فهرست مطالب:

برجسته "سر و دم: در پایان جهان": "ارزشش را دارد!"
برجسته "سر و دم: در پایان جهان": "ارزشش را دارد!"

تصویری: برجسته "سر و دم: در پایان جهان": "ارزشش را دارد!"

تصویری: برجسته
تصویری: نمایش کامل "Bloomberg The Open" (04/01/2022) 2024, ممکن است
Anonim

سفر از گذشته های دور مردم را مجذوب خود کرده است و در زمان ما ، صنعت گردشگری به طرز باورنکردنی توسعه یافته و به سرعت در حال توسعه است. تقریباً همه حداقل یک سفر انجام داده اند یا قصد انجام آن را دارند. و برای کسانی که نمی دانند کدام کشور را انتخاب کنند ، وبلاگ ها و برنامه های تلویزیونی زیادی وجود دارد که در آنها به طور ماهرانه و با تجربه خود به شما می گویند کجا بروید و چه چیزی را ببینید. یکی از این موارد ، بسیار جوان ، اما قبلاً توسط بسیاری دوست داشت - "سر و دم". دو مجری به سفری 2 روزه می روند ، یکی با کارت طلای نامحدود و دیگری با 100 دلار در جیب. هر کس آنچه را که سکه برگردانده است تصمیم می گیرد.

ما موفق شدیم با مجریان فصل هشتم برنامه "سر و دم: در پایان جهان" رجینا تودورنکو و کولیا سرگا ملاقات کنیم. آنها تجربیات خود از کشورهای دور را با ما به اشتراک گذاشتند ، در مورد زندگی خارج از صفحه صحبت کردند و به کسانی که عاشق سفر هستند توصیه هایی کردند.

Image
Image

بچه ها ، شما قبلاً موفق شده اید عاشق بسیاری شوید ، اما تعداد کمی از افراد در خارج از برنامه اطلاعاتی در مورد شما می دانند. از خودتان بگویید ، خارج از فیلمبرداری چه کار می کنید

نظرسنجی رعد اسا "Cleo":

- آیا با اینترنت دوست هستید؟

رجینا: بله ، البته ، من دوستان بسیار خوبی هستم.

کولیا: نه من با کسی دوست نیستم که با همه دوست باشد.

- آیا در کودکی نام مستعار داشتید؟

رجینا: احمق ، فقط افتضاح! (می خندد) نام من Wrigley Spermint ، Doublemint و Jusi Fruit مانند آدامس بود.

کولیا: من اسم مستعار "جانور" را داشتم. یک بار بچه های بزرگتر برادرم را در حیاط آزرده کردند. سنگی برداشتم و به یکی از آنها ضربه زدم. از آن زمان ، برادرم من را جانور نامید.

- آیا شما یک جغد هستید یا یک خرگوش؟

رجینا: جغد.

کولیا: لارک

- خودت را با چه حیوانی معاشرت می کنی؟

رجینا: یورکشایر تریر

کولیا: من خودم را با حیوانات ارتباط نمی دهم.

- طلسم داری؟

رجینا: زنجیر با صلیب.

کولیا: گیتار

- سن روانی شما چقدر است؟

رجینا: من می خواهم همیشه 19 ساله باشم (می خندد) اما اکنون 23 ساله هستم و احساس می کنم 23 ساله هستم.

کولیا: من به درستی در حال رشد هستم ، بنابراین احتمالاً سن واقعی من با سن روانی مطابقت دارد.

- قصور مورد علاقه شما چیست؟

رجینا و کولیا: بسیاری از آنها را.

رجینا: من 4 ماه است که در این پروژه شرکت می کنم و متوجه شدم که تمام وقتم را می خورد. به سادگی زمان کافی برای انجام مانیکور و پدیکور وجود ندارد - شما دائماً می خواهید بخوابید. و بعد از اینکه حداکثر 3 ساعت به مدت 3 هفته می خوابید ، هنگام رسیدن ، فقط می توانید بخوابید و بخورید ، بخورید و بخوابید. (می خندد.) اما در عین حال وقت دارم که کارهای رقص و یوگا را انجام دهم. پس از هر سفر ، ارتباط با جهان خارج بسیار دشوار است ، ارتباط از بین می رود. وقتی می آیید ، خود را غرق در کار می کنید ، شروع به یادآوری می کنید … اوه ، رجینا ، رجینا ، شما باید یک آهنگ را در جایی ضبط کنید ، باید برای کسی متنی بنویسید. به عنوان مثال ، آهنگی که من توسط سوفیا روتارو نوشته و اجرا کرده ام ("متاسفم" - یادداشت ویراستار) در رادیو روسیه مقام اول را دارد. و من به این موضوع بسیار افتخار می کنم! من او را می شنوم و دیوانه وار تملق می کنم. و البته ، من در یک حرفه انفرادی ، ارتقاء فعالیت دارم: من آهنگ ها ، اشعار را می نویسم ، تمام تیم را که می توانم متصل می کنم ، به طوری که آنها کار می کنند ، تنظیمات را می نویسند. برای من به عنوان یک هنرمند که 5 سال است روی صحنه است ، هفته ها سفر کرده است ، هفته ها در کشورهای مختلف بوده ام ، بسیار سخت است. سعی می کنم ترکیب کنم

چگونه وارد پروژه شدید؟

رجینا: خوب ، فقط یک تصادف. سالروز تولدم سال گذشته ، آرزوی سفر به جهان را داشتم. در آن زمان ، قرارداد من با گروهی که در آن می خواندم به پایان می رسید و می خواستم از همه چیز استراحت کنم ، استراحت کنم و فقط سفر کنم. به سراسر جهان سفر کنید! یک کیف بگذارید - و بروید! و ناگهان چنین فرصتی پیش می آید. آنها تماس می گیرند و می گویند ، ما ، آنها می گویند ، می خواهیم هنرمند را به بازیگری دعوت کنیم ، اما من نه.(می خندد.) زن روابط عمومی من ضرری نداشت ، او می گوید: "می دانید ، من رجینا را دارم ، او برنامه هایی را در کانال های مختلف میزبانی می کرد. آیا می خواهید او را به بازیگری بسپارید؟ " آنها گفتند: "خوب ، بگذار او بیاید." رجینا آمد ، چندین دور را پشت سر گذاشت ، و سپس به معنای واقعی کلمه یک هفته بعد آنها تماس گرفتند: "این تمام است ، رجین ، پاسپورت خود را به من بده ، ما در حال ویزا هستیم. راندن. " و سپس اوستاپ آسیب دید. من تازه تصمیم گرفتم به دنیا سفر کنم ، اما چگونه می توانستم بفهمم که اینگونه خواهد شد. البته من از خدا به خاطر این فرصت بسیار سپاسگزارم.

کولیا: من برای ممیزی دعوت شدم ، آمدم. در واقع ، من فقط برای اولین بار برنامه را بعد از تأیید شدن برای نقش مجری تماشا کردم.

Image
Image

برخی از مجریان فصل های گذشته روابط عاشقانه داشته اند. آیا به طور اتفاقی با هم هستید؟

رجینا: ما خیلی با هم ارتباط داریم: هر دوی ما اهل اودسا هستیم و اودسا همه را به هم متصل می کند. (می خندد) نه ، ما زن و شوهر نیستیم. من زندگی شخصی خودم را دارم ، کولیا زندگی خودش را دارد. ما ، البته ، تماس می گیریم ، ارتباط برقرار می کنیم ، برخی اسرار و آثار موسیقی جدید را به اشتراک می گذاریم. کولیا ، وقتی چیز جدیدی به ذهنش می رسد ، اتاق من را در هتل می زند و می گوید: "رجین ، گوش کن ، من اینجا چیزی ساخته ام ، شما آن را چگونه دوست دارید؟"

پس از خواندن بسیاری از نظرات در وب ، ما نظر کاربران را به دو دسته تقسیم کردیم: اولی خود نمایش را دوست داشت و از شما استقبال خوبی کرد ، و نیمه دوم از مجریان ناموفق شکایت می کند و خواستار بازگشت بدنیاکوف و ژانا (یکی از مجریان قبلی - تقریبا ویرایش) تو در مورد آن چه فکر می کنی؟

رجینا: اوه ، ما وحشتناک هستیم ، فقط وحشتناک. (می خندد.) من کامنت ها را نیز خواندم ، مادرم نیز از این همه ناراحت شد. او گفت: "خدا ، دختر ، این چطور است؟! شما اصلا آنطور نیستید ، شما بسیار با استعداد هستید ، این همه مدال دارید! " و من به او گفتم: "چه کسی به همه چیز نیاز دارد ، به چه مدال هایی ، در مورد چه چیزی صحبت می کنی؟!"

- امیدوارم من و کولیا به مردم این فرصت را بدهیم که جهان را از چشم ما ببینند: هیجان انگیز ، جالب و به گونه ای که مردم بخواهند به سفر خود ادامه دهند.

من درک می کنم که برای مردم آسان نیست که به چیز جدیدی عادت کنند. به عنوان مثال ، یک شخصیت اصلی در یک فیلم وجود دارد - و سپس بام ، او می میرد و شخصیت جدیدی ظاهر می شود. همه فکر می کنند: "چی؟! چرا؟! او یک قهرمان بزرگ بود. " در "سر و دم" همان اتفاقات در مجموعه تلویزیونی "بازی تاج و تخت" (می خندد). به نظر من مردم هنوز منتظر بازگشت بدنیاکوف هستند. من هم صبر می کردم. من واقعاً دوست دارم سریال های مختلف تلویزیونی را تماشا کنم و وقتی یک قهرمان می میرد ، نگران می شوم ، البته ، زیرا تمام سریال بر اساس این قهرمان ساخته شده است.

در واقع ، این پروژه به خودی خود مستقل است و مهم نیست رهبران آن چه باشند ، خوب و محبوب خواهند بود. امیدوارم من و کولیا به مردم این فرصت را بدهیم که جهان را از چشم ما ببینند: هیجان انگیز ، جالب و به گونه ای که مردم بخواهند به سفر خود ادامه دهند. امیدوارم مردم عادت کنند و همه را دوست داشته باشند. آنها خود را در ما خواهند دید. من و کولیا همان مسافران هستیم. ما همچنین برای هر رویداد ، برای هر گردش آماده می شویم. ما کتابهای راهنما می خوانیم ، می دانیم کجا باید نگاه کنیم ، از قبل آب و هوا را می شناسیم.

Image
Image

کولیا: آیا شما حکمت شرقی را می شناسید: "وقتی محمد درباره علی صحبت می کند ، ما هیچ چیزی درباره علی نمی دانیم ، ما همه چیز را درباره محمد می دانیم"؟ این جواب سوال شماست.

من از نظرات خجالت نمی کشم ، آنها را دنبال نمی کنم ، نه مثبت و نه منفی. من خودم یکبار در زندگی ام یک نظر مثبت نوشتم. من می دانم که هیچ یک از دوستان من هرگز چنین چیزی نمی نویسند.

آیا تمام فصل های قبل را تماشا کرده اید؟ آیا میزبانان قبلی به شما توصیه کردند؟

رجینا: من گناهکارم! (می خندد) من قسمت های بسیار کمی را تماشا کرده ام. فقط برخی از اولین فصل ها ، آنهایی که در مورد آمریکا بود ، جایی که ژانا و آلن بادوف (اولین برنامه های برجسته - ویرایش). او دوست خوب من است ، او برای من یک ویدیو کارگردانی کرد و در "کارخانه ستاره" با ما کار کرد. بنابراین ، من به نقطه نظر او علاقه داشتم ، او چه فکر می کند ، چگونه به آنجا رسیده است. و اولین بار که او را دیدم و فکر می کنم: "به طور کلی کلاس! کلیپ ساز ، کارگردان ، و حتی سفر در سراسر جهان! این یک رویا است ، چقدر خوب است ، من هم آن را می خواهم!"

کولیا: من نیازی به مشاوره ندارم.این یک نمایش واقعی است ، جایی که واکنش های واقعی به آنچه اتفاق می افتد اساس است ، بنابراین هیچ کس نمی تواند واکنش خود را به من تحمیل کند. هر کدام قلمرو خاص خود و نقشه مختص به خود را دارند. بنابراین ، تماشای این پروژه جالب است.

Image
Image

شما قبلاً به بسیاری از کشورها سفر کرده اید ، آیا با مشکلاتی در ارتباط با قانون یا مقررات محلی روبرو شده اید که از آنها اطلاع نداشتید و چگونه از این وضعیت خارج شده اید؟

کولیا: آیا فکر می کنید به محض ورود به یک کشور خارجی ، بلافاصله سعی می کنیم با قانون کنار نیاییم؟ (می خندد.) همه ما مانند یک وبلاگ ویدیویی دانشجویی عکاسی می کنیم. همه چیز خوب بود.

رجینا: و تلفن من در مانیل ، در شهر مورد علاقه من به سرقت رفت! (می خندد.) به عنوان مثال ، در کشورهایی مانند ژاپن ، مردم بسیار بسته هستند ، نمی خواهند چیزی را با شما در میان بگذارند ، نمی خواهند چیزی را به شما بگویند. ما اغلب اجازه شلیک نداشتیم ، و البته ، به نوعی مجبور شدیم بیرون برویم ، دوربین را زیر بازو ، زیر بازو ، به سختی پنهان کنیم.

ما هنوز برخی قوانین را زیر پا می گذاریم. ما دور می زنیم تا به نوعی روند فیلمبرداری را کنترل کنیم. اخیراً در مغولستان ، مردم آنجا بسیار مزاج هستند ، مردی دوید و شروع به هل دادن فیلمبردار ما کرد و فریاد زد: "دوربین را بردار!" آنها نمی فهمند که ما این کار را برای خیر و نشان دادن کشور خود انجام می دهیم. البته دیگر مرا نمی ترساند! کشورهای مختلف ، افراد مختلف ، ذهنیت متفاوت.

- ما اغلب مجاز به تیراندازی نبودیم ، و البته ، به نوعی مجبور شدیم بیرون برویم ، دوربین را زیر بازو ، زیر بازو ، به سختی پنهان کنیم.

آیا تا به حال با عادت ، مسمومیت ، گزش یا فقط احساس ناخوشی مشکل داشته اید؟

رجینا: به نظر من هر ماه این اتفاق برای من می افتد. (می خندد) من این را به معنای واقعی کلمه در قسمت های اول داشتم. ما به سیشل پرواز کردیم (بهشت روی زمین ، هم مردم و هم طبیعت در آنجا شگفت انگیز هستند) ، و من فکر می کنم ، دیگر چه چیزی می توانید درخواست کنید؟! غذا رژیم غذایی است ، و من "پولدار" هستم ، با کارت طلا … و سپس ناگهان ، در بحبوحه فیلمبرداری ، متوجه می شوم که نمی توانم راه بروم ، احساس بدی دارم - درجه حرارت بالا رفته است. همه اینها از کمبود خواب ناشی می شود ، زیرا ما 3 هفته دیوانه وار به مدت 12-13 ساعت کار می کنیم. پروازها و فرودگاهها - جمع شده! اولین بار بود که در چنین شرایطی قرار گرفتم ، اگرچه قبل از آن سفرهای زیادی انجام داده بودم. من در وهله اول نیستم ، اما در اینجا بدن من در حال از دست دادن است و من می فهمم: "همین ، رجینا ، شما دارید پیر می شوید." (می خندد.) بچه ها باید چیز دیگری را شلیک می کردند - مکانها ، طبیعت ، مردم.

یک بار دیگر من توسط پشه گاز گرفتم ، چشم هایم متورم شد و ما هم نتوانستیم عکس بگیریم. فقط در جنگل بود. من به داروخانه آمدم ، همه از من دوری می کنند. و این فقط یک واکنش آلرژیک بود ، اگرچه فکر می کردم: "همین ، من به زودی می میرم ، من مالاریا دارم!" اما هیچ اتفاقی نیفتاد.

Image
Image

و البته غذا! در مانیل یا فیلیپین چه چیزی وجود دارد؟ آنها غذای آشغال دارند ، خوردن آن غیرممکن است. نوعی آب به رنگ گل و مرداب با طعم و بوی بسیار بد - این چگونه می تواند باشد؟! تنها چیزی که باعث صرفه جویی شد ، 7-یازده فروشگاه محلی با ساندویچ های آنها بود ، به هر حال ، نه اولین طراوت. گاهی اوقات فقط یکبار در روز باید غذا بخورید ، فقط صبح یا بعد از ظهر. در چنین برنامه ای بسیار دشوار است.

کولیا: هریک از ما از جمله خودم دچار مشکلات سلامتی بودیم ، اما این دلیلی برای لغو تیراندازی نبود ، همه چیز طبق برنامه بود. کلانتر به مشکلات سرخپوستان اهمیت نمی دهد.

آیا از اولین عکسبرداری همه چیز را شلیک کردید؟

رجینا: کی چطور. همه چیز به ما بستگی ندارد ، بیشتر به نور ، به ساعات روز بستگی دارد. گاهی اوقات غروب آفتاب می گیریم و روز بعد باران شروع می شود. بچه ها چطور می خواهند آن را بچسبانند؟ در اینجا 2 ثانیه باران و در اینجا خورشید دارید.

و البته وقتی عکاسی مشکل ساز است مانند "شما نمی توانید شلیک کنید" ، باید از اولین عکسبرداری را امتحان کنید. این زمانی اتفاق می افتد که مردم به ما اجازه شلیک نمی دهند و ما باید 10 بار شلیک کنیم. ما یک بار می آئیم ، بار دوم ، چنین قانونی داریم: تا بار پنجم یا تا زمانی که آنها اخراج شوند. در اینجا "تا زمانی که آنها اخراج شوند" همیشه کار می کند. (می خندد.)

آیا لحظاتی وجود داشت که سر یا دم عوض می شد؟ مذاکره یا به این دلیل که در کشور برای یک پسر با 100 دلار راحت تر است

رجینا: گاهی اوقات می گفتم که نمی خواهم با 100 دلار به این کشور بروم ، آنها به من پاسخ دادند: "برو ، رجینا ، با کوله پشتی!" (می خندد.) ما هیچ چیزی را تغییر نمی دهیم ، در غیر این صورت جالب نخواهد بود."روی کوله پشتی" بودن سخت است ، البته ، من از کوله پشتی متنفرم و می خواهم برده هایی داشته باشم که همه اینها را حمل می کنند! (می خندد.)

کولیا: همه چیز ثروتمند می خواهند. بله ، حتی اگر لحظاتی وجود داشته باشد که این امر غیر صادقانه باشد ، چه کسی به شما خواهد گفت!؟ (می خندد) البته همه ما صادق هستیم.

Image
Image

چند نفر با شما سفر می کنند؟ و چگونه این کار را انجام می دهند؟ کجا زندگی می کنند ، چه می خورند؟

رجینا: کارگردان ، فیلمبردار ، فیلمنامه نویس. ویرایشگری نیز وجود دارد که مستقیماً انتقال را نصب می کند در حالی که ما به همه جا می رویم. او با سرزمین اصلی ارتباط دارد. آنها همزمان به "ثروتمندان" و "فقرا" شلیک می کنند. دو تیم به دست آمده است.

وقتی من 100 دلار دارم ، تیمم از من متنفر است! (می خندد) آنها در شرایط مشابه می خوابند و غذای یکسانی می خورند - آنها فقط چاره ای ندارند. به عنوان مثال ، یک خوابگاه در ملبورن وجود داشت ، با یک اتاق به ظاهر زیبا ، با استخر و جکوزی ، اما خوابیدن در آنجا وحشتناک است ، آنها مدام درها را می کوبند و رفت و برگشت می کنند - شما مانند قطار می خوابید. صبح روز بعد در ملبورن گریه می کردم ، نمی خواستم جایی بروم ، به چیزی احتیاج نداشتم. تمام تیم به من آرامش دادند. و تجربه دیگری نیز وجود داشت: خوابیدن در یورت در مغولستان سرگرم کننده است. آنجا گرم است ، اما صبح مثل منفی 20 است ، و شما دستان کوچک آبی خود و صورت خود را روی روتختی می بینید که از سرما آبی شده است. یورت خیلی سریع گرم می شود و به همان سرعت سرد می شود ، من نمی فهمم که مردم چگونه سالها پیش در آنها خوابیده بودند ، و علاوه بر این ، آنها روی زمین می خوابیدند ، و نه مثل من - روی تخت. آنها کنار آتش می خوابیدند ، نه کنار اجاق گاز ، که می توانستید در آن زغال سنگ بریزید.

- در نیوزلند تقریباً 100 دلار من تمام شد. همه چیز آنجا بسیار گران است - می توانید با 50 دلار غذا بخورید و حتی بیشتر زندگی کنید.

کارت طلا محدودیتی دارد و آیا این به این معنی است که 100 دلار کافی نبود؟

کولیا: البته محدودیتی وجود دارد. کارت طلا یک قرارداد است.

ما لحظات بسیار جالبی را با پول تعیین می کنیم. به عنوان مثال ، خوردن پاهای قورباغه ارزش هزینه کردن دارد ، تماشای آن جالب خواهد بود.

رجینا: محدودیت کارت وجدان ماست. گاهی اوقات مانند این: شما نگاه کنید - خدای من ، یک لباس به قیمت 5000 دلار. و شما فکر می کنید: خوب ، این خیلی زیاد است.

اما در نیوزلند تقریباً 100 دلار من تمام شد. همه چیز آنجا بسیار گران است - می توانید با 50 دلار غذا بخورید و حتی بیشتر زندگی کنید. احساس گدایی می کردم.

  • رجینا تودورنکو
    رجینا تودورنکو
  • رجینا تودورنکو
    رجینا تودورنکو
  • رجینا تودورنکو
    رجینا تودورنکو
  • رجینا تودورنکو
    رجینا تودورنکو
  • رجینا تودورنکو
    رجینا تودورنکو

کجا را بیشتر دوست داشتید و کجا را دوست نداشتید؟ دوست دارید به کدام کشور بازگردید؟

رجینا: من دوست دارم در سیشل عروسی برگزار شود. من خیلی خانه ای در استرالیا ، ملبورن یا سیدنی دوست دارم. و ، احتمالاً ، من دوباره برای دیدن آتشفشان فعال به وانواتو می روم! وقتی نزدیک دریچه ایستادم و این قدرت همه جانبه را احساس کردم - این چیزی باورنکردنی بود! من خیلی دوست دارم خانواده ام نیز به آنجا بروند. این احتمالاً یکی از بهترین مکانهایی بود که من بوده ام ، و در بسیاری از جاها بودم.

و من احتمالاً به پالائو نمی رفتم. این مکان برای افرادی است که در حال غواصی هستند ، شما باید با آمادگی به آنجا بروید. غواصان باتجربه می توانند به آنجا بروند ، آنجا صد در صد پیاده می شوند. من غواص نیستم - چندان علاقه ای نداشتم.

کولیا: من تقریباً به هر کشوری برمی گشتم ، زیرا 2 روز به طور غیر واقعی برای یادگیری چیزی در مورد این کشور کوتاه است. و کشوری که من به آن نمی روم - نه.

Image
Image
Image
Image

عکس: اولگا زینوفسکایا

توصیه شده: