داستان دو عاشقانه اداری
داستان دو عاشقانه اداری

تصویری: داستان دو عاشقانه اداری

تصویری: داستان دو عاشقانه اداری
تصویری: داستان سراپا عاشقانه از دو همصنفی که بر خلاف میل خانواده باهم ازدواج می کنند | داستان واقعی 2024, ممکن است
Anonim
رئیس و زیردست
رئیس و زیردست

"

در حال جمع آوری وسایلم ، ناگهان اشکم جاری شد ، خدایا ، چرا چنین بی عدالتی؟ شما می خواهید کار کنید ، اما آنها اجازه نمی دهند. در عوض ، آنها می دهند ، اما در شرایطی که حتی یک دختر محترم برای خود یک دقیقه در اینجا نمی ماند. من نشستم لبه میز و صحنه وحشتناکی که پنج دقیقه پیش در دفتر رئیس سابقم ظاهر شده بود دوباره مقابلم ایستاد …

… - فکر می کردی من 500 دلار به تو می پردازم ، فقط به این دلیل که به تماس های تلفنی پاسخ می دهی و برایم قهوه درست می کنی؟ رئیس من تقریبا جیغ کشید عرق روی سر طاسش ظاهر شد ، چشمانش ، کمی در جهات مختلف چشمک زد ، قرمز شد و بزاق از دهانش بیرون می ریخت. -چی منو مسخره می کنی؟! دست از تظاهر به گوسفند بردارید. می بینید ، آنها در مورد رابطه جنسی به شما نگفتند ، اما شما فقط از مهد کودک بیرون آمدید؟ آیا می خواهید بگویید هرگز با بزرگسالی روبرو نشده اید؟ بله ، همه دبیران سابق من خوشحال بودند که مرا راضی کنند. یکی حتی رابطه ما را عاشقانه اداری نامید! و شما! شما حتی از خودتان چه نتیجه ای می گیرید؟ بله شما ، شما …

بعد من به حرفش گوش ندادم. با تمام توان در را کوبیدم ، از آنجا فرار کردم ، فقط تا صدای هذیان این پیرمرد را نشنوم. به خودش چه اجازه ای می دهد! پروردگارا ، اینجا طبیعی ترین فاحشه خانه است! لازم است پاها را از اینجا و در اسرع وقت بسازید. لیبرتین قدیمی! او هنوز جرات می کند این را مکروه - یک عاشقانه اداری! من کجا رفتم! هر چه سریعتر بدوید و به عقب نگاه نکنید!

خوب؟ آیا این وضعیت را می شناسید؟ آیا این اتفاق برای شما هم افتاده است؟ پس لطفا تسلیت من را بپذیرید. شما چنین چیزی را برای دشمن آرزو نمی کنید ، اما در زندگی ما چنین پیرمردهای دیوانه ای در هر مرحله یافت می شوند. و برخی از دختران در شبکه های هوشمندانه قرار می گیرند. اما من و شما اینطور نیستیم ، مگر نه؟! ما به عشق سبک ، پاک و بزرگ اعتقاد داریم. اجازه دهید در محل کار عاشق شوید ، اما این را می توان با اطمینان خاطر عاشقانه اداری نامید. به هر حال ، شما هرگز نمی دانید که در کجا با عشق خود ملاقات خواهید کرد ، اما اگر همکار شما که روبروی شما نشسته است سرنوشت شما باشد چه؟ او را دقیقتر نگاه کنید و خواهید دید ، نه تنها ساشا ، مرد عینکی ، بلکه اسکندر با لبخندی پهن و مهربان ، و روح غنی ، و عینک ، به هر حال ، بسیار برای او مناسب است.

نه نه نخند. فیلم به همین نام را با آلیس فروندلیچ در نقش اصلی به خاطر بسپارید. از این گذشته ، شخصیت اصلی در ابتدا بسیار شبیه به همسایه کارگر شما بود ، اما به محض توجه شخصیت اصلی به او ، نشان داد که او به عنوان یک زن و نه به عنوان یک کارگردان سختگیر ، و جوجه اردک زشت به او علاقه دارد. تبدیل به یک قو زیبا شد عشق می تواند کارهای زیادی انجام دهد. "اما این همه - یک فیلم است!" - شما خواهید گفت بله ، اما چنین داستانهای شادی در زندگی اتفاق می افتد. اینجا یکی از آنها است.

توصیه شده: