خدمتکار پیر: سرنوشت یا تشخیص؟
خدمتکار پیر: سرنوشت یا تشخیص؟

تصویری: خدمتکار پیر: سرنوشت یا تشخیص؟

تصویری: خدمتکار پیر: سرنوشت یا تشخیص؟
تصویری: ملا لندی مشهور به ملا جن‌گیر قسمت اول #ملا_لندی #comedy_show #ملا_جن_گیر 2024, آوریل
Anonim
خدمتکار پیر: سرنوشت یا تشخیص؟
خدمتکار پیر: سرنوشت یا تشخیص؟

خدمتکار پیر زنی است که تمام عمر باکره باقی می ماند. این معنی اصلی این عبارت پایدار است. اما همه چیز بسیار عمیق تر است.خدمتکار پیر نه چندان سن و عدم روابط جنسی با مردان ، بلکه یک وضعیت روحی ، انبار شخصیت است. و آیا اصلاً می توان محدودیت سنی را تعیین کرد که با غلبه بر آن یک باکره به طور خودکار به یک خدمتکار قدیمی تبدیل می شود؟ 40 سال؟ یا 30؟ یا حتی 25؟ دخترانی هستند که حتی در 20 سالگی خود را چنین می نامند. اما این یک داستان کاملاً متفاوت است.

طبق تعریف ، جوانان بیست ساله نمی توانند خدمتکاران قدیمی باشند-آنها فقط از ماندن با آنها می ترسند. اگرچه ویژگی های یک خدمتکار قدیمی در سنین جوانی به راحتی قابل تشخیص است. همه چیز بسیار فردی است ، اما معمولاً دختری که در معرض خطر پیر شدن باکره قرار دارد دارای ویژگی های زیر است:

1) عزت نفس پایین ("

2) الزامات بیش از حد برای مردان ("در انتظار شاهزاده")

3) گذراندن اوقات فراغت در خانه ("بهتر است آخر هفته کیک بپزم و وقتی" چهار عروسی و یک مراسم تشییع "در تلویزیون پخش می شود بخورم)

4) محکومیت دوست دختران که به راحتی از مردان همگرا می شوند و از هم جدا می شوند ("حالا او می گوید دوست دارد. بیایید ببینیم در یک ماه چه اتفاقی می افتد")

5) انزجار نسبت به بوی مرد ، اغراق در احساسات ناخوشایند از زندگی با یک مرد ("من نمی توانم تصور کنم که چگونه می توان با یک مرد زندگی کرد ، بوی جورابش را حس کرد ، پیراهن های عرق کرده را شست")

6) اهمیت دادن به علائم جزیی توجه مردان و به دنبال آن طعم طولانی مدت در جزییات ("وقتی چهارشنبه گذشته او پشت پنجره دانشگاه ایستاده بود و من از آنجا عبور می کردم ، به این نگاه کرد. اما دیروز برعکس ، تظاهر کرد توجه من را جلب نکند. پس چرا او روز چهارشنبه اینطور به نظر می رسید؟ ")

7) شادی پنهان هنگام گوش دادن به داستانهای مربوط به جدایی و طلاق دیگران ("اینگونه است که آنها برای ازدواج می پرند ، بچه به دنیا می آورند و سپس - در یک شکاف شکسته. بهتر است تنها باشید")

8) پذیرش خصمانه خواستگاری فعال از سوی مردان ("او دست رقص خود را درست در پشت من پایین آورد - همه چیز با او روشن است ، زن!")

9) امتناع قاطع از دوستیابی از طریق تبلیغات ، از طریق اینترنت ، با کمک آژانس های ازدواج ("این تحقیر آمیز است. مرد من خود من را پیدا خواهد کرد")

10) ترس از رابطه جنسی ، یک باور ناخودآگاه که آن را ناشایست ، کثیف ، بد است.

اگر هنوز با مردان رابطه صمیمانه ای برقرار نکرده اید و بیش از سه ویژگی شخصیتی بالا برای شما مناسب است ، دلیل برای فکر کردن وجود دارد. آیا نسبت به جنس مخالف انتقاد چندانی ندارید و آیا در دنیای کوچک دنج خود مانند یک موش در راسو بسته نیستید؟

بدون شک ، خدمتکار پیر ، موقعیت نه چندان کامل خود را در جامعه تجربه می کند. مجموعه های مرتبط با عدم روابط با مردان به تدریج به یک توده مویی بزرگ در روح تبدیل می شود و اثری در شخصیت و روابط با دیگران به جا می گذارد. و افراد اطراف آن گاهی اوقات حتی از خود "دختر پیر" مشکل تر می دانند. پس از همه ، شما باید درک کنید ، سازگار شوید و سعی کنید به چنین شخصی توهین نکنید. متأسفانه ، معمولاً تلاش برای کشاندن موش از سوراخ آن ناموفق است.

"تامارا همکار من در محل کار است. او 40 ساله است. به نوعی ، به طور اتفاقی ، من مکالمه ای بین همکاران را شنیدم که او یک خدمتکار قدیمی است. اما من تامارا را دوست دارم! نه یک زیبایی ، اما مرتب ، لاغر ، باهوش ، خوب خواندم. و من به او گفتم در طول شش ماه که ما بیشتر شروع به برقراری ارتباط می کردیم ، او خیلی بهتر شده است. او پوشیدن دم اسبی را متوقف کرد - موهای بلند خود را از دست می دهد ، بوی عطر می دهد ، تقریباً هر روز لباس عوض می کند. من احساس می کنم که این همه برای من است. اما! او خیلی غیرمنطقی رفتار می کند. به محض این که با یک همکار زن صحبت می کنم ، تامارا بلافاصله س questionsالاتی مطرح می کند ، به احمقانه ترین دلیل من را به یاد می آورد ، فقط برای جلوگیری از برقراری ارتباط ما. همه چیز بسیار ساده لوح ، قابل توجه است. اما در همان زمان احساس می کنم که تامارا از من می ترسد! به طور جدی! هنگامی که با او نشستیم تا چای بنوشیم ، من بلند شدم و در دفتر را قفل کردم ، و او پرید و بلافاصله باز شد: "چرا بستی؟ اگر کسی نیاز به ورود داشته باشد چه؟"

من را منحصراً "شما" صدا می کند ، اگرچه من یکی از جوانترین کارکنان تیم هستم و اکثر آنها به من "تو" می گویند. من به سمت او کشیده می شوم ، من حتی از تفاوت سنی ، محکومیت همکاران و آشنایان نمی ترسم. اما او اجازه نمی دهد که یک قدم به او نزدیک شود. و در تیم در حال حاضر شایعاتی وجود دارد که ما در خفا ملاقات می کنیم.

هنگام بازگشت از یک سفر کاری ، یک اتفاق آشکار رخ داد. ساعت شش صبح ، هنگام خروج از قطار ، روی سکوی ایستگاه ، ناگهان تامارا را دیدم. او منتظر من بود. او آمد و سلام کرد و همچنان "تو" را خطاب می کرد. و ناگهان می شنوم: "من همسایه زندگی می کنم ، بیایید برویم و چای بخوریم؟" خوب ، این تمام است ، فکر می کنم ، بالاخره تصمیم گرفت! "آنها به سراغ او آمدند ، او بسیار مودب است. و کاملاً سرد است. او من را روی مبل می نشاند و روی صندلی کنار دیوار مقابلش جمع می شود. فضای آپارتمان افسرده کننده است. تمیزی عقیم و در عین حال قدیمی در همه چیز: گلدان های قلاب دوزی شده ، پیانو قدیمی … چای می ریزد و می خندد - کیسه های چای نام "صبح صبح کاما" را دارند. روی صندلی اش نشست: "من فقط یک شب سوار قطار شدم و روز قبل خود را شستم.

وضعیت احمقانه است: شش و نیم صبح ، باد زمستان در آپارتمان می وزد ، ما در فاصله سه متری چای می نوشیم و در مورد شعر آرتور رمبو و تئاتر رومن ویکتیوک صحبت می کنیم. از آن زمان ، دیگر هیچ تلاشی برای نزدیک شدن به تامارا نکرده ام."

دخترم لنا در حال حاضر 28 ساله است ، و هنوز با مردان ملاقات نمی کند. او شبیه یک زن متاهل با یک کودک مهد کودک - بلند قد ، بزرگ ، با ظاهری سنگین به نظر می رسد. گویی او قبلاً خیلی چیزها را تجربه کرده است ، اما در واقعیت - یک کودک واقعی!

هنگامی که او 23 ساله بود ، او و دوستش در مورد کار با دو پسر صحبت کردند. و سپس بچه ها آنها را دعوت کردند تا سال نو را با هم جشن بگیرند. دختران سرحال شدند: آنها سالاد آماده می کردند ، لباس هایی را برای خود انتخاب می کردند ، مدل موی خود را انجام می دادند. پس از تعطیلات ، لنا عصبانی برگشت: "آنها فقط به یک نفر نیاز دارند! همه مردان یکسان هستند!" معلوم شد که یکی از دوستان با یکی از بچه ها خوابیده و دیگری لنا را مورد آزار و اذیت قرار داده است. بعداً ، یکی از دوستان با آن پسر ازدواج کرد و لنا با او درگیر شد و آن را خیانتکار دانست.

لنا بسیار نگران تنهایی خود است ، معتقد است که همه چیز اضافه وزن است ، به طرز وحشتناکی پیچیده است. من به او می گویم: "ببین چه افراد زشتی در بین افراد متاهل وجود دارد! این در مورد ظاهر نیست!" گوش نمی دهد ، دوره ای خود را گرسنه می کند. او دوست ندارد به ملاقات برود ، او قصد دارد با من به تعطیلات برود. چرا باید از خواستگارها بترسم؟ او به هیچ وجه نمی خواهد با تبلیغات آشنا شود: "من چه کسی هستم ، نقص دارم یا چه؟" وقتی سعی می کنم او را به پسر برخی از آشنایان معرفی کنم ، او وحشت زده می شود. اخیراً او بسیار گریه می کند و می گوید: "مامان ، من برای چه زندگی می کنم؟" و من فکر می کنم ، چگونه او را بزرگ کردم ، بالاخره او در سن 18 سالگی بیرون رفت تا ازدواج کند؟! تصور اینکه او یک خدمتکار قدیمی بماند ، ناراحت کننده است و من هرگز منتظر نوه هایم نخواهم ماند "…

توصیه به دیگران و حتی بیشتر به خود دوشیزه های قدیمی دشوار است ، اما من سعی خواهم کرد. اگر شما واقعا عذاب می دهد باکره شدن طولانی مدت بی احترامی ، شاید برخلاف تصورات زندگی ، برای مدتی از انتظار برای یکی خود دست بردارید و فقط بخوابید … نه ، نه فقط با هیچکس. و با مردی که نشانه های توجه به شخص شما را نشان می دهد. او اشکالات زیادی دارد و شما او را دوست پسر خود نمی بینید؟ خوب ، این حتی بهتر است! وظیفه اصلی او این است که به شما کمک کند تا بکارتان را از دست بدهید. فقط پیشگیری از بارداری را فراموش نکنید! مجتمع خدمتکار قدیمی خنثی می شود ، این فکر که "هیچ کس تا به حال من را نمی خواست!" اهمیت خود را از دست خواهند داد و در نهایت می توانید با آرامش به دلایلی که هنوز تنها هستید فکر کنید.

و اگر بکارت شما خودتان هستید عذاب نمی دهد ، اما فقط افکار عمومی دچار تنش می شوند - به هیچ کس اهمیتی ندهید ، شما زندگی خود را دارید و مختار هستید که آن را به دلخواه خود بسازید. رابطه جنسی تنها عامل خوشبختی نیست. شما می توانید خود را نه تنها به عنوان یک عاشق و همسر درک کنید ، بلکه به عنوان مثال ، در زمینه خود یک فوق حرفه ای شوید. در پایان ، کودک را از پرورشگاه ببرید. و زندگی آنقدر جالب و درخشان است که هیچکس حتی به این فکر نمی کند که شما را خدمتکار قدیمی خطاب کند.

توصیه شده: