فهرست مطالب:

مهاجرت به کشور دیگر با 4 فرزند پس از طلاق
مهاجرت به کشور دیگر با 4 فرزند پس از طلاق

تصویری: مهاجرت به کشور دیگر با 4 فرزند پس از طلاق

تصویری: مهاجرت به کشور دیگر با 4 فرزند پس از طلاق
تصویری: حضانت فرزندان در ترکیه 2024, ممکن است
Anonim

چرا زنان اینقدر از ماندن بدون شوهر می ترسند؟ چون شب تنهاست؟ یا ترس از عدم تناسب با الگوهای ایجاد شده توسط جامعه قوی تر از میل به شادی است؟ وبلاگ نویس و مادر عجیب و غریب چهار فرزند - الیزابت هاوس ، به ما گفتند چگونه می توان از اسارت یک ازدواج دشوار خارج شد و راه خود را برای یک زندگی موفق و شاد آغاز کرد.

Image
Image

طلاق یک رویداد عاطفی دشوار است. آرامش و اطمینان که مرد همه چیز را تعیین می کند ، باعث ایجاد ترس در سر زن از آینده و زندگی آزاد جدید می شود. و اگر یک زن و شوهر صاحب فرزند شوند ، هنوز هم چندین بار پیچیده است.

من متولد شدم و همیشه در پایتخت زندگی می کردم. در شهر زیبای ریگا. او در آنجا کار می کرد و تحصیل می کرد. من حرفه های زیادی را امتحان کردم ، اما جاه طلبی ها حتی در سنین جوانی آشکار شد. در تجارت رستوران ، با شستن ظروف ، در شش ماه به مدیر رسید و در چند ماه در شرکت های نظافت - از نظافتچی تا مدیر تاسیسات. بعلاوه - بیشتر: سالن زیبایی خود ، استودیوی خال کوبی و 19 مدرک در زمینه زیبایی. چنین کیفیتی که در هر شغلی که شروع کرده ام متوقف نشوم و به اوج نروم ، در آینده وقتی تصمیمات سختی گرفتم و زندگی را دوباره شروع کردم ، به من کمک کرد.

عشق اول. عروسی. دختر اول

من زود باردار شدم در سن 19 سالگی ، او قبلاً فرزندی به دنیا آورده بود ، شوهرش یک ملوان راه دور بود ، من مجبور شدم ماهها تنها با دخترم بمانم. به همین دلیل ، ازدواج از بین رفت. شوهر حتی درخواست کرد برای او رسوایی کند ، مانند همه همسران عادی ، و من قبلاً در کنار او ، به دلیل فقدان کامل احساسات ، بیمار بودم.

سپس در جمع دوستانم با مردی آشنا شدم. او در تعطیلات از دانمارک پرواز کرد. معلوم می شود که ما با او به همان مدرسه می رفتیم. اما آنها اصلاً یکدیگر را به یاد نمی آورند. با هم شروع کردیم به هاکی. سپس برای اولین بار به وضوح پروانه ها را در شکمم احساس کردم. ما یک شب هشت ساعت بازی کلمات انجام دادیم. و سپس با شرط بندی ، گفتم که در دانمارک نزد او می آیم. او پرواز کرد و همان روز من بلیط ها را گرفتم. من با پسرم زیر قلبم برگشتم.

Image
Image

محکومیت. ترس. طلاق

شوهرم رسماً مرا رها نکرد. من دوباره با دخترم و شکمم به دانمارک پرواز کردم. و تنها پس از بازگشت من ، در هفتمین ماه بارداری ، طلاق رخ داد. چرا می کشید؟ برای چی؟ برای همیشه برایم یک راز باقی خواهد ماند.

وضعیت زمانی که پدر در ماه های اول برای دخترش آمد و آنجا را برد ، البته وحشتناک بود. قبولش سخت بود. بعداً متوجه شدم که این نوعی عدم اعتماد به خود و خانواده جدید است. به نظر می رسید که من زیاد قسم می خورم یا چیزی را ممنوع می کنم ، اما در آنجا همه چیز با پدرم امکان پذیر است. من مدتها روی این وضعیت کار کردم ، اما شوهر سابقم کمتر و کمتر ظاهر می شد. کودک عصبی شد و سپس فراموش کرد که شخص دیگری در زندگی او وجود دارد. ظاهر او برای من و دخترم سخت بود. بدون نفقه و هدیه. فقط تماس ها و سرزنش های نادر خطاب به من.

شهر کوچک است ، و من واقعاً آرزو داشتم که از آن پنهان شوم و از دخترم محافظت کنم. ما سعی کردیم به دانمارک پرواز کنیم و شهرها و کشورهای دیگر را در نظر گرفتیم. اما من می ترسیدم که نتوانم خودم را به عنوان فردی در تمدن دیگر درک کنم. و رسیدن به یک کشور خارجی به ویژه با کودکان آسان نیست. بهترین دوست من با یک استونیایی ازدواج کرد. و او به تالین نقل مکان کرد. به آنها نگاه کردم و با جدیت بیشتری به فرار خود فکر کردم. من شروع به جستجوی سایتهای املاک و مستغلات در تالین کردم. زمان گذشت و میل به حرکت ، فرار و شروع دوباره از من جدا نشد. از آنجا که من قبلاً چهار فرزند داشتم ، و خانواده با شوهر دوم من کار نمی کردند.

راه حل. در حال حرکت. یکی

من نمی توانستم در کنار سابقم زندگی کنم و ببینم ازدواج دومم چگونه به هم می خورد. او معتقد بود که شکست گذشته مانع خانواده جدید می شود. و فقط ، احتمالاً ، به لطف نیروی درونی و تمایل به تحقق ، تصمیم گرفتم همه چیز را رها کنم و با فرزندانم به کشور دیگری فرار کنم.شوهر دوم در آن لحظه در آنجا نبود ، او به کار در لندن رفت ، سپس ما به دلیل پول بسیار فریب خوردیم و بی پول ماندیم.

بدون اطلاع از اسناد و مدارک ، نیازهای ما و نحوه اقامت در کل ، وسایلم را جمع کردم ، با آخرین پس اندازم آپارتمانی اجاره کردم و زندگی جدیدی را آغاز کردم.

اولین مشکلات در استونی زمانی بوجود آمد که از من برای جابجایی از پدرم اجازه خواستند. به یاد دارم بیانیه ای نوشتم که نمی دانم او کجاست ، چگونه است. تماس با سابقم و درخواست کمک غیرممکن بود. دوست داشتم هیچ کس نداند کجا و چگونه زندگی می کنیم. حتی این حرکت از طلاق دوم نجات نیافت. از راه دور ، نتوانستیم زبان مشترکی پیدا کنیم.

Image
Image

شروع کنید. موفقیت. زندگی جدید

با پول مشکل بود. من در خانه با آرایش دائمی کار می کردم. من به قیمت دانشجو مشتری گرفتم ، اگرچه در آن زمان بیش از پنج سال تجربه داشتم. حمایت دولتی از کودکان داده نشد. من مجبور شدم پرداخت های لتونی را به نفع پرداخت های استونی کنار بگذارم. پرونده من به مدت شش ماه مورد بررسی قرار گرفت و در این مدت هیچ گونه پرداختی برای کودکان وجود نداشت. اما پس از یک تصمیم مثبت ، بلافاصله کل مبلغ به مدت شش ماه به من محاسبه شد ، که کمک زیادی به ایستادن مجدد من کرد.

بعد از مدرسه ، دختر بزرگتر با دو کوچکتر نشست. من پولش را دادم تا بتواند بی سر و صدا در اتاق بعدی کار کند. عصرها ، پسر وسطی خود را از مهد کودک برداشتم و با او رفتم تا مجتمع اداری را بشوید. شوهرم بخشی از اجاره خانه را ارسال کرد ، اما بقیه بر دوش من بود ، بنابراین درآمد اضافی مورد نیاز بود.

اما حتی در این مدت ، من خودم را فراموش نکردم و به باشگاه رفتم ، با پوشیدن شلوار ، در آن به درس تربیت بدنی در مدرسه می رفتم. با اندامی ایده آل ، اعتماد به نفس به من بازگشت ، از من برای شرکت در عکاسی به عنوان مدل دعوت شدم و از آن لحظه آشنایی های جالبی برای پیشرفت من آغاز شد.

من تمام برنامه های بزرگ خود را اجرا می کردم. او یک استودیوی زیبایی با خدمات کامل افتتاح کرد و شروع به بافتن آفریقا کرد. او فیلم هایی را از یوتیوب در مورد مانکن ها و سپس در مورد دختران آشنا مطالعه کرد. من تعداد زیادی از آنها را در هم آمیختم ، پس از آن حتی دوره خودم را ایجاد کردم ، که با آن در سراسر اروپا سفر کردم.

با تمام حجم کاری ، وقت زیادی را با بچه ها سپری کردم. به زمین های بازی جدید رفتیم. سپس با وسیله نقلیه عمومی با کالسکه و کوله پشتی رفتیم ، اما برای بچه ها جالب و جالب بود. بزرگتر برای مطالعه به تئاتر رفت ، پسر میانی از سه سالگی قبلاً به هاکی رفته بود. بیش از یک بار به رادیو دعوت شدم تا درباره نحوه مدیریت همه چیز با چهار فرزند و اداره موفقیت آمیز کسب و کارم صحبت کنم. فقط یک پاسخ وجود داشت - من فقط می روم و آن را انجام می دهم.

همیشه از خودم می پرسیدم: آیا آن موقع فرار کردم یا زندگی جدیدی را شروع کردم. بازگشت ذهنی به گذشته ، می توانم با اطمینان بگویم - شروع شد! اکنون من 31 ساله هستم ، چهار فرزند دارم ، ما هنوز در استونی زندگی می کنیم ، و من سعی می کنم رابطه ام را با شوهر دوم سابقم دوباره بسازم. من یک زندگی جالب و شاد دارم بدون ترس و سرزنش. اکنون ما در حال فکر کردن در مورد حرکت با هم به مسکو هستیم.

من مطمئن هستم که همیشه می توانید پای خود را یک درجه بالاتر ببرید و یک قدم بردارید. بله ، وقتی ازدواج می کنیم ، استفاده از منابع داخلی خود را به طور کامل متوقف می کنیم. اما وقتی تنها هستیم ، منابع تغذیه پشتیبان روشن می شوند! همیشه جایی برای تلاش و رشد وجود دارد و فرقی نمی کند که در پوسته آشنا شهر خود تنها هستید یا از صفر در دنیایی ناآشنا با چهار فرزند شروع می کنید. نکته اصلی این است که شروع کنید و نترسید!"

توصیه شده: