اولگا شلست مجری سرگرمی
اولگا شلست مجری سرگرمی

تصویری: اولگا شلست مجری سرگرمی

تصویری: اولگا شلست مجری سرگرمی
تصویری: جین لویسون+سایت گلها+صفحه آخر 2024, ممکن است
Anonim
Image
Image

علامت تجاری او فریاد می زند "نخواب!" یک نسل کامل بزرگ شده است اولگا شلست ، برنده جایزه "چیزهای شیک" در نامزدی "شیک ترین مجری تلویزیون" و "TEFI" در نامزدی "بهترین مجری یک برنامه سرگرمی" ، کانال های تلویزیونی و محبوبیت.

اولگا ، افراد بدبین زیادی در کشور ما وجود دارد ، آیا تا به حال به شما گفته شده است ، مانند ایلف و پتروف ، خندیدن مضر و گناه آلود است؟

نه هرگز. به نظر من همه از دیدن چهره های صادقانه خندان لبخند می زنند. من فکر نمی کنم آنها کسی را اذیت کنند.

شما متعلق به اولین کهکشان مجریان روسی هستید ، پس از آنها آنها در مورد حرفه VJ به عنوان حرفه ای مستقل صحبت کردند. دلیل چنین شروعی چه بود؟

جلوه منحصر به فرد تازگی. ما قبلاً چنین چیزی نداشتیم. ما یک کانال تلویزیونی خبری و سرگرمی ایجاد کردیم که بسیاری برای اولین بار موسیقی شنیدند و کلیپ هایی را دیدند که حتی از وجود آنها بی خبر بودند. در ایجاد برنامه ها ، ما فقط به سلیقه خودمان تکیه کردیم و کاری را انجام دادیم که خودمان علاقه مند به تماشای آن بودیم. ما انواع جهات موسیقی را لمس کردیم ، دائما آزمایش می کردیم …

من علاقه زیادی به آنچه در تلویزیون با آن روبرو شدم ، برانگیخت. برای اینکه از همه رویدادها و روندها مطلع باشم ، مجبور شدم در بسیاری از مغازه ها ، دیسکوها گشت و گذار کنم ، دسته ای فیلم تماشا کنم. این من را نیز جذب کرد زیرا چنین چیزی در زادگاه من وجود نداشت. من می خواستم ببینم مردم چه می پوشند ، دریابم که از کدام موزه ها و تئاترها دیدن می کنند … در ابتدا ، هیچ حقوق ای به من نمی دادند ، من برای یک ایده کار کردم. بله ، و روسا به ما گفتند که کانال تازه در حال تاسیس است. و آنجا می گویند هنوز معلوم نیست که اینجا بمانی یا نه. اما در نهایت من پردرآمدترین مجری تلویزیون شدم.

در سفرهای کاری ، طرفداران ما را از هم جدا کردند. سپس فقط چند نفر می توانستند MTV را تماشا کنند: صبح زود بین "فرهنگ" و "یورونیوز" ، از طریق یک کانال کابلی یا مسافرت به خارج. حس زیرزمینی وجود داشت. اکنون دیگر این اتفاق نمی افتد ، محبوبیت و تمایل به پول زیاد جایگزین آن شده است.

برای اولین بار در مورد اسنوبورد از شما در "Bouncy Morning" شنیدم ، و چه زمانی به ورزشهای شدید علاقه مند شدید؟

ما تصمیم گرفتیم برنامه "دو و میدانی جدید" را انجام دهیم. در ابتدا ، در مورد همه نوع ورزش بود: از اسکیت بازی تا فوتبال ، اما بعداً متوجه شدیم که ورزش های افراطی در روسیه تازه شروع شده است ، بنابراین ما باید نوعی انگیزه را به آن بدهیم تا این پدیده برای مردم قابل فهم تر و در دسترس تر باشد. به یک بار برای فیلمبرداری از اجرای اسنوبوردرها به قفقاز رفتیم که به دلایلی نامعلوم لغو شد ، بنابراین چیزی برای فیلمبرداری وجود نداشت. آن زمان بود که این ایده به من یاد داده شد که چگونه اسنوبرد و فیلمبرداری از این اکشن را آموزش دهم. به من تجهیزات دادند ، یک مربی ، و فرود دو یا سه کیلومتری را به من نشان دادند.

به پایین نگاه کردم و ترسیدم. اما وقتی روی اسنوبرد بلند می شوید ، حداقل نوعی زمین را در زیر خود احساس می کنید. یک کیلومتر و نیم روی کشیش کشیدم ، سپس به نوعی سعی کردم بلند شوم. من یک مربی فوق العاده داشتم که می گفت: "شما می توانید ، شما باید چنین تلویزیونی را اداره کنید." جایی در نیمه راه ، متوجه شدم که از همه اینها خوشم می آید و اسکیت را شروع می کنم.

پس از رفتن شما ، تایا کاتیوشا در کانال ظاهر شد و با موفقیت تصویر شلست را برداشت. اذیتت نمیکنه؟

نه! صادقانه بگویم ، اکنون من ارتباط چندانی با MTV ندارم و دیگر آنچه را که در آنجا اتفاق می افتد ردیابی نمی کنم. در واقع ، پس از خروج ما ، طاقچه ای شکل گرفت که باید پر شود.پسران بور و دختران زیرک شروع به ظاهر شدن تحت نظر کومولوف و شلست کردند. اگرچه ، بگذارید بی حیا به نظر برسد ، اما پشتوانه ما با آنتون غیرقابل جایگزین است. چنین جلساتی هر بیست سال یکبار برگزار می شود ؛ امکان تکرار برنامه با استفاده از همان انرژی وجود نخواهد داشت.

و با تایا ما به هیچ وجه شکوه مشترکی نداریم: او طرفداران خاص خود را دارد ، من طرفداران خود را دارم. او یک دختر مبارز است ، با جذابیت خود ، اما او زود آزاد شد. تماشاگران بسیار زیاد ، فشار زیاد ، در غیر این صورت او مطلقاً همه را فتح می کرد. در هر صورت ، آنها به من نمی گویند که شبیه تایا کاتیوشا هستم ، اما به تایا می گویند که او شبیه من است.

Image
Image

آیا گذر از تصویر "ملکه نوجوان" در "دو و میدانی جدید" به مجری "صبح در NTV" را مدیریت کردید؟

تغییرات لازم بود ، و من کاملاً برای آنها آماده بودم. مدیریت کانال به تازگی تغییر کرد ، من و چوریکووا ، استرلنیکوف و کومولوف با هم جمع شدیم. یک پیشنهاد خوب به تازگی ظاهر شد. من اغلب با کلیشه ای روبرو می شوم ، آنها می گویند ، شلست به عنوان یک عمه بزرگسال به شغل ثابت رفت ، با کاپشن و تقریباً در کراوات نشسته است و چیزی را با صدای تند پخش می کند. در واقع ، این انتقال یک قالب نسبتاً رایگان است. من هرگز نگفتم: "سلام بینندگان عزیز". فقط: "سلام. صبح بخیر ، حال شما چطور است؟"

بازی در نقش یک خانم جدی برایم سخت است. بله ، من چنین وظیفه ای ندارم. من اینجوری هستم که هستم. به طور طبیعی ، من با زبانی قابل درک برای مخاطبان صحبت می کنم و شوخی می کنم ، که از "صبح شاد" تا NTV با من بزرگ شد و با افراد نسل قدیم پر شد. شادی من هرگز کاهش نیافت. این هنوز یک برنامه سرگرمی است - مردم باید از خواب بیدار شوند ، دوباره شارژ شوند. اکنون من به مسیری آسان تر بازگشتم و متوجه شدم بعید است که دوباره با برنامه قالب "صبح" موافقت کنم ، به هر حال ، من مجری سرگرم کننده هستم.

شما همدلی یک نسل کامل را به دست آوردید ، و در زادگاه خود Naberezhnye Chelny ، شما باید یک قهرمان ملی باشید؟

نه ، من قهرمان و حتی شهروند افتخاری شهر خودم نیستم. به طور کلی ، وقتی به خانه می آیم ، آنها مرا در خیابان ها ، در مغازه ها می شناسند. گاهی اوقات آنها می آیند و می پرسند: "آیا برای ملاقات پدر و مادر خود آمده اید؟" آنها حرفه خود را دنبال می کنند ، به نوعی نگران هستند و بنابراین افتخاری ندارند.

محبوبیتی که از آن برخوردار نیستید ، آیا باعث ناراحتی شما می شود؟

خوب ، هر چیزی مزایا و معایب خود را دارد. از مزایای قابل توجه همیشه میز رایگان در رستوران است. در ابتدا دیدن پسران و دختران در حال انجام وظیفه در زیر پنجره های MTV بسیار خوشایند بود. اما ، علیرغم این واقعیت که من یک فرد عمومی هستم ، توجه زیاد خارج از محل کار بیشتر مرا آزار می دهد. گاهی اوقات در بین طرفداران با افراد نامتعادل برخورد می شود. یکی روزانه پنج یا شش نامه برایم می نوشت و هر قدمی را که آن روز برداشته بودم به من می گفت. چه روزنامه ای خریدم ، کجا ماندم ، با چه کسانی صحبت کردم. این وحشتناک بود از این احساس که او همیشه آنجا بود و از بالای شانه خود نگاه می کرد. اما در بیشتر موارد ، طرفداران من افراد خوب و کافی هستند.

اعتقاد بر این است که افراد مشهور از مشکلات جزئی روزمره جدا شده اند.

این درست نیست. من خودم آپارتمان را تمیز می کنم ، اگر به مسافرت بروم ، آشپزی می کنم ، هرچند به ندرت ، بلیط رزرو می کنم. من با زنان فروشنده ، لوله کش ها ، رانندگان رانندگی ، افرادی که نمی دانند من کیستم و هرگز مرا ندیده اند ارتباط برقرار می کنم. بنابراین همه چیز مانند دیگران است.

آیا به عنوان فردی که اهل مسکو نیستید ، آیا با درگیری بین مردم بومی و بازدیدکنندگان روبرو شده اید؟

Image
Image

نه ، من چنین چیزی را احساس نکرده ام و هنوز هم نمی کنم. هنوز به نظر می رسد که این نوعی افسانه است که توسط بازدیدکنندگان اختراع شده است. زیرا آنها باید خودشان به همه چیز برسند ، نه برای ساندویچ و سرگرمی ، بلکه برای یک آپارتمان ، لباس و سایر نیازها درآمد کسب می کنند. من دوستان زیادی از مسکو و شهرهای دیگر دارم و آنها هرگز با من مانند یک زن استانی رفتار نمی کردند و من با آنها مانند ساکنان پایتخت رفتار می کردم.

اولگا ، آیا احساس می کنید که مسکو قبلاً جلوی شما تعظیم کرده است؟

در واقع ، من همیشه می خواهم قله های جدیدی را کسب کنم ، تلاش کنم ، به دست آورم … اما اگر به گذشته نگاه کنید ، من دختری از استان ها هستم که به مسکو آمده و شغلی پیدا کرده ام. در اینجا دوستان ، موسسه ، شوهر عزیزم هستند. مسکو مدتهاست شهر من است ، من در آن زندگی می کنم. شاید بتوان گفت که او فتح کرد.اگرچه همه چیز برای من بسیار خوب پیش رفت - مجبور نبودم صعود کنم ، همه را با آرنج هل دادم. هدایای محکم سرنوشت: در زندگی من تقریباً همیشه با افراد خوب ملاقات کردم ، خود کار مرا پیدا کرد. بنابراین من مسکو را فتح نکردم - او همه چیز را خودش به من داد.

توصیه شده: