تصویری: مادرم جادوگر است
2024 نویسنده: James Gerald | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 14:06
خجالت نکشید ، واقعی. من هرگز از هیچ چیز تعجب نمی کنم. من می دانم که شما به چه چیزی اعتقاد ندارید. و وقتی شخصی نامرئی در کنار من می نشیند و تلویزیون تماشا می کند و صندلی زیر آن جیغ می زند و حرکت می کند ، یک صندلی نرم خم می شود ، من نمی ترسم.
در شبهای مضطرب مهتابی ، گربه سیاه ما جرقه های آبی را روی فرش پراکنده می کند. از خز برافروخته گرد و ضخیم می شود. با کلیک کردن و ضربه زدن به دیوارها ، صدای چروک و خش خش در بوفه ، قدم های سنگین در امتداد راهرو ، و شخصی نامرئی با صدای بلند آب را از یک لیوان می بلعد. و صبح همه چفت پنجره ها باز است …
من در این دنیا با آنها زندگی می کنم ، نامرئی ، در کنار هم ، آرام و بی سر و صدا. آنها در خواب به سراغ من می آیند. خنده دار و ترسناک. مختلف. آنها عصرها وقتی من تنها هستم به پنجره ها نگاه می کنند. پنهان شدن در پشت پرده ها و درها.
و مادر - مادر وقتی شروع به پرسیدن درباره آنها می کنم لبخند می زند. او با لب هایش لبخند می زند ، اما چشمانش همچنان جدی است. چشمانی سبز و شفاف با مردمک دو …
صدای خش خش کارت های فالگیری در اتاق بعدی. عرشه جدید. صداهای آرام … همسایه ای شاد و اشک آلود در راهرو از ما خداحافظی می کند و یک کیسه شیرینی در دستم می گذارد. من آنها را نخواهم خورد.
تلفن هر روز عصر ساعت پنج زنگ می زند. تلفن را بر می دارم - سکوت. یک بار ، پس از یکی از این تماس ها ، قرار دادن گیرنده روی قلاب ، به دلایلی سیم را کشیدم - تلفن قطع شد …
من و مادرم معمولاً عصرهای سال نو را با هم در یک درخت کریسمس تزئین شده می گذرانیم و با پای سیب پرپشت چای می خوریم. تلویزیون می خواند ، آرنولد گربه در بغل من غر می زند ، هدایا به طرز تحسین برانگیزی در زیر درخت قرار گرفته و جانبی چند رنگ آنها را جایگزین شمع های برقی می کند. و چت می کنیم ، مرغ دریایی می نوشیم. مامان همیشه باهوش و حتی کفش پاشنه بلند است.
پارسال اینطور بود. فقط … زنگ درخشنده درب خانه ما را شکست. توپ های کریسمس روی نخ های نازک کمی لرزید. من با خوشحالی دمپایی هایم را زدم و سریع به سمت در رفتم. و تنها در آن زمان متوجه شدم که زنگ ما دو ماه کار نکرده است … او در را باز کرد و دید: آرنولد ما روی آستانه ایستاده بود و با شکایت میو میو کرد. او همه خیس بود ، آب از پشم در نهرها جاری می شد. نحوه رسیدن او به آنجا ، بیرون در ، کاملاً مشخص نبود ، اما من سعی کردم توجه زیادی به آن نکنم. "خوب ، زود بیا داخل!" بی حوصله غر زدم. آرونولد قدم های سنگین و آهسته ای از آستانه برداشت. هنوز آب از او در نهرها جاری می شد و گودالهای کوچکی را روی زمین در راهرو ایجاد می کرد. "شاید یک حوله بیاورید؟" - با نگاه به مادرم پرسیدم. او آرام و بسیار جدی گفت: "نکن ، برویم." دوباره سر میز نشستیم ، اما گفتگو خوب پیش نرفت. گربه به آرامی ، گویی در هوا شناور بود ، به اطراف رفت. سپس ، در پناه خالی با پنجه هایی با منگوله های بلند پشمی ، که آرنولد ما قبلاً نداشت ، به آرامی و بی وزن روی میز پرید. من با عصبانیت یک قاشق چایخوری برایش تکان دادم: "هی ، تو ، برو از اینجا! نمی توانی!" او این فریادها را نادیده گرفت. مهم و قابل توجه ، او به شخصیت من از بالای سرم تا نوک انگشتانم نگاه کرد ، که باعث می شد کف دست هایم نفس نیندازد و عرق کند. با چشمان روشن من را به طرف مادرم برد ، سپس نگاهش را چرخاند و به صورتم خیره شد. دهان صورتی اش را گویی خمیازه کشید. و ناگهان ، در یک باس ضخیم و مردانه ، گفت: "بی صدا ، و علاوه بر این ، جیغ …"
بلافاصله احساس وحشتناکی برای خواب کردم. سقف به پهلو شناور شد ، چشم گربه سبز بیرون رفت و گونه ام روی سفره خیس بود …
صبح آرنولد ، همه درهم و برهم و بدبخت ، در تخت من با خوابی غیرعادی عمیق ، که برای گربه ها کاملاً غیرمعمول است ، خوابید. شما می توانید هر اندازه که دوست دارید او را فشار دهید ، گوش و دمش را بکشید - فایده ای ندارد. بنابراین او یک روز کامل خوابید.
و مادرم همچنان لبخند می زد … به هر حال ، نام او مارگاریتا است.
النا پوتالووا
توصیه شده:
یک مرد جادوگر با کسی که جادو کرده چگونه رفتار می کند
یک مرد جادوگر با کسی که جادو کرده چگونه رفتار می کند. همه نشانه های طلسم عشق
سعی کنید جادوگر باشید
انسان موجود عجیبی است. در مقایسه با توانایی دیدن ، شنیدن و لمس برخی از حیوانات ، به طور شگفت انگیزی محدود است. و با این حال طیف رنگی که در دسترس اوست با تخیل قابل ستایش به ویژه در لباس استفاده می شود. از نظر برخی از ذهن های بیگانه ، توانایی درک رنگها ممکن است ناچیز ، مضحک باشد و مطلقا هیچ معنی ای ندارد. اما برای یک انسان؟ برای لحظه ای تصور کنید که همه مردم روی زمین از تشخیص رنگ ها دست برداشته اند. این درست نیست
مارگاریتا ترخوا ، بازیگر زن ، که چند سال است به دلیل بیماری آلزایمر در ملاء عام نمایش داده نشده است ، چگونه است؟
مارگاریتا ترخوا به عنوان یک بازیگر فعال ، زیبا و با استعداد توسط بیننده به خاطر سپرده شد. اما بیش از 10 سال است که یک زن عملاً خانه را ترک نمی کند - او مبتلا به بیماری آلزایمر است
آناستازیا Makeeva: "مادرم دیوانه شوهر من است"
خواننده و بازیگر جوان آناستازیا Makeeva قبلاً بیش از 20 نقش در تئاتر و سینما بازی کرده است ، موفق به کسب عنوان معاون خانم جهان شد ، خود را به عنوان یک مدل امتحان کرد ، اما نقش مرسدس در موزیکال پر شور "مونت کریستو"”برای او شهرت آورد. نستیا اعتراف می کند که اکنون احساس می کند یک شخص کاملاً خوشبخت است: هماهنگی کامل با معشوق و شناخت در این حرفه - زن و بازیگر دیگر چه چیزی می توانند بخواهند؟ اکنون نستیا یکی از اصلی ترین نقشهای زن را در موزیکال جدید پر شور "Zorro" بازی می کند. O
آیا جادوگر خواستار خودکشی است؟