ماموریت ویژه مادربزرگ
ماموریت ویژه مادربزرگ

تصویری: ماموریت ویژه مادربزرگ

تصویری: ماموریت ویژه مادربزرگ
تصویری: فیلم اکشن و رزمی جت لی مامور ویژه(HD) | action and martial movie special agent jet lee 2024, آوریل
Anonim

برخی از زنان ، با عبور از آستانه سنی مشخص ، رویای کسب مقام مادر بزرگ را دارند ، برخی دیگر از این واژه ای که بر خودشان اعمال می شود می ترسند. هدف از نقش مادربزرگ چیست؟ ما سعی کردیم با کمک روانشناس معروف اولگا ماخوفسکایا به این سال پاسخ دهیم.

Image
Image

اخیراً ، همسایه النا دیمیتریونا ، مادربزرگ نوه دو ساله اش ، بسیار متفکر شده است. قبلا ، او هرگز فراموش نمی کرد که سلام کند وقتی ملاقات کرد و بسیار دوست داشت که صحبت کند ، و تصاویر کودک را نشان دهد. و اکنون النا دیمیتریونا ، غرق در افکار خود ، می تواند وارد آسانسور شود و در سکوت یخ بزند و فراموش کند دکمه کف خود را فشار دهد. چیزی با او اشتباه بود و چشمان من غالباً در یک مکان مرطوب است … با س neighborال دقیق از همسایه ، متوجه شدم که او نگران درخواست های پافشاری دخترش برای بازنشستگی برای نشستن با نوه اش است.

النا دیمیتریونا با گلایه گفت: "خوب ، من نمی توانم خودم را به عنوان مادربزرگ با قابلمه و بافتنی تصور کنم." - دخترم ازدواج کرد ، او فقط برای خودش زندگی می کرد ، با دوستانش صحبت می کرد ، از گل فروشی مورد علاقه اش لذت می برد ، در نهایت این کار را انجام می دهد ، تمام عصرها و آخر هفته ها را در باغ گیاه شناسی می گذراند ، و در اینجا دوباره عالی است! گلدان ، فرنی ، غرش کودکان ، هوی و هوس. هیچ کس در تربیت دخترم کمک نکرد. و هیچ چیز ، مطرح نشده - روی سر خودش. او تمام زندگی خود را وقف او کرد و از من ناراحت می شود که من موافقت نمی کنم که به عنوان پرستار بچه از حسابدار اصلی آموزش ببینم."

شش ماه بعد ، به طور تصادفی با همسایه ای در حیاط آشنا شدم. النا دیمیتریونا در زمین بازی یک کسب و کار کوچک متمرکز قدم می زد. وی گفت: "ویتچکا نمی تواند تمام روز در مهد کودک بماند ، او ضعیف است ، اغلب بیمار است." - من مجبور شدم کار مدیریتی ام را رها کنم. من به صورت پاره وقت کار کردم ، من با نوه ام نشسته ام. " و همسایه بلافاصله شروع به بارگیری دستاوردهای هوشمندترین ، زیبا و با استعداد ویتچکا کرد. با قضاوت در مورد ظاهر شکوفا ، النا دیمیتریونا از چنین تغییر اساسی پشیمان نبود ، او نقش مادربزرگ را تسلط داشت و راه اندازی مجدد کامل زندگی خود را انجام داد. به هر حال ، توانایی مادربزرگهای روسی برای "حل شدن در نوه ها" ، زندگی برای آنها ، فراموش کردن خودشان ، توسط خارجی ها به عنوان ویژگی خاص ما ذکر شده است.

"این داستان ماست ، زیرا پشت آن تنهایی زن عظیمی نهفته است. به این معنا ، البته ندانستن زمان توقف نیز خطرناک است. این یک درگیری کلاسیک است ، زمانی که "من همه چیز را به شما می دهم ، من شما را دوست دارم ، اما شما من را دوست ندارید". زندگی نشان می دهد که یادگیری همیشه و در هر سنی ضروری است. شما باید درک کنید که از زندگی چه انتظاری دارید ، - روانشناس معروف اولگا ماخوفسکایا توضیح می دهد. - مادربزرگ های کشور ما مسئول خلاقیت هستند. تحقیقات نشان داده است که خلاقیت کودک ، یعنی توانایی دیدن چندین راه حل برای یک مشکل (اساس سازگاری در دنیایی شگفت انگیز و سریع) ، بستگی به دوز روزانه حمایت عاطفی دارد.

این یک ماموریت ویژه است. این "تمیز کردن" نیست ، بلکه ارتباط برقرار کنید ، حمایت کنید ، ببخشید ، ببخشید ، اتو کنید ، در آغوش بگیرید! پارادوکس این است که شما می توانید یک زن فوق العاده ، باشکوه ، یک حرفه ای واقعی ، فقط یک فرد خوب ، اما یک مادربزرگ ناموفق باشید. کسانی که به کودکان عشق نشان می دهند ، به سمت آن کشیده می شوند. لازم است در این دوره ، به نظر من ، مهمترین - تا شش سالگی کودک - برای انجام مأموریت خود ، به موقع باشد. کودکان ، مانند میموزا ، می توانند فوراً شکوفا شوند. بچه برایش مهم نیست که مادربزرگش کمر زنبی دارد ، آیا با دوست پسرها ملاقات می کند ، آیا او با ماشین رانندگی می کند ، آیا در FB می چرخه. تنها ماموریت مادربزرگ این است که موج احساسی را بدون تبدیل شدن به سونامی هدایت کند."

من خوش شانسم.

مادربزرگ من ، که شخصیت او یادآور قهرمان سوتلانا کریوچکووا در "مرا در پشت تخته دامن دفن کنید" بود ، به خاطر نوه اش توانست بر احساسات و نارضایتی های خود پا بگذارد.حتی به ذهنش خطور نمی کرد که "به عنوان یک پرستار بچه" آموزش ببیند ، زیرا او در چنین موضوع مهمی مشغول بود: او در یک ایستگاه رادیویی در نزدیکی ساختمان شورای شهر مسکو کار می کرد. اما هیچ مساله مهمی مانع از ایجاد "موج احساسی" نشد: ساختن یک داستان برای من در مورد پسران هولیگان کندر بوندار و سنکا پوپ ، آموزش نحوه بازی دورگردان ، شایعات در مورد اقوام و دوستان و چیدن قارچ در پارک تیمیرازوفسکی. ما قارچ ها را به خانه دوختیم و سریع سرخ کردیم و همه خرده ها را خوردیم تا اینکه پدربزرگ و پدر آن را گرفتند. پدربزرگ به پدر "تحویل" می داد ، و او عصبانی شد: آنها در تلاش هستند تا تنها فرزند او را مسموم کنند! مادربزرگم دوست داشت در تمام عمر فرماندهی کند ، "عطسه روی همه و همه چیز از برج ناقوس بلند" ، که بسیار بالاتر از متر خودش چهل و هفت سانتی متر بود. با این حال ، قبل از پدرش ، دامادش ، به دلایلی که فقط برای او شناخته شده بود تسلیم شد. مادربزرگ من یک سرگرمی داشت: مطالعه شجره نامه رومانوف ها. او را در نیمه شب بیدار کنید ، بدون تردید می گوید ملکه ملکه آنا یوانوونا … او بیشتر به سلسله آقایان رومانوف علاقه مند بود فقط در جنگ روسیه و ژاپن در 1905-1905. و من ، در آن سالها ، تنها نوه ای بودم که او او را "طلا ، نقره من" می نامید. به لطف مادربزرگم والنتینا Efimovna است که دوران کودکی من بدون ابر و شاد بود. او با "مأموریت مادربزرگ" خود ، به نقل از یک روانشناس ، مقابله کرد. به طور کامل.

من خوش شانسم. و شما؟

توصیه شده: