داشتن یا نداشتن
داشتن یا نداشتن

تصویری: داشتن یا نداشتن

تصویری: داشتن یا نداشتن
تصویری: #فیلم مستند داشتن یا نداشتن 2024, آوریل
Anonim
Image
Image

احتمالاً من مجلات براق زیادی در زندگی خواندم.

6 صبح. در خانواده ما نیازی به ساعت زنگ دار نیست - فرزندان ساعت شش صبح مانند سرنیزه بلند می شوند و شروع به ناله و خستگی می کنند و می خواهند به تخت والدین بروند. البته این با توجه به این که در زندگی شخصی او سومین مورد اضافی است ، آموزشی نیست ، اما در شش صبح سر به هیچ وجه روی موضوع وظیفه زناشویی کار نمی کند. در عوض ، اصلاً کار نمی کند - زیرا شش ساعت خواب بعد از یک روز کاری 12 ساعته به وضوح کافی نیست. باشه من اولین نفر نیستم و به طور کلی ، وقتی من ، همه خودم یک دختر حرفه ای ، تصمیم به بچه دار شدن داشتم ، هیچ کس نگفت که این کار آسان خواهد بود. درست است ، مجلات می نویسند که می توانید همه چیز را با هم ترکیب کنید …

در غرب به این می گویند - همه چیز داشته باشید ، یعنی همه چیز داشته باشید. به عنوان مثال ، نیکولا هورلیک 43 ساله است ، دارای پنج فرزند و حرفه ای شگفت انگیز با شش رقم است. من کاملاً نیکولا هورلیک را تحسین می کنم.

الان ساعت هفت است! پروردگارا ، آیا من تا به حال کمی بخوابم؟ نه در این زندگی ، این مطمئناً است. نه با جاه طلبی من بنابراین ، یک کودک در یک قابلمه ، فرنی در مایکروویو ، یک شوهر - برای اصلاح و شستشو. در حالی که پسرم جو دوسر را درست می کند ، من برای خودم و معشوقم صبحانه درست می کنم ، قهوه می خورم. من نمی توانم بدون قهوه زندگی کنم. هنگامی که تازه دم می شود ، با شیر ، با کف روی آن … مانند یک تبلیغ ، بهترین احساسات را برمی انگیزد. مممم … شوهر داره زنگ میزنه. کودک می خواهد ماشین آتش نشانی خود را روشن کند. سپس ناهار را برای شوهرم با خودم گذاشتم ، چند میوه برای خودم ، بچه را برای پرستار بچه جمع می کنم. در همین حال ، قهوه من ناامید کننده سرد می شود. شوهرم در حال حاضر آماده رفتن است ، اما ناگهان متوجه می شوم که من هنوز غذا نخورده ام ، لباس نپوشیده ام ، آرایش نکرده ام ، موهایم را شانه نکرده ام. اما همه من آماده و خوشحال هستند. و او همچنین به من می گوید خوک! قهوه دست نخورده روی میز می ماند.

با پرتاب کردن کودک به پرستار بچه ، من سریع به محل کار می شوم. یک ساعت و نیم یک راه ، اما کار این است که با حسادت خفه شوید. حداقل نظر دوستان من این است. شیک به نظر می رسد - هماهنگ کننده یک پروژه بین المللی. در قرارداد آمده است که وظیفه اصلی من اطمینان از همکاری م withثر با شرکای خارجی است. در عمل ، من فقط آنها را مانند کودکان پرستار می کنم و آنها را متقاعد می کنم که انجام وظایف قراردادی آنها خدماتی به شخص من نیست ، بلکه مسئولیت مستقیم آنها است ، که برای آنها حقوق دریافت می کنند. کارهای زیادی وجود دارد ، هرگز زمان کافی از 9 تا 5 وجود ندارد ، بنابراین من دیر می مانم. اصلاً استراحت ناهار وجود ندارد. اما دوستان حسود هستند. و منصرف نمی شوم. عیب نداره که بهت حسادت بشه من هم به خودم حسودی می کنم. مشکلی وجود ندارد که یک کودک دو ساله و شیک داشته باشید. و کسانی که معتقدند ترکیب این کار دشوار است ، فقط تنبل هستند.

از محل کار من به مدرسه می پرم. جای تعجب نیست که پاشنه های چکمه هایم را می توان یک بار در ماه تغییر داد! من درجه دوم مالی دریافت می کنم ، به طوری که روزی من نه در راکون های کشته شده ، بلکه به دلار واقعی حقوق دریافت می کنم. از نظر تعداد و سطح تکالیف ، پروژه ها و ادبیات اجباری که باید بخوانم و تا پایان ترم بگذرانم ، این مطالعه نتیجه کمتری را نشان نمی دهد. من نمی خواستم تحصیلاتم را با یک دیپلم ساده ، هرچند قرمز ، به پایان برسانم ، خیلی می خواستم این کار را انجام دهم.

مارگارت تاچر با دوقلوهای پرستار در آزمون وکالت قبول شد. چنین نمونه هایی همیشه به من انگیزه می دهند.

مطالعه ساعت 9 شب به پایان می رسد. قبل از خروج ، به توالت می روم و مجموعه آرایش فشرده ای را بیرون می آورم تا شبح رنگ پریده در آینه را به چیزی رنگارنگ تر تبدیل کنم. رسیدن به خانه حدود یک ساعت طول می کشد. با بارگیری در یک ماشین مترو (خدا را شکر ، در این زمان از روز تعداد زیادی صندلی رایگان وجود دارد) ، من بار دیگر به خودم قول می دهم که در نهایت مجوز خود را تصویب کنم. خوب ، این تابستان استمن تحصیلاتم را رها می کنم و … من کامرسانت را بیرون می آورم و سعی می کنم روی صفحات تجاری تمرکز کنم. اما امروز من آنقدر مرده ام که نیت های خوب به روز دیگری منتقل شده است ، و من فقط برای یک کتاب شومیز کافی دارم. خوب ، خوب ، در هر زمان دیگری ، خواندن آن امکان پذیر نیست ، اگرچه من واقعاً می خواهم.

چگونه شد که وقتی در روز در دانشگاه درس می خواندم ، هفته ای یک بار در اطراف دیسکو کار می کردم و قدرت انجام همه کارها را داشتم؟ من فقط در 4 سال نمی توانم تبدیل به یک ویرانه شوم - و این در شرایطی است که همه انواع امکانات رفاهی خانگی وجود دارد. آخرین باری که به باشگاه رفتم کی بود؟ بنابراین … بیایید تخمین بزنیم … نه ، نمی شود … سه سال پیش؟ خوب ، بله ، در دوران بارداری. پس از آن ، همه چیز درست نشد و نیاز خاصی وجود نداشت - شما بعد از زایمان مرا می دیدید. راستش هیچ وقت در زندگی ام اینقدر لاغر نبوده ام. وقتی از من س askedال می شود که چگونه اضافه وزن پیدا نکرده ام ، توضیح می دهم که باید زیاد راه بروم و خود را مشغول کنم. حقیقت مقدس. به عنوان مثال ، من تمام 9 ماه کار کردم. اگر احساس خوبی دارید چرا نه؟ و در آستانه تولد (همانطور که بعداً معلوم شد) تا ساعت 8 شب در رایانه ، من مطالب مقاله را پردازش کردم. بنابراین داستانهای مربوط به نمایندگان زن که تقریباً توسط یک ماما با صندلی زایمان به اتاق جلسات منتقل شده بودند تا از کار منصرف نشوند ، به هیچ وجه من را شگفت زده نمی کند.

اما هنوز باید برای ورزش وقت بگذارید. سوتا به مدرسه رقص شکم تماس گرفت. تابستان در امتحانات قبول می شوم و سپس …

هفته ای یکبار دوره های زبان دارم. در حال حاضر انگلیسی به تنهایی جای تعجب ندارد. علاوه بر این ، من از این واقعیت که در دانشگاه مجبور شدم زبان دوم خارجی را رها کنم ، و من پس از فارغ التحصیلی ، فرانسوی نیمه آموخته شده را به تنهایی به کار گرفتم ، من را تسخیر می کند. معلم ما می گوید برای اینکه زبان به راحتی و به طور طبیعی یاد گرفته شود ، باید نیم ساعت اما هر روز درس بخوانند. من یک پخش کننده و یک کتاب درسی با خود حمل می کنم تا در جاده به آنها گوش کنم تا زمان را هدر ندهم. با این حال ، باید زمان را نیز برای روزنامه اختصاص داد. تعجب می کنم که چگونه دیگران موفق می شوند هر روز کامرسانت را بخوانند. و اگر فقط به آن نگاه کنید ، پس منظور چیست؟

نه ، واقعاً ، در چنین زندگی چیزی وجود دارد. مدام کاری انجام دهید ، در حال افزایش باشید ، هزار کار را مدیریت کنید. من خودم را می شناسم - اگر استراحت کنم ، سطح را پایین بیاورم ، این تمام است ، من دیگر به خودم احترام نمی گذارم. اگر الهام از بین رفت ، من Vogue یا Cosmo را خریداری می کنم: شما داستان هایی را درباره زنانی می خوانید که شغل ، خانواده ، سرگرمی ها و ملاقات با یک مانیکور را به روشی آسان و گاه به گاه ترکیب می کنند و دوباره احساس سرزندگی می کنید! و لذت بخش ترین چیز این است که در گفتگو با یک فرد ناآشنا ظاهر می شود که من یک خانواده و یک فرزند کوچک دارم و آنها در پاسخ شگفت زده می شوند که چگونه می توانم همه این کارها را انجام دهم. به عنوان مثال دیروز ، کارآموز جدید همسن من به کار ما آمد و متوجه عکس پسرش و همسرش روی میز من شد. سپس او پرسید که آیا کار و مطالعه با کودک دشوار است؟ صادقانه بگویم ، پسرانم باید کارهای بیشتری انجام دهند. بیچاره مقصر نیست که مادرش اینقدر مشغول است. رئیس از درک شما متشکرم ، من 4 روز در هفته کار می کنم ، بنابراین پسرم ظاهر من را فراموش نمی کند.

اما از طرف دیگر ، من همه کارها را برای او انجام می دهم.

اگر عصر درس می خوانم ، ساعت یازده به خانه می روم. از شما تشکر می کنم اگرچه معشوق شما تنها کسی نیست که منتظر است. تا کنون ، او با ملایمت کودک را به رختخواب می گذارد ، در حالی که مادرش یک زندگی معنوی فعال را انجام می دهد ، که به خاطر او یک زندگی دیگر نیز از او تشکر می کند. من باید پشت کامپیوتر بنشینم ، در دو هفته در مورد مارک تجاری سخنرانی کنم. نه امروز نه. چشم ها بسته می شوند. باید فردا زود بیدار شوم.

من همه چیز دارم - یک شوهر دوست داشتنی فوق العاده ، یک پسر فوق العاده ، یک شغل فوق العاده ، یک مطالعه معتبر ، یک شغل فوق العاده دیگر ، یک مطالعه فوق العاده دیگر. من سایز 44 می پوشم و لوازم آرایشی من گران است و کیف من توسط جان لوئیس خریداری شده است (من هنوز باور ندارم که مبلغ زیادی برای لوازم جانبی پرداختم ، اما از آنجا که آن "صندوقچه" خیره کننده در توت را با قیمت 1100 cu دیدم ، متوجه شدم که هنوز از یک کیف واقعا گران قیمت فاصله دارم). تنها چیزی که ندارم این است که از این همه لذت ببرم.مگر در حال حاضر ، در حالی که این مقاله را می نویسم ، خانواده ام در خواب هستند و در مواقع دیگر به ندرت موفق می شوم که بی سر و صدا کار کنم. سه سالگی سن سختی است. و اگر تقریباً یک صبح باشد ، چطور؟ زندگی آنقدر کوتاه است که نمی توان آن را برای خواب کشت. و این امکان را فراهم می کند که همه چیز را داشته باشد.

شاید من مجلات براق زیادی در زندگی خواندم.

توصیه شده: