فهرست مطالب:

ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود
ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود

تصویری: ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود

تصویری: ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود
تصویری: زندگینامه محمود قربانی (قسمت ۳۳۱ ) قدر هنرمندان با اصالت و بدونین، نه یک خواننده وطن فروش 2024, ممکن است
Anonim
ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود
ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود

وانت از انگلیسی به عنوان "pick up" ترجمه شده است. جنبش "اغواگران در علم" که اخیراً در روسیه پدیدار شده است همچنان در حال رشد است ، مدارس و دوره های "چگونه می توان دختری را در یک شب به رختخواب برد" رایج شده است. ملاقات با هنرمند پیکاپ در زندگی واقعی چگونه است؟

خیلی خوب آماده شده

سوار کردن می توان با این واقعیت تشخیص داد که او "از همه نظر خوشایند است". دوست من یک مجیر واقعی بود ، او آنقدر با من "سازگار" شد که به خدا ، من احساس کردم "روح خودم". خوشبختانه می دانستم که او در کارگاه های اغواگری شرکت می کند ، و او هیچ ایده ای نداشت که من می دانستم. شخص مجازی همه چیز را به سادگی سوراخ کرد. واقعیت این است که من برای زبانشناسی تحصیل می کنم. و پسر قبلاً در جلسه دوم دانش قابل توجهی را در "آلودگی" ، "کلمات" ، "دیاکرونیسم" و سایر ظرافت های حرفه ای کشف کرد. احتمالاً در حال آماده سازی شایعات در Yandex بودم.

و من آن را می گیرم و می پرسم: "این آلودگی چیست؟" گای: "خوب ، شما این کار را می کنید ، باید بدانید." من: "من به شما یک راز وحشتناک می گویم ، من دانشجوی C هستم." و سپس او چنین مزخرفاتی را حمل کرد … من: "خوب ، بله ، خوب ، بله … به نظر می رسد … یک وانت؟.." واضح است که آشنایی ما به همین جا ختم شد.

دیدار "همکاران"

من یک روانشناس مدرسه و تمرین کننده NLP هستم. برای کسانی که نمی دانند: این عالی است. به نوعی یک پسر خوش تیپ وارد مدرسه می شود ، ما وارد گفتگو شدیم. من با سرعت صحبت او ، با وضعیت بدن ، و سپس با تنفس هماهنگ می شوم - همه چیز همانطور که باید باشد. به آن "تنظیم" می گویند. من سعی می کنم آن را بررسی کنم ، خوب ، بینی ام را خاراندم ، موهایم را صاف کردم. نگاه می کنم ، مرد لبخند می زند ، سپس می پرسد: "چی ، آیا شما NLP مطالعه کردید؟ دارید برمی دارید؟.. من خودم می خواستم ، اما حالا جالب نیست … "آنها خندیدند. اخیراً یکی از همکاران و همکلاسی های خود چنین می گوید: "چنین دختران پیشرفته ای رفتند ، آنها را با مجتمع های وانت خود شکنجه کردند … حالا من چنین می گویم:" سلام. من هستم سوار کردن … چه کسی را برداریم؟.. خنده ، خجالت ، همه آرام هستند ، ما طبق قوانین شروع به اغوا می کنیم. اما قوانین چیست؟ قوانین برای کسانی است که با دختران مشکل دارند. و من فقط یک بازی سرگرم کننده دارم."

ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود
ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود

فقرا را ترساند

در صورت تمایل ، هر مرد اجتماعی و بدون عقده می تواند در آن ثبت نام کند وانت گیرها ، سپس معلوم می شود پارانویا …

من فکر نمی کنم امکان محاسبه "متخصص باتجربه" (اگر از قبل نمی دانید) وجود داشته باشد ، و من شخصاً واقعاً دوست دارم با طرفداران سبز رنگ پیکاپ شوخی کنم. به آن "شکستن قالب" می گویند - افراد فقیر بی تجربه بلافاصله از دست می روند.

هنگامی که در "چنگال" نشسته بودم ، یک مرد به سمت من آمد و نشست ، با پشتکار با وضعیت من هماهنگ شد (بسیار قابل توجه بود). یک بادکنک در دست دارد و می خواهد نامی بنویسد که شماره تلفن روی آن باشد. سپس من ناگهان موقعیت خود را تغییر می دهم و می پرسم: "مرد جوان ، بسیاری از مدارس وانت وجود دارد ، درست است؟ شما متعلق به کدامیک هستید؟ " باید چشم های وحشت زده اش را می دیدی. شاید نباید توهین می کردید؟

او فقط به دنبال زن "خود" بود

دوست پسر من آندری چند سال پیش وانت خواند. نه ، او به هیچ گروهی نرفت ، اما بسیار مطالعه کرد ، از سایت های موضوعی بالا رفت ، "آموزش" دید. او با استفاده از "ترفندهای" مختلف Don Juan من را "حذف" کرد (اکنون ما به یاد داریم - با هم می خندیم). اما به نوعی همه چیز برای ما خوب پیش رفت ، ما بیش از یک سال با هم بودیم. او به دنبال زن خود بود و برای این کار تور پرتاب کرد. من فکر می کنم که آندری پری دریایی خود را گرفت … من هیچ اشکالی نمی بینم که مردی جذاب بودن ، توجه ، حساسیت و غیره را بیاموزد. آیا بد است وقتی در کنار شما شخصی باشد که شما را کاملاً درک می کند؟ همه چیز بستگی به ما زنان دارد. ما هم می توانیم کاری انجام دهیم ، درست است؟ بنابراین من از تجربه خود راضی هستم …

در عرض چند دقیقه احساس کردم ملکه هستم

وانت گیرها - اینها دمدمی مزاجی هستند که سعی می کنند در 60 ثانیه عاشق خود شوند ، اما خودشان هرگز عاشق نمی شوند. من چندین بار با آنها ملاقات کردم: یک بار - سوار کردن- یک احمق ، دیگری - "متخصص".احمق در زیر یک نظرسنجی آزار می دهد ، خیلی مهربان صحبت می کند ، به چشم ها نگاه می کند ، به طور کلی ، صادقانه به آن چسبیده است. من از چنین افرادی متنفرم ، آنها را به سرعت خاموش کردم. او برگشت و او در حال چرخش در کنار دیگری با همان حالت چهره اش بود. دیگری حتی بیش از حد جذاب بود.

بعد از چند دقیقه احساس کردم یک ملکه تحسین برانگیز هستم. اینکه او همه این کارها را انجام دهد به نوعی غیرقابل درک است. حتی کمی تحریک شهوانی را احساس کردم.

خوب ، سپس او با ظرافت اما مداوم شروع به لمس کردن من کرد. فکر کنم اینجا تمومش نکردم چون به نظرم خیلی زیاد بود. و سپس ، جایی خواندم که اینگونه است که کازانووا حرفه ای دختری را برای خواب آماده می کند.

ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود
ملاقات من با یک هنرمند پیکاپ: چگونه بود

آشنایی ناامید نشد

دوستان به من در مورد فرد خاصی گفتند که در چیدن مورد توجه قرار گرفت. آنها با اشتیاق از او صحبت کردند و چشمان خود را گرد کردند ، انگار نوعی شاهزاده بودند. چه جهنمی؟ خوب ، چگونه می توانید این را دوست داشته باشید؟ آیا او دل شکسته نیست؟ تصمیم گرفتم با چشمان خودم به افسانه نگاه کنم … آنها مرا در حیاط دانشگاه به نزد او بردند و او فقط کسی را در آنجا می ریخت. من عمداً با صدای بلند با تلفن همراه صحبت کردم ، مردم خود را طولانی منتظر نگذاشتند. وقتی به من نزدیک شد ، مات و مبهوت ماندم. تمام نفرت از پیش آماده شده ام فوراً از بین رفت. او آلن دلون نبود ، اما من آنقدر لطف ، جذابیت ، اعتماد به نفس شگفت انگیز و آنقدر مثبت را دیدم که فکر کردم: چرا او باید اصلاً از هر تکنیکی استفاده کند؟ زنان در حال حاضر باید روی هم جمع شوند …”این آشنایی ناامید نشد ، برعکس ، پس از ملاقات احساس کردم که یک زن بسیار مطمئن هستم. خوب ، از او به خاطر این کار تشکر نمی کنید؟

Gotcha: سر به پا در عشق

و من گرفتار شدم. ابتدا طوری به من نگاه کرد که انگار به روح من نگاه کرده است. سپس می پرسد: "آیا متوجه شده ای دختر ، چگونه به من نگاه می کنی؟" - "من به تو نگاه می کنم؟" "آیا شما حتی توجه نکرده اید؟ خوب ، این در سطح غریزه شما اتفاق می افتد."

به طور کلی ، پس از 5 دقیقه از هم جدا شدیم و او تلفن من را در جیب داشت. یک هفته بعد تماس گرفتم ، منتظر نماندم. ما دقیقاً 2 هفته ، هر روز ملاقات می کردیم. هر آنچه او درخواست کرد بین ما بود. سر به پا عاشق شدم.

به طور کلی ، من خیلی خوب نفهمیدم چه اتفاقی می افتد. تنها چیزی که من دیدم این بود که او همه چیز را درباره من می دانست و من هیچ چیز درباره او نمی دانستم. بسیار محرمانه … سپس او به آرامی توضیح داد که زمان آن رسیده است که ما ملاقات را متوقف کنیم. اوقات خوبی داشتیم ، اینطور نیست؟ ما باید قدردان سرنوشت باشیم »و امثال آن. الان 2 سال گذشته. هنوز از تماس ها می لرزم. و همچنین متوجه شدم که از مردان متنفرم.

آیا می خواهید با یک هنرمند پیکاپ رابطه برقرار کنید؟

هرگز!
روابط - نه ، شاید رابطه جنسی.
من با آنها سرگرم خواهم شد.
بستگی به نوع وانت دارد.

من به خانه برگشتم نه خودم

عصر با همراهی قدم می زنیم. ناگهان پسری سوار ماشین می شود و می گوید: "آیا می توانم از تو خسته شوم؟" بیا ، چت کن ، و دسته را برای من فشار می دهد ، بعد از حدود 10 دقیقه ، انگار تصادفی ، کمرم را می گیرد. سپس ما عقب افتادیم ، و او شروع به بغل کردن من کرد و من نمی فهمم چرا من این اجازه را به یک غریبه می دهم. و مدام بی سر و صدا چیزی را برایم زمزمه می کند ، سپس خم می شود و می گوید: "من هرگز آنچه را که نمی خواهی با تو انجام نمی دهم." خوب ، با این روحیه و سپس ابتدا گوشه لب ها ، و سپس بلافاصله لب ها را می بوسد. البته تلفن را گرفت.

به طور کلی ، من به خانه بازگشتم نه خودم ، بسیار هیجان زده. من به خواهرم می گویم ، و او می گوید: "تو یک احمق هستی ، تو نوعی بد اخلاق هستی. سوار کردن ترفندها را کار کرد بنابراین امروز این مزخرف را فراموش کنید. " من اطاعت کردم. اما آیا کار درستی انجام داده اید؟

توصیه شده: