردی آشنا شد. شروع به ملاقات کرد. برای مدت طولانی (حدود هشت ماه) ما هیچ رابطه جنسی نداشتیم. و وقتی این اتفاق افتاد ، او پیشنهاد ازدواج با او را داد. اما این تصور که من می توانم دوباره در خانه خدمتگزار شوم ، "سوراخ تخلیه" احساسات منفی ، مرا وحشت می دهد. ما سه سال است که با هم هستیم ، اما هرکدام زیر سقف خود زندگی می کنیم. من از زندگی جداگانه راحت و خوب هستم و هفته ای چندین بار با او ملاقات می کنم. برای ما ، هر جلسه جشن جسم و روح است. ما در شادی ها و غم هایمان شریک هستیم. او واقعاً می خواهد اتحادیه ما را به یک خانواده تبدیل کند ، و همین فکر زندگی روزمره مشترک مرا در ناامیدی فرو می برد. اما چگونه می توان همه چیز را همانطور که هست ، بدون تعصب برای هردو حفظ کرد؟ (مارینا ، 37 ساله)

نظرات در مورد نامه - بخوانید

دام 4: "عشق وجود ندارد. شما باید به داشته های خود قانع باشید"

با تجربه تلخی طلاق ، دیگر امید خود را متوقف می کنید که روزی با شخصی ملاقات کنید که به شما ثابت می کند نتیجه گیری های شما اشتباه است.

پس از طلاق ، شما شبیه کودکی هستید که حقیقت وحشتناک برای او آشکار شد: بابا نوئل وجود ندارد. او نامه هایی از کودکان دریافت نمی کند و آرزوهای سال نو آنها را برآورده نمی کند. هدیه نمی دهد. و هدایا همیشه آنهایی نیستند که من به آنها امیدوار بودم. ایمان جوانان در عشق شبیه ایمان دوران کودکی به بابا نوئل است. و به همین ترتیب ناامید شدن از چیزی که طبق برنامه ، باید برای همیشه دوام می آورد ، به درد می خورد. و بنابراین با خود می گویید: عشق وجود ندارد ، فقط میل جنسی ، احترام متقابل ، محبت ، عادت و موارد دیگر وجود دارد که به مردان و زنان کمک می کند تا مدت زمان طولانی حضور یکدیگر را تحمل کنند. بنابراین ، با تجربه تلخی طلاق ، با درک ارزش واقعی سوگند عشق ابدی ، دیگر امیدوار نیستید که روزی با شخصی ملاقات کنید که اشتباه بودن نتیجه گیری شما را به شما ثابت می کند. اکنون دیگر باور ندارید که می توانید عاشق شوید و توسط کسی دوست داشته شوید. و شما دیگر جرثقیل نمی گیرید و با اولین تیتراژ ظاهری کم و بیش موافق هستید …

21 ساله با یک شوهر دوست نداشتنی …

اگر شوهرم عاشق باشد ، اما من دوست ندارم؟ ما 21 سال است که با شوهرم زندگی می کنیم. درست است ، ازدواج دو بار ثبت شده است ، به عنوان مثال ما قبلاً یکبار طلاق گرفته ایم احتمالاً ، او در اصل نه برای عشق ، بلکه به دلیل بارداری ازدواج کرده است. اما بعد شوهرم حسود شد ، یکبار دستش را بر من بلند کرد. او بلافاصله درخواست طلاق داد. آنها بلافاصله طلاق گرفتند ، اما ما 5 سال بعد از هم جدا شدیم. من به مادرم رفتم ، اما سه ماه زنده ماندم. به نظر می رسید من آنقدر تنها هستم که هیچکس به من احتیاج ندارد. من با شوهرم تماس گرفتم ، او برگشت ، یک دختر متولد شد ، تفاوت بین فرزندان 13 ساله است. ثبت ازدواج مجدد 8 سال گذشت. هر روز عذاب است. او مرا با همه اذیت می کند. اینطور غذا نمی خورد ، با بچه ای اینطور صحبت نمی کند. همه اطرافیان می گویند ما افراد بسیار متفاوتی هستیم و مشخص نیست که چگونه با هم هستیم. او بسیار بی ادب است. در این مدت ، من برای خودم حرفه ای انجام دادم ، به عنوان یک حسابدار اصلی کار می کنم ، با بسیاری ارتباط دارم ، اما حتی در مهمانی های عمومی ، همه با چشمانی ترحم آمیز به من نگاه می کنند. من سعی کردم برای او یک افسانه تهیه کنم که من بسیار مریض هستم ، به عنوان یک زن من علاقه ای به مردان ندارم ، من نمی خواهم هیچ رابطه ای نزدیک داشته باشم ، اما او با همه چیز موافقت کرد ، حتی اگر یک بار با من بخوابد یک ماه. فریاد می زنم ، او آرام می شود. اما دیگر صبری وجود ندارد. من از طلاق می ترسم ، زیرا آنها می گفتند طبق قانون ، همه چیز به نصف تقسیم می شود. اما درآمد اصلی من است. من برای کودکان آپارتمان ، گاراژ ، ماشین و غیره خریدم. اگر نصف بدهند ، برای بچه ها چه می ماند؟ چگونه بودن؟ چه باید کرد؟ من سعی کردم آن را در کنار آن پیدا کنم ، اما بسیار خسته کننده است. ترس از شناخته شدن. اگر آزاد بودم ، و … در کل ، بن بست. به من بگو چکار کنم؟ (نیکولینا ، 43 ساله)

خواندن نظرات و بحث در مورد موضوع در "دو نظر"

عکس: Depositphotos.com

توصیه شده: