فهرست مطالب:

روابط کارمندان
روابط کارمندان

تصویری: روابط کارمندان

تصویری: روابط کارمندان
تصویری: رسوایی اخلاقی رئیس بیمه سلامت آستارا،انتشار تصاویر دوربین مدار بسته اداره و فیلم تجاوز به کارمند زن 2024, ممکن است
Anonim
Image
Image

همه چیز از چهار سال پیش شروع شد. من ، که در آن زمان هنوز دانشجوی دانشکده فلسفه بودم ، تصمیم گرفتم که واقعاً می خواهم در رادیو کار کنم ، و بنابراین ، با دقت در این مورد ، سعی کردم خواسته گرامی خود را برآورده کنم. در آن زمان ، چهار ایستگاه در شهر استانی ما وجود داشت ، بنابراین مکان های کافی برای باز کردن بنرهای ما وجود داشت. با سنجش همه جوانب مثبت و منفی ، تصمیم گرفتم دست خود را در رادیوی اخیراً باز شده امتحان کنم. در کمال تعجب ، من از پس آن برآمدم. چرا غافلگیری؟ من توضیح می دهم.

در پایتخت ، در اواسط دهه 90 ، ایستگاه ها مانند سوسک در آشپزخانه بودند و در شهرهای کوچک این رسانه فقط در حال افزایش بود. همه کسانی که روی آنتن بودند ، اعم از مجری خبر یا دی جی ، با اولین کلماتشان قابل تشخیص بودند. ده ها نامه وجود داشت و همچنین افراد زیادی حاضر بودند "شخصاً ادای احترام کنند".

کار باعث خوشحالی من شد

من با گروه کاملی از افراد جالب و هدفمند آشنا شدم. به جرات می توان گفت که ما یک تیم هستیم. نه ، من نمی گویم که همه چیز خیلی ابری بود روابط کاری به خوبی توسعه یافته است البته نزاع ها و خراش ها وجود داشت ، "ادغام" موارد ناخواسته وجود داشت ، اما پس از آن به من مربوط نمی شد. من موافق بودم. من هنوز نفهمیده ام که غیرممکن است همیشه دوست داشتنی باشم.

رییس جدید

رئیس جدید ، که با کمک ما به قدرت رسیده بود ، وعده های خود را کاملاً فراموش کرد و شروع به ساختن امواج به روشی کرد که فقط او لازم می دانست. هیچ اعتراضی پذیرفته نشد. و به طور کلی ، همه افکار شما ، روی هوا نشسته ، باید فراموش شوند. بدون اجرای آماتور و برای "سهولت" کار ، نکاتی ارسال شد. آنها احتمالاً برای کسانی که "از یک قطار زرهی هستند" در نظر گرفته شده بودند. هر کلمه به طور دقیق بر روی کاغذهای سفید بزرگ نوشته شده بود ، و بعد از چند هفته استودیوی پخش مانند لباسشویی بود: "برگه" اطلاعات در همه جا وجود داشت. اولین کسی که از چنین نوآوری هایی عصبانی شد من بودم. کمی بعد ، من نیز برای دوستی ایستادم که شش ماه خود پخش را انجام می داد ، خودش لیست پخش می کرد و روی طراحی موسیقی رادیو کار می کرد. چیزی که "shvets و reaper و gamer on the pipe" نامیده می شود. مرد صادقانه ، شب و روز در رادیو تلاش می کرد. مادرش که یکبار با استودیو تماس گرفت ، پرسید: "آیا پسر در خانه است؟"

سپس آنها شروع به سرکوب استقلال و فردیت خلاق من در کار من کردند. آنچه قبلاً مورد استقبال و تشویق قرار گرفت ، اکنون "غیرقانونی" شده است. باید اعتراف کنم که بعد از این اتفاق گیج شدم روابط کاری … 4 سال پیش ، با آمدن به رادیو ، این مرد به من آموخت که فردی منحصر به فرد ، قابل تشخیص ، شیوه پخش خود را داشته باشم ، و اکنون … وقتی گفتگو با ویراستار انجام شد ، او تهدید کرد که به یک نزاع واقعی تبدیل می شود به در گرمای لحظه ، من گفتم که من مثل قبل کار می کنم و نمی خواهم به یک دندانه در ماشین تبدیل شوم. پاسخ به آن آمد: اگر نه آنطور که من می خواهم ، به این معنی است که شما اصلاً کار نخواهید کرد. من موافقت کردم. سپس متوجه شدم که این پایان کار نیست ، این تنها آغاز است.

وقتی رشد متوقف شود ، پایان نزدیک است. از برنامه جدا شدم و به دنبال کار جدید بودم. اما آنجا نبود. در یک لحظه ، کارگردان ما وارد شد و با تدبیر شروع به توضیح کرد که ما هر دو هیجان زده شدیم ، باید بمانیم ، وگرنه رادیو بدون من کجا بود. خود ویراستار قادر به چنین گفتگویی نبود. من ماندم ، اما وقتی پیشنهاد دریافت سردبیر روزنامه جدید را دریافت کردم ، رد نکردم. من به خاطر موقعیت جدیدم بخشیده نشدم.با این حال ، کار جدید من تنها دلیل دندان قروچه رئیس نبود. من موفق شدم در تلویزیون کار کنم. مردم در خیابان ها شروع به شناختن من کردند. تماس ها مکرر شده است. آنها من را برای چنین موفقیتی نمی بخشند.

به آرامی اما مطمئناً آنها شروع به "حک کردن" من از اترها کردند. در ابتدا ، تعداد آنها به تدریج از پنج به چهار ، سپس به سه ، و سپس به دو افزایش یافت … به طور عینی ، هیچ گونه شکایت خاصی در مورد کیفیت پخش به من ارائه نشد. اما رئیس همیشه غم انگیز از سلام دادن خودداری کرد و در مورد پخش اصلا اظهار نظری نکرد ، من به سادگی نادیده گرفته شدم. با این حال ، در این نگرش نسبت به کار من ، مزایای بزرگی وجود داشت. هر طور که صلاح دیدم پخش کردم. نه ، بد نبود ، فقط آنطور که ویراستار جدید درخواست می کرد ، غیر شخصی نبود.

اما با تصمیم گیری که یک سال و نیم عذاب برای او کاملاً کافی است و زمان آن رسیده است که سرانجام محل کارم را تغییر دهم ، تصمیم گرفتم آنجا را ترک کنم. من تنها "قربانی" جنون رئیس من نبودم. در حال حاضر چند نفر مراحل آزمایش سیستم عصبی را طی کرده اند. اما تا زمانی که می دانید چگونه از زبان دیگران اتفاق می افتد ، در واقع ، هیچ چیز نمی دانید. اما همه دوستان من امروز زنده هستند و خوب هستند. بنابراین باید دید چه کسی خوش شانس بود.

پس از دادن آخرین پخش در رادیو ، بهترین دوستانم را جمع کردم ، با یک بطری شراب و کیک اوقات خوشی داشتیم. آنقدر کلمات مهربان خطاب به من گفته شد که اشک ها وقت خشک شدن نداشت. این امر خروج من را بسیار روشن کرد. به هر حال ، برای یک زن مهم است که همه چیز را در خودش نگه ندارد ، بلکه باید صحبت کند ، غم را به اشتراک بگذارد ، و سپس کوهی از روی شانه های خود.

از دست دادن شغل

به خصوص از دست دادن شغل مورد علاقه شما استرس زا است. اما استرس همیشه چیز بدی نیست. من آنچه را که دوست داشتم ترک نکردم ، بلکه آن چیزی که روز به روز کمتر و کمتر عزیز شد ، محبوب شد. مهمتر از همه ، بعد از همه اینها روابط در گروه کاری ، من هیچ کس و برای هیچ چیزی سرزنش نمی کنم ، با کسی که استعدادهای خود را ، اما کسل کننده خود را به من بخشیده است ، همدردی می کنم. چرا غمگین باشی؟ برای من ، این بد است ، اما برای رئیس قبلی (اگر می دانستید با چه لذتی این کلمه را می نویسم) رئیس من ، نگرانی های من بی ارزش است. من در اتفاقات رخ داده بسیاری از چیزهای خوشایند را می یابم: اکنون می توانم تا ساعت 10-11 صبح دراز بکشم و تا ساعت 6 صبح با سرعت کامل در کل شهر به سمت امواج هوا نروم و چشم هایم را بریده بریزم. حرکت کنم و افکارم را در یک دسته جمع کنم.

در زندگی من از یک قانون استفاده می کنم که سالها پیش شنیده بودم: "حتی در منفی ترین حالت یک لحظه مثبت وجود دارد - یک شخص تجربیات ارزشمندی را جمع آوری می کند." و روانشناسان عموماً بر این باورند که یک رویداد نه منفی است و نه مثبت ، بلکه شیوه ای است که ما خودمان آن را تزئین می کنیم.

بنابراین اکنون می دانم که چگونه باید کار مورد علاقه ام را ترک کنم. اما صادقانه بگویم ، من نمی خواهم دوباره همه اینها را تجربه کنم.

توصیه شده: