گازپروموفسکایا سانتا باربارا
گازپروموفسکایا سانتا باربارا

تصویری: گازپروموفسکایا سانتا باربارا

تصویری: گازپروموفسکایا سانتا باربارا
تصویری: سفير كاليفورنيا // تغطيتي للمدينة الراقية سانتا باربرا وطريق العودة الى لوس انجلوس 2024, ممکن است
Anonim
گازپروموفسکایا سانتا باربارا
گازپروموفسکایا سانتا باربارا

روزی روزگاری یک پدر ، مادر و یک دختر کوچک بودند. ما زندگی می کردیم و نمونه ای از یک خانواده دوستانه برای اطرافیانمان بودیم. پدر زمان بیشتری را به دخترش اختصاص داد. او به سادگی رژیم خود را ایجاد کرد و شغلی را انتخاب کرد (چیزی را قربانی کرد ، به عنوان مثال ، رشد شغلی) تا بتواند "کمی بیشتر" وقت بگذارد و آن را به کودک اختصاص دهد (مهد کودک ، مدرسه موسیقی ، استخر ، باشگاه ورزشی ، موزه ها ، تئاتر ، سیرک ، سینما ، جاذبه ها ، دریا:). در عین حال ، او از تمام خانواده حمایت می کرد و به مادرش اجازه می داد کاری را که دوست داشت انجام دهد ، که این امر برای ارتباط با خانواده وقت نمی گذاشت و به این فداکاری درآمد نداشت. پدر از این بابت خوب بود و او وضعیت را ناعادلانه نمی دانست: هرکسی آنچه را که بیشتر دوست دارد انجام می دهد. این برای دخترم مناسب بود ، زیرا از بدو تولد او عادت داشت بیشتر پدر را ببیند و بیشتر با او ارتباط برقرار کند. مراقبت ، تغذیه ، استحمام ، پوشک ، چرت زدن - همه اینها علاوه بر آموزش ، سرگرمی و حمایت مادی روی پدر بود (پدر متخصص اطفال متخصص است ؛ در گذشته - رئیس مرکز پزشکی و پژوهشگر در موسسه تحقیقاتی ؛ در حال حاضر-سردبیر یک وب سایت پزشکی محبوب). برای همه به نظر می رسید که این برای مادر نیز خوب است: برای سلامتی خود کار کنید و به همان اندازه که برای این کار وقت دارید ، برای شادی همه با کودک ارتباط برقرار کنید.

و اختلافات شروع شد: مادر شروع به حسادت به دخترش نسبت به پدر کرد و گفت که آنها اغلب به موزه ها می روند - کودک بیش از حد تحت فشار است ، رفتن به دریا برای او ناخوشایند است - کار رنج می برد ، سپس خطرناک است - تروریست ها نخواب؛ و این که کودک باید تمام روز را در خانه با مادربزرگش بنشیند ، زیرا ارتباط طولانی مدت با پدر به کودک آسیب می رساند ، و وقت مادر فقط برای کار کافی است. مهم نیست که چگونه پدر و دختر با مادر تماس می گیرند تا به آنها بپیوندد ، آنها نمی توانند موقعیت او را به عنوان یک سگ در آخور تکان دهند.

و این موقعیت آنقدر قوی بود که مادر تصمیم گرفت دخترش را بدون پدر بگذارد. او منتظر یک لحظه مناسب بود - گلو درد شدید با دمای چهل درجه (برای دخترش) ، دستورات پزشکان را در مورد نیاز به استراحت در رختخواب دریافت کرد و کودک بیمار را به مسیری نامعلوم برد. پدر باید به پلیس می رفت.

زمان معرفی شخصیت جدید است. پدربزرگ دختر مدیر اصلی گازپروم بود: آقایی که ما در داستان خود او را با نام S. می نامیم. زمانی که او یک فرد عادی بود ، پدر ، پدرشوهر و پدربزرگ ، خوب ، با این تفاوت که او نیز مشروب می خورد بسیار … اما او به گازپروم رفت ، پول و قدرت کسب کرد و تصمیم گرفت که به او اجازه می دهد همه کارها را انجام دهد ، از جمله محروم کردن فرزندان از والدین خود. او با بستگان شروع کرد و نوه خود را از پدرش پنهان کرد. اول ، در منطقه مسکو - یا در یک پانسیون ، یا در یک مرکز بهداشتی ، به گفته مادرم ، سپس او را به مکانی غیرقابل دسترسی برای فانیان ساده - به آپارتمانش منتقل کرد. کارمندان گازپروم خانه ای دشوار دارند - یک ایستگاه بازرسی مداوم با امنیت ، حتی قبل از ورود به ورودی ، برای گازپروم می نویسد. همه چیز برای تحمل محاصره و پناه دادن به گروگان ها فراهم شده است.

پدر یک ماه به دنبال دخترش می گشت و سرانجام او را در آپارتمان S. Sutkami پیدا کرد و زیر پنجره ها نگهبانی می داد تا بتواند حدس بزند که آیا دختر با تغییرات نور آنها در آنجا حضور دارد یا خیر. من راننده پدر شوهرم را در اطراف مسکو تعقیب کردم تا کارتون و توت فرنگی را به دخترم منتقل کند (آیا آنها را متقاعد کردم که آنها را ببرند ، آنها؟-خوب ، به سلامت راننده) ؛ من منتظر مادرم در محل کار بودم - وظیفه سولفژ را تحویل می داد. البته ، چنین اقدامی شریف مانند پناه دادن به فرزندی از پدر نیاز به فداکاری دارد (از کودک) - دیدار دختر از مهد کودک ، باشگاه ورزشی و مدرسه موسیقی به حالت تعلیق درآمد.البته نمی توان درباره موزه ها و تئاترها صحبت کرد. خوب ، از طرف دیگر ، نمی توان گفت که کودک بیش از حد تحت فشار است. برای یک زندانی در چهار دیوار (بیشتر به دلیل هندسه پیچیده و مناطق وسیع) دشوار است که خود را بیش از حد از تأثیرات جدید دور نگه دارد.

و پدر می خواهد دخترش را ببیند ، تماس می گیرد ، خسته می شود ، می خواهد حداقل با دخترش با تلفن صحبت کند - آنها اجازه نمی دهند.

سرانجام ، پس از شکایت پدر علیه مادر ، او توانست از طریق دوستان مشترک ، در مورد ملاقات با دخترش جویا شود. این اتفاق در استخر رخ داد. به مدت 3 ساعت آنها چشم از یکدیگر بر نداشتند ، سپس مادر دخترش را برد تا لباس بپوشد ، و پدر همانطور که توافق شد ، نزدیک خروجی منتظر ماند تا با او به شام برود. او تصور می کرد که رضایت از این ملاقات اثبات حسن نیت مادرش است و او در وهله اول آن را غیرمنطقی و بی رحمانه در رابطه با دخترش می دانست و بنابراین ، بعید است که او دوباره مخفی شود. خیانت (از آنجا که تا روز عزیمت ، مادر توهم یک خانواده تمام عیار را حفظ کرد و حتی برخلاف رسوم او با پدر و دخترش به موزه رفت ؛ از آنجا که تعطیلات مشترک برنامه ریزی شده بود و زندگی طبق معمول ادامه یافت) ، غیر منطقی (عدم تمایل به انتظار حداقل تا بهبودی دخترش) و ظلم (محرومیت ناگهانی دختر از شیوه معمول زندگی او - پدر ، اتاق او ، اسباب بازی ها ، دوستان ، مهد کودک ، تئاترها ، موزه ها و غیره) ، در در یک ماه ، نمی تواند اعتماد او را از بین ببرد که مادران همیشه برای فرزندان خود آرزوی سلامتی می کنند.

و موارد زیر اتفاق افتاد. مادربزرگ دختر را در آغوش داشت ، صورتش را از پدرش برگرداند و به سمت خروجی دوید. پدر با دخترش تماس گرفت ، او این را شنید و فریاد زد: "من می خواهم به پدر بروم!". پدر شوهر برای بریدن پاپ شتافت ، تقریباً به دعوا رسید. مادربزرگ جیغ و داد و گریه و التماس از پدر بچه را به داخل جیپ برد و مادر و پدر شوهر راه را برای پدر بستند. علیرغم اختلاف در رده های وزنی ، دختر پنج ساله موفق شد از تمام موانع عبور کند و در آغوش پدرش قرار گیرد ، زیرا پدر نمی توانست برای اجتناب از افراط و تفریط بیشتر از زور استفاده کند.

بنابراین ، پدر و دختر با هم بودند. مادر ، مادر شوهر و پدر شوهر موفق شدند این رویداد را که برای خانواده های عادی یک هنجار روزمره است به یک درام دل انگیز تبدیل کنند. پس از یک ماه جدایی اجباری ، دختر حتی یک قدم هم پدر را رها نکرد ، بی وقفه صحبت می کرد ، از رفتن به رختخواب خودداری می کرد و مدام دستش را می گرفت ، زیرا می ترسید که او دوباره "روی زمین بیفتد" (اینگونه او توضیح داد غیبت برای خودش) کمبود تجربه تئاتر بیش از حد جبران شد.

آنها از هر دقیقه استفاده می کردند و همانطور که معلوم شد ، آنها کار درستی انجام دادند. زیرا این یک دیدار مجدد اعضای خانواده نبود ، بلکه فقط یک قرار بود. کسی قرار نبود زندانی را آزاد کند.

دختر و پدر تقریبا 4 روز با هم بودند. آنها به یک درس انگلیسی رفتند ، به یک مهد کودک ، موافقت کردند که کودک را ترمیم کنند (که بیش از یک ماه به خواست مادر از دست داده بود). دختر گفت که کجا بود ، چه می کرد ، لباس های جدیدی را که پدرش خریداری کرده بود ، بازی کرد و با اسباب بازی های جدید بازی کرد ، زیرا مادرش از آوردن لباس ، اسباب بازی های آشنا و حتی مسواک به دخترش امتناع کرد. پدر دخترش را پنهان نمی کرد ، او دائماً از مادر ، پدر شوهر و مادر شوهر خود دعوت می کرد تا برای شام بیایند و بازی کنند. وقتی دختر را دید او به یاد چشمانش افتاد و نمی خواست اوضاع را تکرار کند. او تا آنجا که ممکن بود سعی کرد اوضاع را به حالت معمول دخترش نزدیک کند - همه اقوام او در این نزدیکی هستند. او خیلی می خواست و از او می خواست این ماه را فراموش کند.

با این وجود ، غلبه بر کلیشه ها دشوار است. با وجود همه اتفاقات ، پدر همچنان به مادر اعتماد می کرد. او دختر خود را متقاعد کرد که برای شام نزد مادرش برود ، به این امید که این اقدام حسن نیت وی باعث واکنش شود. دخترم واقعاً نمی خواست. و بلافاصله اقدام به عمل آمد. به پدر اجازه ورود به خانه را ندادند ، آنها قول دادند کودک را عصر برگردانند … و قسمت دوم شروع شد. زندانی "به سلول" بازگردانده شد و دوباره از حق ملاقات با پدر ، تحصیل و توسعه فرهنگی محروم شد.

سری دوم یک نسخه دقیق از نسخه اول بود. تنوع یک رویداد را به ارمغان آورده است که بار دیگر عشق مادری را نشان می دهد. سه روز بعد ، دخترم تولد داشت.پدر اجازه ورود به او را نداشت. پدر باید از طریق دوستان مشترک هدیه می داد. تاریخ جشن به تعویق افتاد. جشن سه ماهه در سیرک با همه دوستان دختر و والدین آنها ، جایی که همه قبلاً دعوت شده بودند و بلیط خریداری شده بود ، لغو شد. چند کودک دیگر بدون تعطیلات مورد انتظار باقی ماندند. ریزه کاری ها ، کارهای روزمره. در واقع ، تا آنجا که ممکن است برداشت ها بیشتر باشد. نکته اصلی این است که بیش از حد به کودک فشار نیاورید.

آشنایان معمولی درگیر این وضعیت شدند. مامان به آنها گفت که پدر دیوانه است و او فرار کرد تا خودش و دخترش را از ضرب و شتم نجات دهد. در این مورد ، ضعف تفکر منطقی او ، که در بالا ثابت شد ، به دست پدر ، پزشک هوشمند تبدیل شد ، زیرا آشنایی ها مشترک هستند ، و به سادگی نمی توان آنها را به چنین پوچی باور کرد.

اکنون 2 ماه است که دختر و پدر با استفاده از خانه گازپروم و نگهبان گازپروم از یکدیگر جدا شده اند.

اقدامات توصیف شده تعدادی از مواد کمیته تحقیق فدراسیون روسیه ، ماده قانون اساسی فدراسیون روسیه شماره 38 قسمت 2 را نقض می کند و مطابق قوانین فعلی فدراسیون روسیه نمی تواند با هیچ چیزی قابل توجیه باشد.

پدر آگهی ای را در اینترنت منتشر کرد: "در رابطه با پنهان کردن غیرقانونی دخترش از پدرش ، از شما می خواهم در دسترسی به حیاط خانه در خیابان نووچرموشکینسکای 71/32 ، ایمیل کمک کنید ، [پست الکترونیکی محافظت شده] "دیر یا زود افراد عاقلی خواهند بود و درهای این خانه برای پدر باز می شود. هدف از این مقاله انتقال اطلاعات عینی به مردم ، از جمله ساکنان این خانه است ، که به شما امکان می دهد درها را زودتر باز کنید و در نهایت به ملاقات مجدد دختر و پدر برسید. دوران کودکی کوتاه است. متأسفانه ، برای دختر ، در حال حاضر تحت الشعاع قرار گرفته است. دیگر نمی توان این رویدادها را از حافظه کودک پاک کرد ، نمی توان وقفه در تحصیل را به طور کامل جبران کرد ، نمی توان اشک ها و ترس از دست دادن پدر را فراموش کرد ، اعتماد کامل به او غیرممکن است. مادر اما می توانید زندان را قطع کنید و دختر را به شرایط زندگی کم و بیش آشنا بازگردانید. و این باید انجام شود.

و زمان نه تنها به خاطر کودک رو به پایان است. تهدیدهای مستقیم از سوی آقایی که در زیر راش S. ما پنهان شده بود انجام شد ، که یک روز خوب در قالب چهار نفر که پدرش را در ورودی تماشا می کردند و عمومأ چشم انداز زندگی او (یا بهتر بگویم ، پایان آن) را برای او توضیح می داد ، محقق شد. در صورتی که او مزاحم بستگان را با تجلی فعالیت خود متوقف نکند. بنابراین ، درام به یک داستان پلیسی تبدیل می شود. ادامه دارد…

اگر می توانید به پدر در دیدار دخترش کمک کنید ، بنویسید: [email protected]

توصیه شده: