چگونه می توان مهمانی با بودجه کمی ترتیب داد
چگونه می توان مهمانی با بودجه کمی ترتیب داد

تصویری: چگونه می توان مهمانی با بودجه کمی ترتیب داد

تصویری: چگونه می توان مهمانی با بودجه کمی ترتیب داد
تصویری: Deadline day for Russian Gas to be paid by Ruble, Scholz lies, Lavrov India and China deals agreed. 2024, ممکن است
Anonim
Image
Image

ما زمانهای متفاوتی را تجربه کرده ایم ، از جمله زمانهای نه چندان ساده. و آنها سکه ها را حساب کردند - و کدام دانش آموز حساب نمی کند؟ نه ، والدین ، البته ، کمک کردند ، اما برای همه چیز کافی نبود ، فقط برای موارد ضروری بود.

غم انگیز به نظر می رسد ، ها؟ اما ، صادقانه بگویم ، ما اصلاً ناراحت نبودیم! راز ساده است - ما جوان بودیم! البته ، ما رویای زندگی متفاوتی را داشتیم ، می دانستیم که اوضاع می تواند متفاوت باشد ، اما نگرانی از همه این چیزهای کوچک - کسری کامل ، بی پولی - بسیار آسان بود.

حالا من داستانی را برای شما تعریف می کنم که واقعاً برای من شخصاً اتفاق افتاده است.

بنابراین ، من نوزده سال دارم ، من دانشجو هستم ، معشوقم ، که شش ماه دیگر شوهرم می شود ، همچنین دانش آموز است. و ما احمق ها عاشقانه می خواستیم. و هنوز - چرا احمق ها؟ عصر به گونه ای بود که هیچ چیز نمی ترساند و نمی ترساند.

ما در داچا جمع شدیم. آنچه در اینجا وحشتناک تر و شدیدتر است؟ فقط فکر کنید - اقامتگاه تابستانی! اتفاقا با اجاق گاز و اجاق گاز. و حتی در منطقه نزدیک مسکو.

اما افراطی وجود داشت - در ماه ژانویه به سی و پنج درجه رسید. آنقدر زمستان برجسته ای بود که باتری ها ترکیدند و مردم در حیاط آتش زدند.

و ما - به dacha! پس از همه ، اصلی ترین چیز جنگل ، برف ، یک خانه چوبی است. و ما با هم هستیم! (بقیه بعداً می رسند.)

Image
Image

اولین خودرویی که گرفتیم در مرکز متوقف شد - چیزی آنجا "جوش" زد و خراب شد. مورد دوم در Okruzhnaya است. بارگیری می کنیم و دوباره بارگیری می کنیم. تقریباً هیچ انسانی وجود ندارد که بخواهد از شهر خارج شود ، وارد تاریکی و سرما شود. یکی متقاعد شد - حریص دستگیر شد ، خوشبختانه برای ما. آه ، من این "مسیر" را برای مدت طولانی به یاد خواهم آورد …

آنها "جوشیدند" ، متوقف شدند - در یک کلام ، آنها لذت صنعت خودروسازی شوروی را تجربه کردند. در جایی آنها ودکا ریختند ، در جایی آنها یک سطل آب جوش التماس کردند.

راننده از ما متنفر بود و آن را پنهان نمی کرد. و ما - ما سرگرم شدیم: چه ماجراهایی در پیش است!

با یاری خدا به آنجا رسیدیم و کوله پشتی ها را تخلیه کردیم. برف تا سینه است ، دروازه باز نمی شود - بیل در خانه است. و ما دوباره سرگرم می شویم! از نرده بالا رفتیم ، چیزها را کشیدیم ، خانه را باز کردیم.

در خانه - به همان اندازه "زیبا" در خیابان ، هیچ تفاوتی وجود ندارد. آنها اجاق گاز را روشن کردند ، گاز را روشن کردند - هر چهار مشعل - برف ها را آب کردند و پیراشکی ها را آب پز کردند. کمی چای نوشیدیم. تخت به آشپزخانه کشیده شد - آنجا کمی انسانی تر بود. البته زیر سه پتو یخ به خواب رفتیم. اجاق گاز همچنان پابرجا بود و نمی خواست ذوب شود.

صبح بیرون آوردن بینی ام ترسناک بود. در طبقه بالا ، زیر سقف ، جایی که گرمای اجاق گاز بالا می رفت ، همه چیز به معنای واقعی گرم بود ، و روی زمین یک سطل پر از یخ ناتمام بود.

اما باز هم ما غصه نخوردیم و اجاق گاز صبح بر ما مهربان تر بود. و عصر ، دوستان قرار بود با قطار بیایند.

Image
Image

خانه را تمیز کردیم ، چند سطل برف را روی اجاق آب کردیم و برای تزئین درخت کریسمس بیرون رفتیم. ما کرکی ترین را انتخاب کردیم ، روی مایه ، توپ و گلدسته گذاشتیم. راه خانه را تمیز کردیم.

و همه چیز برای ما آسان بود ، همه چیز خنده دار بود ، همه چیز شادی بود. دوستان وارد شدند ، دو زوج - مبهوت ، بیهوش در قطار و در طول سفر طولانی از ایستگاه.

کار در نوسان کامل بود: بچه ها هیزم خرد کردند ، میز را چیدند ، و ما دختران ، میز جشن را آماده کردیم.

بنابراین ما به بودجه این رویداد خطرناک می رسیم. روی میز جشن ما چه برنامه ریزی شده بود؟ اجازه دهید به شما یادآوری کنم: ما دانشجو هستیم ، ناتوان ، و در کشور یک مرحله حاد دیگر کسری وجود دارد.

ما تمام تلاش خود را کردیم: سبزیجات را روی Olivier برش دادیم - البته با سوسیس. خیار نمک زده بود ، و یکی. نه تازه و نه ترشی ، اما - رفته است!

بعد سالاد با ماهی آزاد صورتی است. بسیار ارزان و بسیار ساده: یک قوطی کنسرو ماهی آزاد صورتی ، برنج و پیاز. البته سس مایونزسپس سالاد پنیر با سیر و سالاد چغندر با آلو.

شاه ماهی یک ایواشی لاغر است ، هیچ دیگری وجود نداشت. اما هیچ چیز ، دور شد - با یک پیاز و روغن معطر. به او - سیب زمینی ، جایی که بدون او.

چه چیز دیگری آنجا بود؟ قوطی های اسپورت و سوری از مادرم التماس می کردند ، پایهایی از میز استاد که توسط مادربزرگ رقت انگیز داده شده است در یک کیسه کاغذی قرار دارند. و همچنین - نیم بشکه سوسیس خشک ، فقط از یخچال والدین به سرقت رفته است.

همه با هم ، هرکسی که می توانست و وقت داشت.

البته ، ما لباس می پوشیدیم و آرایش می کردیم ، اما کفش ها مفید نبودند: آنها برای لباس چکمه های نمدی می پوشیدند ، زمین هنوز بی رحمانه می وزید.

شمع های ساده ای روی میز بود و محیط داخلی متوسط را بسیار زنده می کرد. چراغ های رنگی روی لوستر چشمک می زد. گلدان بوی شاخه کاج با مخروط می داد. و "خلاقیت" ما. ما خوشحال بودیم! و هنگام خوردن و آشامیدن ، با هم به خیابان رفتند.

Image
Image

آنها آتش می زدند و در اطراف درخت کریسمس تزئین شده می رقصیدند و آهنگ ها را با صدای خشن صدا می دادند.

سپس آنها در خانه می رقصیدند و ناله می کردند ، با جو داسین رقصهای بسیار "آهسته" می رقصیدند.

ما چارادا ، شهرها و چیزهای دیگر بازی کردیم - یادم نمی آید.

بعضی از بچه ها لباس برفی دوشیزه پوشیدند ، خنده دار بود.

سحر آرام شد. ما عصر بیدار شدیم و با خوشحالی آنچه را که باقی مانده بود خوردیم ، و غذای باقی مانده ، مانند همیشه ، بسیار شیرین بود.

عصر دیر حرکت کردیم. صادقانه بگویم ، من واقعاً می خواستم به خانه بروم - به یک آپارتمان گرم و زیر دوش آب گرم ، به ژله مادرم و پای مادربزرگ. خوب ، آیا آنها چیزی خوشمزه برای ما گذاشتند؟ آنقدرها هم بی روح نیستند!

در قطار با هم به خواب رفتیم.

چند سال از آن زمان می گذرد ، پروردگارا! چقدر آب زیر پل جاری شده است! همه چیز در زندگی ما چقدر خوب و بد بود - همه.

اما آن سال نو ، بی دغدغه ، دیوانه ، بی پروا ، بسیار سرگرم کننده و بسیار مقرون به صرفه - بودجه ای ترین در زندگی من - هنوز آن را به یاد دارم و آن را بهترین می دانم!

Image
Image

ماریا متلیتسکایا - نویسنده رمان و داستان کوتاه. او در کتاب های خود سرنوشت معمولی مردم عادی را توصیف می کند. زبان آبدار ، داستانهای جذاب ، طنز سبک ، سبک استاد واقعی را متمایز می کند. متلیتسکایا ، بدون یادداشت های اخلاقی و دلگیر کننده بیش از حد ، مشکلات جدی اخلاقی ، اخلاقی ، اجتماعی و روانی را ایجاد می کند که تقریباً هر یک از ما با آن روبرو هستیم. انتشارات "اکسمو" کتاب جدیدی از ماریا متلیتسکایا "خاطرات یک مادر شوهر" را منتشر کرد.

شاید به این دلیل که ما جوان بودیم و کاملاً نترس بودیم؟ بله شاید.

و با این حال ، این تنها نکته نیست. سپس ما می دانستیم چگونه از هیچ چیز برای خود یک تعطیلات ایجاد کنیم.

و حالا؟ البته ، ما تنبل بودیم ، البته خسته بودیم و افسوس ، جوان به نظر نمی رسیدیم ، البته خراب شده بودیم - آشپزی زیاد خسته کننده و اکراه است ، و علاوه بر این ، همه چیز در فروشگاه ها وجود دارد ، برای هر سلیقه و بودجه. غذاهای لذیذ - خاویار ، سوسیس ، ماهی - به غذای کاملاً متداول تبدیل شده اند.

این لباس ها نیز بسیار مقرون به صرفه هستند - نیازی به دویدن ، تحقیر خود و بیرون آمدن ندارید.

اما ما قطعاً چیزی را از دست داده ایم. حدت احساسات ، یا چیزی.

با این حال ، احتمالاً جوانی …

اما - من اصرار دارم! - تعطیلات ، قبل از هر چیز ، یک حالت روحی است که بستگی به ضخامت کیف و در دسترس بودن غذاهای لذیذ روی میز ندارد ، لزوماً یک رستوران گران قیمت یا کشورهای خارج از کشور نیست.

تعطیلات خانواده و عزیزانی است که سر سفره شما جمع شده اند. و همچنین - آنچه با دستان شما برای آنها آماده شده است ، و آنچه برای آنها در کیسه های روشن زیر درخت پنهان شده است. تعطیلات تنها چیزی است که شما قلب و روح خود را در آن قرار داده اید.

ماریا متلیتسکایا ویژه فیلم "Cleo"

توصیه شده: