فهرست مطالب:

شوخی های ستاره ای مدرسه: داستانهایی از زندگی
شوخی های ستاره ای مدرسه: داستانهایی از زندگی

تصویری: شوخی های ستاره ای مدرسه: داستانهایی از زندگی

تصویری: شوخی های ستاره ای مدرسه: داستانهایی از زندگی
تصویری: عجیب ترین قوانین مدرسه های ژاپن 2024, ممکن است
Anonim

حتی کسانی که سالها در دوران کودکی به آنها احمق می گفتند ، باید داستان هایی از شوخی های مدرسه را در حافظه خود داشته باشند. و ستارگان چنین لحظاتی ، البته ، یک یا دو نفر نداشتند - بسیاری از آنها می خواستند از دوران کودکی در کانون توجه قرار بگیرند. قبل از شروع سال تحصیلی جدید ، افراد مشهور به همراه "Cleo" به دوران کودکی خود بازگشتند و سرگرمی های مدرسه خود را به خاطر آوردند. و بنابراین ، زندگی مدرسه ای ستاره ها.

Image
Image

وادیم گالیگین ، شومان:

- من کودکی پیشگام درخشانی داشتم. آن دوران را خوب به خاطر دارم و حتی اولین قانون اکتبر را تا به امروز به یاد دارم. در کلاس پنجم ، زمانی که من رئیس شورای تیم بودم ، هنگام جمع آوری دارایی های این تیم ، یکی از دوستان نامزدی من را برای "سمت" رئیس تیم پیشنهاد کرد. آنها با من مشورت کردند و به اتفاق آرا تایید کردند. و در اینجا شروع به کار کردم: وظایف من شامل پذیرش دانش آموزان مدرسه به عنوان پیشگامان بود. من خوب به یاد دارم که چگونه دختران با چنین نیم تنه هایی که از قبل مشخص شده بود به سراغ من آمدند و همه آنها از من بزرگتر بودند. من چند سوال پیچیده از آنها داشتم.

من یک چهره سنگی ایجاد کردم و با نگاه خالی به آنها ، پرسیدم: "نام و نام خانوادگی اعضای دفتر سیاسی کمیته مرکزی CPSU را به من بگویید." به هر حال ، همه این آزمون را قبول نشدند. سپس من و دوستانم از آن لذت بردیم.

Image
Image

الکساندر اولشکو ، بازیگر:

- اول سپتامبر در کلاس اول بلافاصله در خط گم شدم. طبق سنت ، در اولین زنگ ، دانش آموزان دبیرستانی مرا با زنگ برداشتند و به جایی بردند. و من را به کلاس کاملاً اشتباه بردند. بعد کسی چیزی نفهمید و من فکر کردم ، چیز عجیبی است ، این مدرسه. من از لباس هایی که در مدرسه می پوشند خوشم می آید. اما درسها کجا هستند؟ من نمی فهمم … »معلم با نگاه به من پرسید:

- پسر ، تو کی هستی؟ و کجا؟

- من ساشا هستم. اومدم مدرسه …

سپس آنها من را حدود سی دقیقه به کلاس های مختلف بردند ، تا اینکه با مادرم و مادربزرگم که در راهرو گریه می کردند برخورد کردیم. سپس اولین نتیجه گیری اصلی را برای خودم انجام دادم: من هرگز در هیچ شرایط زندگی گم نخواهم شد. دومین نتیجه گیری را در اولین درس زندگی ام گرفتم. این "درس صلح" بود. به ما پرایمر داده شد. و در صفحه اول تصویری از میدان سرخ بود. در آن زمان بود که فهمیدم در مسکو زندگی خواهم کرد.

Image
Image

والریا ، خواننده:

- من نمونه ترین دانش آموز کلاس بودم: با وجدان درس آموختم ، مدال طلا … افرادی مثل من به حالت تهوع مثبت می گویند. اما من همیشه عاشق تفریح بودم. به یادماندنی ترین روز مدرسه فارغ التحصیلی بود. من و کلاس چنین اسکیتی را سازماندهی کردیم. در سالن اجتماعات جمع شدند و از مسخره کردن معلمان استفاده کردند. هر فارغ التحصیل نقش معلم را دریافت کرد. ما برخی از آنها را بسیار مبهم به تصویر کشیدیم و من نگران بودم که ممکن است کسی طنز را درک نکند. اما همه خندیدند. و پس از اجرای صحنه ، به معلمان خود دیکته ای دادیم. هر کس می تواند ، و نوشت.

نکته جالب این بود که بسیاری دیکته را با اشتباه نوشتند. اما آن شب ما به همه یک A دادیم. و آن دسته از معلمانی که حتی یک مرتکب اشتباه نیز نشدند A را با یک امتیاز مثبت دریافت کردند.

Image
Image

آنفیسا چخووا ، مجری تلویزیون:

- من واقعاً مدرسه را دوست نداشتم. و معلمان به خاطر خلق و خوی من دوست نداشتند. من هرگز اطاعت نکردم ، به نظر آنها برخی شوخی ها را انجام دادم. من حتی یکبار در دفتر خاطراتم یادداشتی داشتم "دیوار راهرو را شکستم". گرچه اصلا اینطور نبود. یک پارتیشن تخته سه لا در سالن مدرسه ما نصب شد تا بچه ها در تعطیلات بدوند. در ابتدا خسته کننده بود ، اما بعد متوجه شدیم که می توانید از تخته سه لا ضربه بزنید. و معلم فکر کرد که من دارم پارتیشن را می زنم. او احساس کرد که من "دیوار را می شکنم". سپس از والدین دریافت کرد …

به طور کلی ، همه چیز در مدرسه من آرام نبود.حتی در مقطع دبیرستان ، و شکست خورد. من با یک لباس زیبا ، با مو ، آرایش ، به طور کلی ، لباس پوشیدم. و من چه می بینم؟ یک دختر از کلاس موازی دقیقاً همان لباس من را دارد.

من باید فوراً به آنچه داشتم تغییر دهم. من یک شلوار مسخره پوشیدم ، یک کلاه ، به طور کلی ، این لباس ، به عبارت ساده تر ، وحشتناک بود. به هر حال ، بعد از آن شب دیگر هرگز شلوارم را نپوشیدم.

Image
Image

ایگور چاپورین ، طراح:

آیا در مدرسه رفتار خوبی داشتید؟

آره! او دختری نمونه بود.
گاهی اوقات او شیطان بود ، باید اعتراف کنم.
او یک هولیگان بدنام بود.

- من در مدرسه چنین اوباشگری طراحانی داشتم. من همیشه به شدت با لباس مدرسه مخالف بودم. به طور دقیق ، نه در برابر این واقعیت که شما باید با لباس راه بروید ، بلکه در برابر آن لباس اتحاد جماهیر شوروی. من همیشه می خواستم لباس زیبا بپوشم ، اما این لباس استاندارد وحشتناک خسته کننده … بنابراین مدام آن را تغییر می دادم: آن را جدا کردم و به روش خودم تا کردم. در ابتدا ، معلمان مخالف بودند ، والدین فراخوانده شدند ، اما سپس خودشان استعفا دادند. من شکل او را با طلا و مهره دوزی نکردم ، برعکس ، همه چیز را به ظرافت رساندم. سپس همه به آن عادت کردند و حتی منتظر چاپورین برای یک مورد جدید بودند.

توصیه شده: