من به موفقیت های زیادی دست یافته ام ، اما شادی وجود ندارد
من به موفقیت های زیادی دست یافته ام ، اما شادی وجود ندارد

تصویری: من به موفقیت های زیادی دست یافته ام ، اما شادی وجود ندارد

تصویری: من به موفقیت های زیادی دست یافته ام ، اما شادی وجود ندارد
تصویری: شما هرگز با یک وانت پول در نمی آورید. چرا؟ ویدئویی عالی در مورد تجارت کامیون در ایالات متحده 2024, ممکن است
Anonim

غالباً ، مردان و زنان بالای سی سال ناگهان خود را به این فکر می اندازند: "شما اهداف را تعیین می کنید ، صعود می کنید ، تلاش می کنید ، به دست می آورید ، و اکنون تقریباً همه چیزهایی را که می توانید رویای آن را دارید در اختیار دارید … اما به دلایلی اینجا خالی است. و شادی آور نیست. و شادی وجود ندارد."

Image
Image

وقتی از چنین افرادی پرسیدم در مورد دوره زمانی گذشته که طی آن به اهداف خود رسیده اند چه فکر می کنند ، آنها به ندرت چیزی را به خاطر می آورند. به طور دقیق تر ، حافظه یک زنجیره رسمی از رویدادها را ذخیره می کند ، شخص به خود تسلی می دهد که کارهای زیادی انجام شده است ، از نظر ذهنی به آنچه به دست آورده است تبریک می گوید ، اما خود خاطرات "گرم نمی شوند". و این اصل مشکل است - زندگی زندگی نمی کرد ، بلکه در شتاب و بیهودگی تجربه می شد ، در بسیاری از جهات به خودی خود انکار می شد ، در بسیاری از موارد به آن پایان داده شد. و هیچ لذت از دستاوردها وجود ندارد ، هیچ احساس شادی وجود ندارد. و حتی کودکان و خانواده به سرعت به روال عادی تبدیل می شوند - با این وجود ، شخصی "به ازدواج" رسید ، فرزندی به دنیا آورد ، اما زندگی بیشتر شامل یک فرایند است! و او در حال حاضر "بی حوصله" است ، او به اهداف جدید ، "فتوحات" جدید نیاز دارد.

ما به طور معمول یک دسته از افراد را نتایج و دسته دیگر را فرآیندها می نامیم. آنها به طرق مختلف شکل می گیرند. روانشناسی یک گلزن موثر در خواسته های مداوم جامعه ، والدین ، اقوام بوجود می آید: شما باید به این و آن برسید ، در غیر این صورت شما یک شکست محسوب می شوید. دانش آموز نمی داند چگونه به داشته های خود قانع باشد ، همیشه از خود ، از سطح زندگی خود ناراضی است ، دائماً خود را با دیگران مقایسه می کند (همانطور که به احتمال زیاد والدینش مقایسه کردند). و بنابراین ، همیشه کسی یا چیزی وجود دارد که به او اجازه نمی دهد در صلح و آرامش زندگی کند ، و او را مجبور می کند اهداف بلندتری را تعیین کند و با تمام توان به سوی آنها تلاش کند. آسیب پذیری این موقعیت این است که چنین شخصی همیشه زمان و میل کافی برای تأمل ندارد: آیا این اهداف او هستند؟ و آیا او واقعاً نیاز دارد آنچه را که برای آن سخت تلاش می کند داشته باشد؟ به هر حال ، نیازهای هر کسی واقعا متفاوت است. و وقت نداشتن برای فکر کردن در مورد اینکه آیا او به طور خاص به ثروت یا موقعیت مشخص یا حتی یک خانواده نیاز دارد ، به ثمر می رسد که گروگان ایده هایی است که در واقع با خواسته های ناخودآگاه او در تضاد است. پس از همه ، هر شخصی در ناخودآگاه گوشه ای از خواسته های واقعی را دارد ، اگر دوست دارید - ماموریت او در این جهان است. اما فرصتی برای فکر کردن در مورد آن نیز وجود ندارد.

Image
Image

مشکل همه امتیازدهندگان خستگی است ، خستگی از آنچه آنها را احاطه کرده است ، اشتیاق مداوم برای تغییر شریک (به هر حال ، او قبلاً تسخیر شده است ، ما هنوز باید!) و نصب و راه اندازی که دنیای خارج باید دائماً به آنها بدهد مشوق ها - "طعمه" های جدید ، سرگرمی ، تکان دادن. میلان کوندرا یکبار نوشت سرعت با قدرت فراموشی متناسب است. این بدان معناست که هرچه سریعتر زندگی را پشت سر می گذاریم ، کمتر به خاطر می آوریم و دنیای درونی ما فقیرتر می شود ، در حالی که فردی که می خواهد واقعاً آن را پر کند ، قدم های خود را کند می کند و از هر قدم ، از هر خاطره یا حرکت احساسی ، از هر آه شما لذت می برد.

Image
Image

از طرف دیگر ، این فرایند به دلیل علاقه به خود فرد رشد می کند. برای او اصل "خودت را بشناس" یک عبارت خالی نیست. او علاوه بر علاقه به خود ، به همان اندازه به جهان علاقه دارد. او عجله ای ندارد و بنابراین همه چیز را بسیار عمیق تر از حریف خود می داند. این فرآیندی است که می تواند سالها از یک شریک لذت ببرد و او با کلمه "کسالت" آشنا نیست ، این اوست که پس از چند ساعت نشستن روی کاناپه ، می تواند به یک راه حل تجاری مبتکرانه برسد و از خواب بیدار شود. ثروتمند روز بعد این اوست - "عزیز سرنوشت" که خوش شانس است ، اگرچه در واقع راز ساده است: او عجله ای ندارد ، و بنابراین موفق می شود نکته اصلی را برجسته کند و از توانایی های خود و امکانات جهان به درستی استفاده کند.فلسفه او ساده است: هر لحظه از زندگی ارزش لذت بردن را دارد ، زیرا لحظه بعدی ممکن است چنین نباشد!

Image
Image

مسابقه برای نتیجه ، که به درستی درک نشده است ، می تواند به یک واکنش عصبی شبیه شود: به نظر می رسد مردم از خود فرار می کنند ، در پشت دستاوردها پنهان می شوند ، گویی می خواهند بگویند "به من نگاه کن ، نمی توانی از من شکایتی داشته باشی ، من همه شما را کتک زده ام ، همه چیز دارم ، به من احترام بگذارید! " و به نظر می رسد فریاد کمک است. زیرا پشت این اغلب ترس وجود دارد - ترس از پوچی درون ، ترس از دست کم گرفتن دیگران ، و معلوم می شود که چنین فردی به خود اطمینان ندارد - در غیر این صورت او آنطور که می خواهد زندگی می کند. و اهمیتی نمی داد که دیگران چه فکر می کنند. اما اگر شناخت درونی از خود وجود نداشته باشد ، احساس عدالت درونی وجود ندارد ، پس تنها با پیگیری نتایج می توان خود را از حقیقت محافظت کرد. جایی که نکته اصلی این است که با خود تنها نباشید.

هرکسی که فکر می کند شادی وجود ندارد باید فکر کند ، متوقف شود و واقعیت را در نظر بگیرد. یا شاید شادی خانواده ، کار و عشق شما باشد؟

توصیه شده: