عشق کامل من
عشق کامل من

تصویری: عشق کامل من

تصویری: عشق کامل من
تصویری: سروش ملکپور عشق من _ (اشتراکها در یو توب) 2024, ممکن است
Anonim
عشق کامل من
عشق کامل من

احتمالاً ، برای همه ، عشق با یک معجزه همراه است. معجزه ای که منتظر آن هستید ، و آرزوی آن را دارید. شما با بی حوصلگی هوس می کنید. با یک قلب شیرین در حال فرو رفتن. این احساس است که باعث ایجاد میل به زندگی در ما و میل به ایجاد می شود! و اصلاً ضروری نیست که همسایه یا همکار خود را دوست داشته باشید. گاهی اوقات روح می خواهد عشق را دست نیافتنی ، اگر می خواهید - غیرقابل تحقق.

ابتدا عاشق صدا می شوید ، سپس عاشق تصاویر می شوید ، سپس بازیگر ، خواننده ، که این تصاویر را ایجاد می کند. من عشق را می خواهم - ایده آل. همان چیزی که آنها در کتابها می نویسند. تریستان و ایزولد ، اونگین و تاتیانا ، استاد و مارگاریتا …

شما نمی خواهید شیء عشق خود را در شلوارهای عرق با حباب روی زانو و سر شسته نشده ببینید. شما تمایلی به شنیدن شکایات او در مورد بورچ کم نمک و عدم وجود جوراب تمیز ندارید. او صبح به خانه نمی آید ، به این معنی که شما هیچ دلیلی برای نگرانی ندارید. شما تلویزیون را روشن می کنید - و طبق وعده همراه شماست. تلویزیون را خاموش می کنید - و خوب می خوابید ، خروپف او از گوش شما شنیده نمی شود. او هیچ ادعایی ندارد. اما او ، اوست که تجسم رویای شما ، ایده آل شما است. من نمی دانم چگونه همه چیز شروع شد … اگرچه ، احتمالاً ، با خستگی. خستگی از حضور افراد ضعیف ، متزلزل ، همیشه در حال تمیز کردن و همیشه از چیزی می ترسد"

و بنابراین من می خواهم با یک مرد ایده آل ، نوعی شوالیه قرون وسطی ملاقات کنم ، که با روح احترام برای یک خانم پرورش یافته است!

… و سپس یک روز ، هنگامی که به این نتیجه رسیدید که دقیقاً به چنین مردی نیاز دارید ، و هیچ شخص دیگری ، شروع به جستجو می کنید. دردناک ، طولانی ، سخت. یک ، دوم ، سوم ، صدم ، اما اینطور نیست … … من از نزدیک می دانم ترس افراد مشهور مبنی بر تبدیل شدن فقط به یک شبح از جلال آنها. آنها نمی خواهند در آنها نه تنها ستاره تئاتر یا سینما ، دی جی یا خواننده مشهور دیده شود. آنها نمی خواهند تصاویری که روی صفحه ایجاد می کنند شخصاً با آنها مرتبط باشد. چنین برداشتی (در نسخه محروم) از شخصیت چند وجهی آنها برای آنها چندان خوشایند نیست. اما آیا نمی توانید روح خود را به روی همه باز کنید؟!

و بیشتر اوقات این اتفاق می افتد: در پشت پوسته ، در پشت Images ، هیچ یک از طرفداران ، نه افراد نزدیک ، قادر به شکستن … تا عمق ، تا اعصاب خود هستند.

هر چند که از زبان شخصی که صد کیلومتر از قهرمان زندگی می کند عجیب به نظر می رسد ، اما گاهی اوقات واقعاً می خواهید او دوست یا حتی دوست شود. شخصی که می توانید با بدبختی و شادی به او مراجعه کنید ، و شخصاً می توانید تولدش را به او تبریک بگویید ، و نه صفحات کتاب مهمان در وب سایت وی. به من بگویید ، آیا لازم بود قبل از شروع کار با او دوست بود یا از "این حلقه" بود؟

اجازه دهید مخالفت کنم: او درست مثل من یا دوستان من است. بله ، مردم او را بیشتر از من می شناسند ، اما به همین دلیل بالهایش پشت سرش رشد نکرد ، خدا نشد ، یا همانطور که در آهنگ بود ، "نیمه خدا". او همان است. پس چرا نمی توانم برایش جالب باشم؟ من نیز در این زندگی به موفقیت های زیادی رسیده ام ، برنامه های زیادی در پیش است. پس چرا دست نیافتنی است؟ به جز یک قطره گرما ، یک نفر چه چیزی می تواند به دیگری بدهد؟ و چه چیزی می تواند بیشتر از این باشد؟

این گزینه با ایده آل بلافاصله ناپدید شد … تا به حال من نه با اولگ منشیکوف ، نه با ساشا واسیلیف ، و نه با مارات باشاروف ملاقات نکرده ام ، به امید دیدن من در خیابان قدم می زنند.

… این پسر ستاره نبود. شاید محلی ، اما ما با او هم تراز بودیم. او سالهاست مرا فریب می دهد. دوست سرانجام او ازدواج کرد. درسته ، روی من نیست اما در بهار ، هنگامی که به طور حاد متوجه می شوید که چیزی تیز می خواهید ، اما هنوز خسته نشده اید ، "عقب نشینی" شروع می شود. بدتر از یک معتاد به مواد مخدر نیست. و نباید به همسر خیانت کرد ، بلکه می خواهد. برای رهایی از این وسواس ، از کابوسی که "دوستی مردانه" نامیده می شود ، تلاش فوق العاده ای از من طول کشید. به سادگی وجود ندارد.

اگر می توانید با یک زن بخوابید چرا با او دوست باشید؟

… سپس ما نیز دوست شدیم ، حتی دوست داشتنی. اما هر کدام فرد متفاوتی هستند. من ، طبق معمول ، او هستم و او نیز از آن اوست. ما فهمیدیم ، رانندگی کردیم اما بیشتر و بیشتر می خواستم با یک فرد معمولی ملاقات کنم … ترجیحاً ، با اصول صادقانه یک مرد قوی.

گاهی اوقات می خواهم حرفه خود را فراموش کنم ، پول را. من دوست دارم ، آنطور که باید باشد ، نگهبان کانون خانه باشم ، چند نوزاد نوپا سالم و گونه صورتی به دنیا بیاورم ، با شوهرم ملاقات کنم و در محل کار او را همراهی کنم. ایده آل چنین است.

… پاسخ به این س whyال که چرا قلب به این شخص خاص داده می شود و نه به دیگری … فوق العاده دشوار است … پاسخ همیشه پوچ به نظر می رسد. چرا یک روز ، مانند یک توده گرم ، کوچک و کرکی در قلب شما ، عشق به شیء "A" می شود ، نه مثلاً برای شیء "L"؟ چرا؟ شما نمی توانید پاسخ دهید ، بنابراین من نمی توانم.

چرا من ، بر اساس عبارت مناسبترین دوست نزدیکم ، "من به طور دائم در حالت عشق هستم" و اکنون غمگین و افسرده هستم و اصولاً به مردان توجه نمی کنم؟

من در جستجوی عشق ایده آل هستم … جستجو می کنم و نمی یابم ….

خوب ، چنین چیزی در کل جهان گسترده وجود ندارد! نه هنوز…

بله ، و من ایده آل نیستم … اما من واقعاً یک مرد را می خواهم ، شاید نه برای تمام دنیا ایده آل ، بلکه برای شخص من ایده آل باشد …

به طوری که درباره او می توانم بگویم که او جانشین روح من است. من در خانه نمی نشینم ، مدام با انواع و اقسام مردم ملاقات می کنم ، به مهمانی ها و تولدها ، سینما و کنسرت ها می روم. نگاه هایم گاهی روی موضوعی که دوست دارم متوقف می شود ، اما … قلب من در این انتظار شاد منقبض نمی شود: "او! این اوست!"

به گونه ای که در کنار او راه رفتن در خیابان ها ترسناک نبود (اکنون اولیایم ، حداقل حفظ کنید).

طوری که از دوست داشتن نمی ترسید. و به طوری که او این کار را نکرد ، مانند کلاس اول ، زمانی که بالاترین درجه تجلی احساسات ، تکان خوردن خوک ها بود)))

به گونه ای که بتواند با خودش بگوید "با او ، مانند پشت یک دیوار سنگی". تا به حال چنین قهرمانی پیدا نکرده ام ، اگرچه تمام تلاش خود را برای این کار می کنم ، اما بیهوده است. من ناامید نمی شوم ، بالای 60 سال ندارم ، وقتی همه چیز تمام شده است. من جوان هستم و اصلاً ناامید نمی شوم ، یا … جهت گیری خود را تغییر می دهم. من فقط دنبال …

کجا می گردی مرد؟

توصیه شده: