با من حرف بزن مامان
با من حرف بزن مامان

تصویری: با من حرف بزن مامان

تصویری: با من حرف بزن مامان
تصویری: با من حرف بزن / Ba man Harf bezan 2024, ممکن است
Anonim
با من حرف بزن ، مامان
با من حرف بزن ، مامان

آن موجود ناز که فقط با نیت خوب احیای نقاشی روی دیوار ، لوله جدیدی از رژ لب شما را متمرکز از بین برده است ، بدون شک شگفتی های بیشتری را برای مادرش به ارمغان خواهد آورد. علم تربیت برای همیشه ناقص است ، فقط به این دلیل که هیچکس هنوز موفق به تربیت فرزندان ایده آل نشده است ، حتی خانواده اولیانوف.

و او چه نوع کودک ایده آل است؟ آنکه هرگز سقوط نکرده یا آنکه بلد است چگونه بلند شود؟ در اصل ، همه انواع روش های آموزش سنتی به این دو حد می رسد. یکی - برای اینکه زمین نخورد - از"

تا بتوانم صعود کنم - مانند "آیا شما مرد هستید یا مرد نیستید؟!". اما حتی در بهترین حالت - حفظ میانگین طلایی - برای والدین امروزی بسیار مشکل ساز است که به اندازه پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما به طور کامل تربیت شوند.

واقعیت این است که هرگونه تربیت خوب مستلزم این است که: کودک باید مانند بز در علفزار مرتع شود. اگر یکی ، دو تا را از دست دادید ، از بین رفت. دکتر بنیامین اسپاک ، متخصص فوق العاده در زمینه کودکان می گوید: "یک کودک ، مانند یک فرد بزرگسال ، وقتی رفتارهای نامناسب را انجام می دهد ، به خوبی درک می کند." در اعماق احساس گناه می کند. او می خواهد جلوی او گرفته شود. اما اگر جلوی کودک گرفته نشود ، رفتار او می تواند بدتر شود ، گویی می خواهد تا چه حد از رفتارهای بد پیش رود."

اگر در زمان ما یک زن بتواند خود را کاملاً وقف فرزندان کند ، بسیار خوب است ، اما با این وجود اکثر ما مجبوریم آنقدر وقت خود را به کار اختصاص دهیم که تنها چند ساعت برای چرای دام باقی مانده است. اما حتی در چنین شرایطی ، معلوم می شود ، اگر یاد بگیرید که وظیفه اصلی والدین آگاهی است ، راهی وجود دارد.

این ایده به ظاهر ساده چند سال پیش توسط اولگ ، سردبیر یک نشریه تبلیغاتی ، مردی بسیار شلوغ ، پدر دو فرزند به من پیشنهاد شد. همسرش ، آنا ، گزارشگر دربار است ، یکی از آن روزنامه نگاران متعصب ، هر روز بدون خط. آنها بدون وقت برای تربیت و بدون هیچ گونه کمک از طرف مادربزرگ ها ، نه تنها موفق شدند بدون هیچ مشکلی یک پسر و دختر فوق العاده تربیت کنند ، بلکه آنها را به دوستان و دستیاران خود تبدیل کردند.

"وقتی متوجه شدیم ، - گفت اولگ ، - که ما فرزندان خود را از دست داده ایم. دوره سختی بود ، روزنامه من هنوز روی پای خود ننشسته بود و آنیا تازه کار پیدا کرده بود. اما پس از آن اتفاق بسیار ناخوشایندی رخ داد - ما مقدار زیادی پول از دست داد ، و نه فقط در جایی ، بلکه در خانه. برای اولین بار در مدت طولانی ، ما یک شورای خانواده جمع کردیم و با فرزندان خود صحبت کردیم. دشوار است ، زیرا بزرگترین به سرقت اعتراف کرد ، آن زمان بود که ما به نکته اصلی پی بردیم - ما باید بیشتر با کودکان صحبت کنیم. گوش کن … از آن زمان ، آنها آن را به عنوان یک قاعده در نظر گرفتند - هر شب کودکان به ما می گویند که چگونه روز را گذرانده اند ، معلم چه گفته است ، با چه کسی و کجا قدم زده اند. در اینجا جزئیات مهم هستند. در ابتدا ، من مجبور شدم چیزی شبیه بازجویی در نقش یک بازپرس مهربان ترتیب دهم. و اکنون آنها خودشان هر شب برای صحبت در مورد رویدادهای خود با یکدیگر رقابت می کنند ، این به یک عادت تبدیل شده است. ما آنها را در یک نگاه داریم ، می بینیم که چگونه زندگی می کنند ، همه دوستان آنها را می شناسیم و همچنین می دانیم که چقدر مشکلات می توانیم فرزندان خود را نجات دهیم فقط به این دلیل که بتوانیم برخی از موارد را به موقع برای آنها توضیح دهیم."

اما اعتراف می کنم که من نتوانستم این روش اصلی را به طور کامل در مورد دخترم به کار ببرم. شاید این شروع دیر بود یا شاید تفاوت شخصیت کودکان بود ، اما بازجویی اجباری هر شب سرسختانه به بازجویی تبدیل می شد و نه بیشتر. با این حال ، با پیروی از قانون طلایی "اگر چیزی درست نشد ، از طرف دیگر بیایید" ، من فقط شدم به دست گرفتن لحظه ای.

در حال حاضر - و این مقدس است - به محض این که فرزندم چنین چیزی می گوید: "و ما امروز معاینه پزشکی داشتیم" یا "معلمان خیلی عجیب هستند" ، - من فوراً همه چیز را رها می کنم و گوش می دهم ، توضیح می دهم ، موافقت می کنم یا اعتراض می کنم.بگذارید گاهی مکالمه فقط 15-20 دقیقه طول بکشد ، اما در این مدت من مهمترین کاری را که یک مادر می تواند انجام دهد ، انجام می دهم: با کودک آشنا شوید.

یک تصور غلط معمولی از والدین این است که آنها از قبل فرزند خود را به اندازه کافی می شناسند. چگونه ممکن است غیر از این باشد ، زیرا او در مقابل چشمان آنها بزرگ شده است! نظریه های اخیر ارائه شده توسط روان درمانگران این باور را به چالش می کشد. در اینجا چیزی است که بنیانگذاران روش برنامه نویسی عصبی (NLP) جوزف اوکانر و جان سیمور می گویند: "هر یک از ما این جهان را به شیوه منحصر به فرد خود درک می کنیم. کلمات به خودی خود بی معنا هستند و این امر با گوش دادن به زبان های خارجی آشکار می شود. گفتاری که ما آن را درک نمی کنیم. ما با ایجاد ارتباط بین این کلمات و اشیاء یا تجربیات زندگی خود به کلمات معنا می دهیم. ما اشیاء یکسانی را نمی بینیم و تجربیات یکسانی نداریم … بسیار شبیه به لکه های جوهر رورشاخ است ، نشان دادن چیزهای مختلف برای افراد مختلف."

پیامدهای سهل انگاری ما در برخورد با کودکان می تواند غیرقابل پیش بینی باشد. ما ، همکلاسی ها ، هنوز شگفت زده هستیم که زویا چگونه سرنوشت خود را از دست داده است - یک زن باهوش و زیبا ، که به دلیل توانایی های منحصر به فرد خود در زبان ها ، حرفه ای درخشان پیش بینی شده بود. زویا که به سختی از مدرسه فارغ التحصیل شد ، به دنیا آوردن مردانی از مردان مختلف ، نامناسب برای ازدواج. امروز او دو دختر و یک پسر دارد ، او به عنوان پرستار در بیمارستان کار می کند و تلاشهای غیر انسانی خود را برای تغذیه کل جمعیت به همراه مادرش انجام می دهد. در عین حال ، به طرز عجیبی ، او احساس ناراحتی نمی کند ، گویی سرنوشت او نمی تواند به گونه ای متفاوت شکل بگیرد. روزی یک جلسه ، زویا یک مورد را به یاد آورد.

به عنوان یک دختر ، او مجبور بود توسط یک متخصص زنان مادر برای یک روند التهابی کوچک تحت درمان قرار گیرد. یک بار ، با مراجعه به مادر زویا ، یکی از دوستان با اعتماد به نفس این جمله سرنوشت ساز را گفت: "می دانید ، زویا شما احتمالاً هرگز بچه نخواهد داشت." گفتن اینکه آیا این دقیقاً این عبارت بود ، دشوار است. اما این دقیقاً به این صورت است که در سر کودک واریز شده است و با این حال ، به قیمت رفاه او ، زویا با این وجود آن را رد کرد.

اریک برن ، روانشناس آمریکایی ، که در بین ما محبوب شده است ، ادعا می کند که یک عبارت بی دقتی از یک بزرگسال می تواند سرنوشت یک کودک باشد. به نظر می رسد کتابهای هیجان انگیز او "بازیهایی که مردم انجام می دهند" و "افرادی که بازی می کنند" یک نظریه محکم باشند تا زمانی که توجه بیشتری نداشته باشید و درک نکنید که بزرگسالان برای یک فرد کوچک چقدر اقتدار دارند.

اگر از این واقعیت استفاده کنیم که این کلمه نقره ای است و سکوت طلا است ، کلمه والدین باید به اندازه پلاتین ارزش داشته باشد. و اینجا بهترین راه حل نیست - راههای آسان ، مانند زمانی که اعتقادات خود را به شیوه ای مستقیم تحمیل می کنید.

همکارم ایرینا هنوز با لرزش داستان غم انگیز اولین عشق خود را به یاد می آورد. ایروچکا برای مدت طولانی با پسری از مدرسه نیروی دریایی مکاتبه کرد و در تعطیلات به شهر ساحلی کوچک عمه آنها آمد. و ایروچکا چنان جوش بزرگی در چشمش پرید که راهی برای دیدار با معشوقش وجود نداشت. پسر هر روز صبح تماس می گرفت و ایرینا همه چیز را به تعویق انداخت و به بهانه های مختلف جلسه را به تعویق انداخت. در نتیجه ، او دو بار در روز شروع به تماس می کرد ، و جو شوم عبور نمی کرد. سرانجام ، مادر ایرینا نمی تواند تحمل کند. او می گوید: "شما باید در همه چیز صادق باشید.". » ایرا که به حق والدین اعتقاد داشت ، این کار را انجام داد. می توانید پایان داستان را تصور کنید ، حداقل وقتی به مدرسه اش برگشت ، پسر دیگر ننوشت.

خوشبختانه ایرینا در نتیجه این فاجعه کوچک شخصی تبدیل به یک دروغگوی آسیب شناس نشد. او دارای خانواده ای مرفه و خوشبخت مانند خانواده والدینش است. و دلیل آن در اینجا به هیچ وجه در سخنرانی های مادرم نیست ، بلکه در این واقعیت است که از دوران کودکی ، با استفاده از مثال ایرا ، او دید که چگونه یک خانواده شاد و دوست داشتنی زندگی می کند و با هم کنار می آیند.

اگر فرزند شما در چنین خانواده محبت آمیزی بزرگ می شود ، تنها چیزی که او واقعاً به آن احتیاج دارد ، ارتباطی دقیق با دوست داشتنی ترین ، زیبا ترین و قابل توجه ترین فرد برای او است. اگر این شخص برای او شخصی است - شما ، تجارت را کنار بگذارید و چیزهای جدیدی در مورد شایستگی ها و معایب او ، صلح و جنگ ها ، تردیدها و پیروزی هایش بیاموزید. همانطور که دکتر فوق العاده اسپاک گفت: "شاید برای شما شگفت انگیز باشد که هنگام مطالعه روش های فرزندپروری ، دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که والدین خوب و دوست داشتنی به طور شهودی بهترین تصمیمات را انتخاب می کنند. طبیعی باشید و از اشتباهات نترسید."

توصیه شده: