فهرست مطالب:

نصف شادی
نصف شادی

تصویری: نصف شادی

تصویری: نصف شادی
تصویری: مرتضی پاشایی - 10 تا بهترین آهنگ ها 2024, ممکن است
Anonim
Image
Image

این گرایش ثابت شده است که به دنبال همسر روح خود باشید: "کجایی ، نیمه من ، خیلی دلم برایت تنگ شده است …". سالهاست که نیمه ها مورد جستجو قرار گرفته اند: مردان و زنان ، پسران و دختران. یک نظر ناگفته وجود دارد که تا زمانی که این نصف را پیدا نکنید ، خودتان ناقص ، پست و البته ناراضی خواهید بود. و تنها با اتحاد مجدد با کسی که در ابتدا توسط سرنوشت آماده شده بود ، می توانید خود را بیابید ، خوشحال شوید ، معنای زندگی را پیدا کنید و غیره.

روند شکل گیری نگرش نسبت به موضوع

این به سادگی از نظر تاریخی توضیح داده می شود: اگر ناکافی و ناکافی هستید ، به این معنی است که نمی توانید کاملاً تصمیم بگیرید و والدین شما (سرپرستان ، همسایه ها ، یک معامله گر گاه و بیگاه در بازار) بهتر می دانند که شما روح خود هستید رفیق. آنها او را پیدا کرده ، دست او را می آورند و با او ازدواج می کنند. و از آنجا که او تنها سرنوشت و نصف احتمالی شما است ، هیچ منطقی نیست که در عوض به دنبال چیزی باشید. همانطور که سرنوشت تصمیم گرفته است ، چنین خواهد شد (و اگر در همان زمان لازم نیست ارث تقسیم شود - خوشبختی مضاعف). از سوی دیگر ، اگر آمادگی و توانایی برقراری رابطه را ندارید ، جستجوی نیمه کامل ، که بدون آن زندگی بی معنی است ، بهانه خوبی برای تنهایی شما یا ده ها (صدها؟) سوء استفاده است. "من تنها دنبالش می گردم ، نصف شادی من "می خواهم برای شما آرزوی موفقیت کنم و با یک روانکاو تماس بگیرم. چرا؟

زیرا فردی که در این وضعیت قرار دارد یک شاخه است که به دنبال سوکت "خود" است ، بدون آن عملاً بی فایده است. چیزی ناقص و ناقص ، چیزی که نیاز به بهبود دارد ، جزئیات اضافی برای عملکرد عادی. و انسان هنوز چیزی پیچیده تر از یک شاخه است. بسیار پیچیده تر. اما این دقیقاً نگرش افزونه ای نسبت به یک فرد (تا حد زیادی ، نسبت به یک زن) بود که برای مدت طولانی پیشرو بود.

وضعیت فقط در قرن بیستم تغییر کرد. اما نه به یکباره: در ابتدا پاولوف او را به مجموعه ای از رفلکس ها کاهش داد و پیروانش او را یک دستگاه بیولوژیکی نامیدند. با این حال ، پس از جنگ ، هنگامی که مشخص شد زندگی همه یک ارزش است ، همه افراد منحصر به فرد و غیرقابل تقلید هستند ، هنگامی که بر اساس اگزیستانسیالیسم و تأملات بر معنا و گذرا بودن همه چیز موجود ، اومانیسم شروع به رشد کرد و سپس شکوفا شدن. در همان زمان ، اولین فیلسوفان ظاهر شدند (و گاهی اوقات نیم قرن ، یا حتی چند قرن جلوتر هستند و بنابراین افکار عمومی را تعیین می کنند) ، که برای اولین بار فکر کردند: آیا کسی که خود را نصف می داند می تواند یک فرد تمام عیار باشد شخص؟

البته ، تغییرات در زندگی اجتماعی و خانوادگی نقش مهمی در اینجا بازی می کرد: مردم شروع به انتخاب افراد مورد نظر خود کردند ، ارزش های خانوادگی آنها تغییر کرد. به عنوان مثال ، در روسیه ، ایده آل زن در بین زنان در حال حاضر و همان پارامتر چهل سال پیش تنها بیست درصد منطبق است. این را می توان به صورت ساده تری توضیح داد: اگر در آن صورت زن ایده آل به خاطر خانواده و شوهری که والدینش انتخاب کرده بودند به خود و آرزوهایش تف کرده بود ، حالا قبل از تصمیم گیری که کدام یک از لیست زیر مهمتر است ، سه بار فکر خواهد کرد. برای او: فارغ التحصیلی از دانشگاه یا بچه دار شدن ، خود را بشناسند یا شوهر پیدا کنند. با این حال ، تغییراتی نیز در تفکر مردان ایجاد شده است ، اگرچه چندان جهانی نیست. در حال حاضر افراد بسیار بیشتری هستند که موقعیت آنها برای آنها مهم است ، ترجیح می دهند خود را یکپارچه ببینند و نمی خواهند سایه کسی باشند یا با شخص خود زندگی کنند.

به هر حال ، شخصی که خود را حقیر می داند و مطمئن است که برای موفقیت به چیز دیگری نیاز دارد ، با جستجوی بیرونی ، دائماً گریزان و دور ، از درک خود منحرف می شود. کمی بعد (در ربع سوم قرن بیستم) گفته خواهد شد که تلاش مداوم برای خوشبختی (و نیز ارگاسم) مکرراً آنچه را که برای آن تلاش می کنید حذف می کند. در واقع ، در واقع ، شادی یک فرایند همراه است ، هنگامی که شما کار مورد علاقه خود را انجام می دهید ، در یک پارک بهاری با معشوق خود قدم می زنید ، یا یک بچه گربه را از زیر ماشین بیرون می آورید ، خود به خود بوجود می آید. نظر زیر حتی غم انگیزتر به نظر می رسد: در واقع فردی که به دنبال همسر خود است … به ندرت می تواند واقعاً عشق بورزد.

به دنبال عشق واقعی - عشق نمی ورزید؟

در نگاه اول ، این متناقض به نظر می رسد: شخصی که فقط در جستجوی عشق است نمی تواند آن را پیدا کند. با این حال ، مکانیسم مشابه شادی در اینجا کار می کند: عشق یک فرایند همراه است. اما این تنها دلیل نیست: در واقع ، فردی که خود را ناقص می داند ، بیش از حد به چیز بیرونی و بی اهمیت تمرکز کرده است: او به دنبال رنگ مو ، خواسته های مذهبی ، وضعیت مالی ، رده وزنی ، فعالیت حرفه ای یا مکان مورد نظر خود است. از تولد یا او سعی می کند در بین مخالفان کامل خود عزیزی را پیدا کند ، آن را به انجام یک مأموریت خاص تبدیل می کند ، یک وظیفه پیچیده مهمانی ، که سرنوشت کره زمین به تصمیم آن بستگی دارد.

با این حال ، ممکن است تغییرات زیادی در چنین رفتاری وجود داشته باشد ، اما علامت ، علامت اصلی یکسان است: یا عدم برنامه ریزی کامل برای آینده ، یا آینده ای که به وضوح برنامه ریزی شده است. چه مفهومی داره؟

در مورد اول ، مکانیسم یک افسانه کار می کند: من با او ملاقات می کنم و همه چیز خوب خواهد بود ، ما تا ابد خوشبخت زندگی خواهیم کرد. یعنی پیدا کردن شخص "مناسب" ، به هر حال ، همه مشکلات را به تنهایی حل می کند ، زیرا اگر نیمی از آن پیدا شود ، آرزوی خوشبختی بیشتر غیرممکن است ، به این معنی که حتی یک ابر جرات نمی کند سریال را تیره کند از روزهای بی پایان آفتابی در مورد چنین تأملاتی ، یک فرد معقول می گوید که همه چیز از خشکسالی می میرد و حق با اوست: به دلیل چنین نگرشی ، عدم درک واضح دلایل اعمال خود و انتظارات زیاد است که قایق های عشق بر روی صخره های زندگی خانوادگی می شکنند. دو طرف می تواند وجود داشته باشد. اول: چگونه یک نیم (با احساس من ، درک کامل من و غیره) نمی تواند بفهمد که امروز من نمی خواهم شام بپزم ، سطل آشغال را بیرون بیاورم ، صحبت کنم ، فکر کنم … لیست همچنان ادامه دارد. دوم: چگونه یک نیمه ، بخشی از من ، نمی تواند بفهمد که آپارتمان باید تمیز باشد ، من نمی خواهم هر روز از مایکروویو ناهار بخورم ، در مورد دوستان احمق او (او) بحث کنم؟

از این گذشته ، نیمی یک فرد عادی با نقص های ذاتی است ، شخصی که اصلاً موظف نیست در یک ساعت و نیم در مورد افکار شخصی که با او زندگی می کند حدس بزند: این به تدریج و نه در همه جفت ها رخ می دهد. فقط همینطور شد. اما ابری در آسمان ظاهر می شود. و تعطیلات شاد عشق را با زندگی روزمره تیره می کند. و به تدریج ابرها غلیظ شده و به ابر تبدیل می شوند و ابرها منجر به طوفان رعد و برق می شوند که هر زوجی نمی توانند زنده بمانند.

در مورد دوم ، تصویر حتی غم انگیزتر است: شخص به دنبال موجودی خاص و واضح است که دقیقاً همان چیزی است که می خواهد ، بدون کوچکترین حق انجام هرگونه تغییری. در نسخه شوروی ، اینگونه بود: من با یک دختر ساده ازدواج می کنم (من با یک مهندس ازدواج می کنم) ، ده سال دیگر ما یک آپارتمان ، تلویزیون و یخچال خواهیم داشت ، در بیست سال دیگر - ماشین ، سه فرزند ، یک کلبه تابستانی و فیکوس در وان. منتخب از ساعت نه تا پنج کار خواهد کرد ، سپس به خانه بیایید ، ما با هم تلویزیون تماشا می کنیم ، می خوابیم ، صبح از خواب بیدار می شویم ، صبحانه می خوریم ، سر کار می رویم … و همینطور - هر روز. و آخر هفته ما به داچا می رویم.تصویر به گونه ای طراحی شده است که حتی یک نقاش در خواب نمی بیند ، اما اگر چند سال بعد ناگهان انتخاب شده تصمیم بگیرد که ترجیح می دهد از سه بعد از ظهر تا نه عصر به عنوان مدل کار کند ، بروید به کنسرت های راک بروید و به جای اینکه با "جعبه جادویی" روبرو شوید ، داستان بخوانید ، - دو نفر آنها کوچکترین فرصتی نخواهند داشت. صرفاً به این دلیل که در این مورد ، نگرش نسبت به انتخاب شده بدتر از قسمت آسیب دیده برخی از ماشین های ماشین سازی می شود. انتظارات را برآورده نکرد مال من نیست نصف شادی … از زندگی من برو بیرون. پس از آن ، هم در مورد اول و هم در مورد دوم ، وقفه ای رخ می دهد و جستجو دوباره آغاز می شود. و بنابراین بی پایان است.

چه چیز دیگری می تواند وجود داشته باشد؟

ایده آل را جستجو کنید. فقط یک فرد کامل می تواند با من باشد. اما از تاریخ قدیم مشهور است که یک ایده آل می تواند به دنبال ایده آل نیز باشد. اونوقت چی میشه؟ وسواس شخصی که امتناع کرد ، ناتوانی در باور رفتن او ، امتناع از درک واقعیت ، فرار به شخص دیگر و راحت تر. اغلب اوقات می توانید چیزی مانند "اما من همسر روح ایده آل او بودم!" با این حال ، شخص تصمیم گرفت که اینطور نیست ، علاوه بر این ، او از این اطمینان دارد و هیچ کاری نمی تواند در اینجا انجام شود. تصور اینکه چگونه بسیاری از طرفداران نامه های کثیف به زنان یا شوهران افراد مشهور می نویسند دشوار است ، زیرا آنها مطمئن هستند: آنها "نیمه واقعی" هستند ، فقط آنها ، آنها هستند که برای این ایده آل مناسب هستند ، در حالی که کاملاً نه. دانستن آن - فقط در توهم قرار گذاشتن … علاوه بر این ، یک فرد غیر کامل به سادگی نمی خواهد به اطراف خود نگاه کند: او به چیزی می رسد که نمی تواند داشته باشد ، به نظر می رسد که او می تواند خوشبختی خود را فقط در جایی در جهان دیگر پیدا کند ، در حالی که سعی در تغییر خود و فرار از جهان ندارد. دنیایی که در آن زندگی می کند ؛ او می خواهد کسی بیاید و با دست زدن به یک عصای جادویی ، همه چیز را در اطراف تغییر دهد. و اگر یک همکلاسی قدیمی مهربان بیاید و سعی کند این کار را انجام دهد ، او به شدت در جای خود قرار می گیرد: از این گذشته ، این خیلی خسته کننده است ، او معمولی تر از آن است که بتواند معجزه کند. بنابراین ، همه ، به جز افراد بی نهایت دور و خود ، از ویژگی های منحصر به فرد محروم هستند - من وجود دارد ، جمعیت وجود دارد و کسانی هستند که بالاتر از جمعیت هستند. به طور معمول نگرش کودکانه به زندگی ، کور نسبت به همه چیز ، همه خودخواهی های خوب را از بین می برد. این اغلب منجر به درام ، ترور ، خودکشی یا فقط تراژدی یک عمر می شود. با این حال ، یک فرد کامل هرگز خود را تحمیل نمی کند: او هم برای آزادی خود و هم برای دیگران ارزش زیادی قائل است ، ترجیح می دهد در کسی حل نشود ، اما نزدیک او باشد ، زندگی خود را با او بسازد و فقط با رضایت او به در غیر این صورت ، ناهمواری ظاهر می شود ، که روابط غیر قابل تشخیص را ناهنجار می کند ، یک یا چند نفر را به طور همزمان ناراضی می کند - و این هرگز به تقویت درک و عشق متقابل کمک نمی کند.

تفاوت جهان بینی

تفاوت روش دیگر چیست؟ یک شخص ابتدا باید خود را به عنوان یک شخصیت لاینفک درک کند ، بفهمد که چه می خواهد ، چرا ، در کجا تلاش می کند ، برای او مهمترین چیز چیست ، چه چیزی زیاد نیست. بیایید فقط بگوییم ، نقشه ای دقیق از درون خود می سازد ، که بدون آن نمی تواند انگیزه های واقعی خود را درک کند.

این بدان معنا نیست که برای درمان سوسک های خود در سر خود به 5 سال زمان نیاز دارید تا با رواندرمانگر آشنا شوید: فقط کافی است بدانید که آنها هستند و برخی از آنها مهم هستند و برخی را می توان نادیده گرفت. و سپس مشخص می شود که در مورد چه چیزی می توانید به شریک آینده خود هشدار دهید: گاهی اوقات من چنین هستم ، اما این به خاطر شما نیست. فقط درک اینکه علت واقعاً چیست و چه عواقبی دارد ، این که دائماً درد می کند ، و بنابراین نمی تواند صدمه ببیند ، و آنچه ناخوشایند خراشیده می شود - اما این یک چیز کوچک است ، شما می توانید رابطه را تا حد زیادی تغییر دهید.

این منجر به این واقعیت می شود که چشم ها باز می شوند: شخص واقعاً شروع به دیدن اصلی و فرعی ، مهم و بی اهمیت می کند. و سپس رنگ موی شخص دیگر (رنگ پوست ، شکل چشم ، طول ناخن ها ، دوسر بازویی یا دور کمر) به یک علامت ثانویه تبدیل می شود ، یعنی چیزی که هرگز اصلی نخواهد شد.البته ، این بدان معنا نیست که شخص سلیقه فردی را برای ظاهر یا لباس افراد دیگر از دست می دهد - او به سادگی همسایه خود را از خود دور نمی کند فقط به این دلیل که اشتباه به نظر می رسد. او سعی نمی کند با همه مهربان و خوب باشد: او فقط به تنهایی با مردم با درک بالایی رفتار می کند. با توجه بیشتر به دنیای درونی فرد نسبت به ویژگی های بیرونی ، البته اگر مورد دوم معنای اصلی زندگی مخاطب نباشد (متأسفانه این اتفاق می افتد). و البته ، اگر شخصی خود را بهتر بفهمد و آنچه را که می خواهد ، آنچه واقعاً برایش عزیز است ، بهتر درک کند ، هرگز صحنه های زیادی را برای چیزهای بی اهمیت - برای نزاع - ترتیب نمی دهد. او تلاش می کند تا در مورد یک موضوع بحث برانگیز به روش متفاوتی به درک متقابل برسد - از این گذشته ، علاوه بر یک نزاع کثیف ، همیشه یک بحث وجود دارد ، همیشه فرصتی برای ترک موضوع وجود دارد تا کمی به بحث خود بازگردم. بعد. و بسیار مهمتر از این است که یک عزیز را نگه دارید تا اینکه از موقعیت خود هر روز دفاع کنید. با این حال ، این س openال باز است.

مشکلات را تجربه می کند

البته ، این بدان معنا نیست که همه مردم خوب کار می کنند - آنها جهان را با رنگهای شگفت انگیز می بینند ، بلافاصله شریک زندگی ایده آل را پیدا می کنند ، از رضایت و معجزه غسل می کنند. البته نه ، اما چنین فلسفه ای از زندگی نگرش خاصی را نسبت به مشکلات و عشق غیر متقابل و ناامیدی در کار یا خلاقیت ایجاد می کند. همه مردم بحران دارند ، تنها س isال این است که چگونه تجربه می شوند. از نظر برخی ، ازدواج همکلاسی با دیگری دلیلی برای رها کردن خدا ، دوستان و والدین ، عقب نشینی از خود و گذراندن این شکست تا پایان عمر است ، بدون اعتماد به هیچ شخص دیگری و رد همه کسانی که سعی در کمک به او دارند. به نوعی برای دیگران ، این فقط یک دلیل دیگر برای ارزیابی مجدد ارزش ها ، نگاه به اطراف ، انجام کارهای جدید ، یافتن دوستان جدید است. نه برای فرار از مشکلات ، بلکه برای گذراندن یک دوره نامطلوب با آرامش و انجام برخی اقدامات ، به طوری که یک دوره مطلوب در اسرع وقت فرا می رسد. و این روابط را ساده نمی کند ، بلکه آنها را متفاوت ، کاملتر ، جالب تر ، هماهنگ تر می کند.

در خاتمه ، می خواهم بگویم که ، البته ، همیشه نمی توان به روشنی گفت که "شما به دنبال خود هستید نصف شادی - این بد است "یا" شما به دنبال شخص منحصر به فرد دیگری هستید - این خوب است. "فقط در هر صورت ، تجربه کردن خود به عنوان فردی منحصر به فرد (نه تنها ، نه خودکفا ، بلکه یک اسمی جداگانه) که می خواهد عشق ، نه دستور العمل های آماده ، که می خواهد چیزی قابل اعتماد ، اما غیرقابل تحمل و ابدی باشد ، به شما امکان می دهد با چشم های مختلف به جهان نگاه کنید. و این نگاه به شما امکان می دهد بیشتر متوجه شوید ، فرصت های دیگری را ارائه می دهد ، و بنابراین شانس طراحی یک بلیط خوش شانس بسیار بیشتر می شود

توصیه شده: