فهرست مطالب:

مردانی که بازی ها و بازی هایی را انجام می دهند که مردان انجام می دهند
مردانی که بازی ها و بازی هایی را انجام می دهند که مردان انجام می دهند

تصویری: مردانی که بازی ها و بازی هایی را انجام می دهند که مردان انجام می دهند

تصویری: مردانی که بازی ها و بازی هایی را انجام می دهند که مردان انجام می دهند
تصویری: ۷ نشانه که یک مرد فقط رابطه جنسی نمیخواهد و از لحاظ احساسی وابسته شماست 2024, آوریل
Anonim
مردانی که بازی می کنند و بازی هایی که مردان انجام می دهند
مردانی که بازی می کنند و بازی هایی که مردان انجام می دهند

بازی چیست؟ این راهی برای گذراندن زمان است که نیاز به قهرمانانی دارد که نقش های دقیق تعیین شده ، قوانین بازی و تزئینات را انجام می دهند. قهرمان هر بازی مردانه خودش است. بقیه فقط می توانند همدست باشند ، به قهرمان اجازه می دهد یک سناریوی شناخته شده را بازی کند …

تفاوت بازی با زندگی واقعی چیست؟ برای شخصیت اصلی - هیچ ، زیرا این زندگی است ، رویدادها و شرایط بر روی آن قرار گرفته است ، مانند مهره های روی یک رشته. اما اگر در بازی نیستید ، می توانید از بیرون ببینید چقدر تقلبی ، خنده دار یا تراژیک است. یک میلیون و به همین تعداد بازی وجود دارد که مردان در طول زندگی خود در آنها شرکت می کنند ، اما با بازرسی دقیقتر همیشه می توانید یکی از آنها را پیدا کنید ، اصلی!

بازی شماره 1:"

اطراف.

مردی که با کت و شلوار به کلاس ها می آمد ، اما پابرهنه ، با من در دانشگاه درس می خواند. و یک روز او با اسکیت بورد رسید و جاده از خانه تا دانشگاه 3 ساعت طول کشید. در سخنرانی رئیس تاریخ روزنامه نگاری ، او به طور سرسختانه برای خود مانیکور انجام داد. و با نجوا ما ، او چرخید و به تمام تماشاگران فریاد زد: "خوب ، من یک آدم عوضی هستم ، یک غریبه!" ، اگرچه در چنین جهت گیری مورد توجه من قرار نگرفت.

در ابتدا من فکر کردم که او بیمار است ، و "در کل" ، خوب ، چنین افرادی بسیار آزرده شده اند که آسیب پذیری خود را با شوک و پرخاشگری می پوشانند. سپس ما به نحوی موفق شدیم به شیوه ای انسانی صحبت کنیم ، و معلوم شد که اگرچه او در دوران کودکی مورد ضرب و شتم قرار نگرفته است ، اما هنوز هم دلیلی برای آسیب پذیری وجود دارد و برای چنین اصلی به طرز وحشتناکی معمول است: استانی ، که او از آن شرم داشت ، مانند جوش روی بینیش …

به عنوان یک قاعده ، اگر مردی رفتار تظاهرات آمیز و تکان دهنده ای داشته باشد ، این به هیچ وجه به این معنا نیست که او خود "غیر سیستمیک" و آزاد است. معمولاً ، برعکس - در درون او یک محافظه کار سخت گیر است ، و به نظر می رسد با تمام رفتارهای خود این را انکار می کند که از نظر دیگران ، از نظر دیگران اشتباه است. او از واقعی بودن می ترسد ، زیرا مطمئن نیست که واقعی باشد-او قادر خواهد بود توجه را به خود جلب کند.

مدیریت چنین مردی آسان است. اوه اوه ، عصبانی نشوید ، بلکه برعکس - تشویق و تحسین کنید. پس از مدتی ، او به دهان شما نگاه می کند و کاملاً اهلی می شود.

بازی شماره 2: "من می دانم آنچه شما نیاز دارید"

دختران و دوستانش

چنین مینی به طرز جنجالی متهورانه و شیرین در گفتار شیرین است. او یک سری تعریف و تمجید از همه خانمهای اطراف خود می کند ، سعی می کند با دست خود شما را لمس کند ، کمرتان را در آغوش بگیرد ، موهای شما را نوازش کند ، که نمی تواند شما را اذیت نکند. در روز تولد شما ، او قطعاً یک اسباب بازی شکم پر را به شما می دهد و در گوش شما نجوا توطئه آمیزی می کند که می گویند ، من می دانم که شما آن را در تخت کودک خود قرار می دهید. او نامه ها یا شعرهای عاشقانه ای را به گونه ای رمانتیک رقت انگیز می نویسد که بدبینان باتجربه می توانند دچار حمله قلبی شوند و خانم های جوان هوشیار - حمله ای از استفراغ. او از او روی گردان می شود ، اگرچه بسیاری از دختران (به ویژه جوانتر و "ساده تر") او را بسیار دوست دارند ، زیرا با رفتار او او شخصیت شخصیت اصلی رمان یا مجموعه تلویزیونی برخی از زنان شیرین است. این نگران کننده است که او به دنبال جذابیت همه خانم های متوالی ، حتی دختران بهترین دوستانش است. و همچنین: در یک شرکت کاملاً مردانه ، او در حال بازی یک بازی دیگر است - طرف مقابل این بازی: "من می دانم این جوجه های احمق به چه چیزی احتیاج دارند ، بنابراین می توانم به هر کدام لعنتی بدهم."

خوب ، اگر هنوز به آن نیاز دارید ، البته می توانید سعی کنید آن را دوباره پخش کنید. این را می توان به یک روش انجام داد: در چشم او متفاوت ، متفاوت از "مرغ" های دیگر. به عنوان مثال ، به آنها بگویید که پدر شما بیل گیتس است یا مادر شما شرکت خاص خود را دارد و شما هر تابستان را در باهاما می گذرانید.

بازی شماره 3: "من خودم همه چیز را تصمیم می گیرم"

یک خانواده.

به نظر می رسد هیچ اشکالی در آن وجود ندارد. مرد همه چیز را خودش تصمیم می گیرد-خوب ، خوب است ، حتی قابل ستایش است ، تصاویر-ارتباطات بلافاصله در سرم ظاهر می شوند: نوعی ماچو … چانه با اراده قوی … نگاهی جسورانه و سختگیرانه ، خیره به دور … بیایید مگس ها را از کتلت ها جدا کنیم! ماشویی که خودتان کشیده اید کاملاً متفاوت است. برای یک کاندراشکا در نگاه کافی نیست که شما برای فرزند خود صندل سفید به جای صندل قرمز خریداری کنید (همانطور که توافق کردید). وقتی بفهمد شما متخصص زنان خود را بدون مشورت با او عوض کرده اید ، دیوانه وار فریاد نمی زند.او اصلاً فریاد نمی زند ، اما می رود و می گوید (خوب ، در تخیلات من در مورد یک مرد ایده آل ، این مطمئناً است!).

و در اینجا یک تصویر متفاوت وجود دارد: مکالمات زیادی وجود دارد ، کارهای کمی برای انجام وجود دارد. او از تصمیم گیری خود بسیار می ترسد ، بنابراین معتقد است که شما باید به هر دلیلی شوراهای خانواده را ترتیب دهید. علاوه بر این ، نتایج چنین جلساتی درصورت صحیح بودن تصمیمات وی و درصورت نادرست بودن شما ، به وی تحمیل می شود. و او همچنین تصمیمات شما را با چند نفر دیگر ، به عنوان مثال ، والدین ، بحث می کند: "مامان-بابا ، اینجا با لوسی تصمیم گرفتیم یک میز اتو بخریم … خوب ، چرا؟ خب ، لوسی می خواهد … خوب ، چه ، احتمالاً آبی … سبز بهتر است؟ بله ، درست می فرمایید. احتمالاً سبز بهتر است. " "لوسی ، من فقط فکر کردم ، بیا سبز را بگیریم …"

خواسته ها ، ایده ها و راه حل های خود را با احتیاط به م theمنان تحت پوشش خود القا کنید.

بازی شماره 4: "من قربانی شرایط هستم"

خویشاوندان نزدیک ، آشنایان دور ، کل جهان بزرگ و "چنین دنیای ناعادلانه".

خسته کننده بودن این "نابغه ناشناس" از حد معمول فراتر می رود. او صادقانه معتقد است که تمام جهان علیه او اسلحه گرفته اند و از توطئه های کوچک و بزرگ لذت می برند. حتی باران با وجود او می آید ، زیرا امروز او چتری با خود نبرد. به طور فرضی ، او قرار است شغلی پیدا کند ، اما در روز مصاحبه است که ناگهان شروع به سردرد یا آبریزش بینی می کند.

بنابراین معلوم می شود که او نیت خوبی دارد - به نظر می رسد می خواهد با نبوغ و استعداد خود بشریت را خوشحال کند ، اما پرونده هنوز روشن نمی شود! او همیشه توضیحی برای موفقیت شخص دیگری می یابد: والدینش به او کمک کردند ، او این زبان انگلیسی را می داند ، او به طور کلی "فضول" است ، رزومه خود را به شرکت های مختلف می فرستد. بنابراین من "کار کردم". و او نمی تواند آن را. او همیشه یک میلیون "بهانه" در دست دارد. هنگام بحث در مورد یک تجارت جدید (کار ، خرید) ، او قبلاً رزرو می کند که موفق نخواهد شد … "کار پاره وقت؟ بله ، می دانید ، این آخر هفته بود که می خواستم استراحت کنم ، بیا بعداً "،" چه؟ مردم برای شرکت مورد نیاز هستند ، آیا فردا باید برای مصاحبه بروم؟ بله ، احتمالاً نمی خواهم ، نمی توانم آن را فوراً انجام دهم … ". بنابراین معلوم می شود که همه در اطراف "دزدکی" و "چنگ زن" هستند ، و او هنوز در حاشیه زندگی ایستاده است. و این او نیست که بد است ، بلکه همه ما در اطراف حرامزاده و متوسط هستیم ، که به سادگی در زندگی خوش شانس تر هستیم.

هوم ، اگر این شوهر شما یا شریک عادی شما است و می خواهید به حفظ رابطه خود ادامه دهید ، احتمالاً مجبور خواهید بود آن را در جایی در مکان معتدل ترتیب دهید. ولی! انجام این کار بسیار دشوار است ، زیرا او به همه جا نمی رود (او خوانا است) ، او یک لیست طولانی از الزامات برای کارفرما دارد (!) و برای او بسیار مهم است که تیم خوب باشد!

بازی شماره 5: "من یک خرگوش چوکول هستم"

مداحان و مداحان.

همه مرا دوست دارند! محال است که مرا دوست نداشته باشی! "Ay am ze best" ، روی پیشانی او با حروف بزرگ نوشته شده است. حتی اگر او "در یک پرش و در یک کلاه پنجاه متر" باشد ، دلیلی ندارد که خود را آپولو در نظر نگیرد. همه اطرافیان این دلایل را دارند ، اما او ندارد. هنگامی که او شروع به صحبت در مورد خودش می کند ، ممکن است گوش های شما شکسته و محو شود ، اما بعید است او متوجه آن شود. او خود را "در همه حالات" دوست دارد ، به این معنا که متقاعد شده است که همه چیز در او فوق العاده است ، هیچ چیزی برای شکایت وجود ندارد. و اگر سعی کنید از او انتقاد کنید ، او حتی آزرده نمی شود یا شک نمی کند که شما هستید؟! او به سادگی متعجب خواهد شد: چگونه می توانید چنین فکر کنید؟ و او بلافاصله همه ادعاهای شما ، مانند حماقت و سوء تفاهم را فراموش می کند.

اگر او فعالیت شدیدی در اطراف شخص خود ایجاد کرد ، تعجب نکنید: وی وب سایت شخصی خود را باز می کند ، که در آن با مهربانی سنگهای شوخ خود را "مرور" می کند. سایت فلان و فلز با بخش های اجباری "عکس های من" ، "داستان زندگی من" ("من در چنین سالی به چنین دنیای شگفت انگیز در فلان سال آمدم … از دوران کودکی من شاداب بودم پسر زیبا ، همه چیز دوست داشتنی است … یک بار به فکر دمیدن حباب افتادم و یاد گرفتم چگونه این کار را به طرز ماهرانه ای انجام دهم "… و دیگر بلا-بلا-بلا" ، "مرواریدهای من" (شوخی های شوخی که او در جهان ایجاد کرد و خودش به آنها خندید) ، "معلمان من" (دوستان ، دوست دختران) …

در اینجا تنها یک راه برای برنده شدن وجود دارد - عقب نشینی.اما اگر خواسته شما هنوز از عقل سلیم قوی تر است ، به دنبال … مادر باشید. بله ، مادرش ، که از کودکی او را بسیار دوست داشت و به شما گفت.

توصیه شده: