فهرست مطالب:

توهین نکن عاشق
توهین نکن عاشق

تصویری: توهین نکن عاشق

تصویری: توهین نکن عاشق
تصویری: توهین علنی بازیگران ترکیه به ایرانیان 2024, ممکن است
Anonim

S. Dovlatov

توهین نکن ، عشق
توهین نکن ، عشق

"

او نمی دانست ، اما چیزی در روحش چرخید ، چرخید و خش خش کرد. می خواستم ناراحت شوم. ابتدا نزد او سپس به تمام جهان …

اما دلیل ناراحت شدن بسیار ناچیز بود. خوب ، او نکرد. و خوشحال نبود. شما هرگز نمی دانید. شاید لحظه بد ، روحیه بد …

او تصمیم گرفت دوباره تلاش کند. تماس گرفتم. در نیمه های شب. گفت: "آن را برایم بلند بخوان. من صدایت را خیلی دوست دارم …". او گفت: "نه." - "شما می خواهید مرکز جهان باشید ، که جهان در اطراف آن می چرخد. می خواهید خاص باشید. تمام توجه من را می خواهید. این اتفاق نمی افتد …". او پرسید: "چرا؟" "چون توجه من تنها چیزی است که می خواهی. تو می خواهی آرامش مرا از من سلب کنی ، روح مرا بگیر

او فکر می کرد حتی عاشقانه است که از احساساتش نسبت به او بترسد. به خاطر آوردم که چگونه او با اشک در صدایش از عشق صحبت می کرد. در مورد درک درباره اینکه چقدر ترسناک است که از سرنوشت خود عبور کنید. او هرگز چنین مرد حساسی را ندیده بود … او آماده بود همه چیز سطحی ، سطحی و بی اهمیت را فراموش کند. روح پر از یک احساس گرم ، پوشاننده و ابدی بود …

اما سپس وی افزود: "و شما همچنین سه نقص دارید که - در مجموع - مانع از کنار هم بودن ما می شود: بصیرت ، ماجراجویی و برخی منحنی های بدنی."

همه چیز ، او فهمید شما باید این شخص را از زندگی خود حذف کنید. به هر قیمتی. دیوانه های خود محور دیگر مشخصات او نیستند. بوق کوتاه در گیرنده - یک مراسم یادبود برای احساسات شما. و کینه ای که در حال رشد کامل جلوی چشم ها ظاهر می شود.

تمام روز بعد ، احساس کردم یک درد ناخوشایند در جایی در داخل وجود دارد. جایی که ، از نظر متخصصان در همه راه ها و جهت ها ، روح وجود دارد. سر فهمید: همه چیز مرتب است ، همه چیز خوب است. آنچه در اصل ، مزخرف است ، در پس زمینه مشکلات جهان. و در هر زمینه دیگری. اما روح از درک چیزی سر باز زد. روح آزرده شد و به هیچ استدلالی گوش نداد. روح هزینه باز بودن را پرداخت …

و سپس او تصمیم گرفت که به پایان برسد. کینه را از خود دور کنید. متوجه شدم که آنها با هم - در یک بدن - نمی توانند زندگی کنند. برخی از آنها باید قوی تر باشند. یا او یا کینه …

جستجوی خلاقانه برای خروج چندین گفتگو را ایجاد کرده است:

گفتگو با خود

در فرهنگ لغت دال نوشته شده بود: "توهین هرگونه نادرستی است ؛ هر چیزی که باعث توهین ، بی احترامی و توهین شود ، آزاردهنده است ؛ تمسخر ، نظر بد در مورد کسی …".

اینجا چه چیزی توهین آمیز است؟ کلمات مستقیماً گفته شده؟ شاید مقداری زیر متن؟ یا زمینه؟

یا - همه با هم؟..

او سعی کرد نقطه به نقطه را تجزیه و تحلیل کند.

بینش، بصیرت، درون بینی؟

بله ، او ، به عنوان یک شطرنج باز با تجربه ، می داند چگونه چندین حرکت پیش رو را محاسبه کند. او به احساسات او متصل می شود ، می داند که او به چه فکر می کند. دقیق تر ، او افکار خود را احساس می کند. او او را یکپارچه می بیند ، اما این دیدگاه مانع از آن نمی شود که بیشتر از او به منافع خود توجه کند. او معتقد است که شما فقط با کامل بودن خود می توانید به هماهنگی برسید. او شخصیت خود را رشد می دهد ، حتی اجازه نمی دهد افراد نزدیک به او وارد شوند. ذهن او از نظر او غیر ضروری و غیر ضروری به نظر می رسید. زیرا او برای منافع او کار می کرد.

ماجراجویی؟

بله ، او می تواند در یک مکان بخوابد و در جایی دیگر بیدار شود. می توانید در سونا بخوابید و برای تولدها بشویید. می تواند ماه ها در جنگل زندگی کند ، فقط برای ملاقات به خانه می رود. اگر ناگهان تصمیم بگیرد که زیباترین غروب ها در آنجاست ، می تواند خود به خود به سرزمین های دور برود. می تواند هر دو سال یک بار به طور تصادفی با یک نفر ملاقات کند ، زمانی را با او بگذراند و او را فراموش کند.به جای گریه می تواند آهنگ بنویسد. و سپس آن را به مرد دیگری بدهید. همراه با یک دسته گل رز. او هر بار واکنش جدیدی نشان می داد. شما می توانید همان را چندین بار به او بگویید - معلوم نیست در عوض چه چیزی دریافت خواهید کرد. و آیا به آن خواهید رسید احتمالاً تحمل غیرقابل پیش بینی بودن برای او دشوار بود.

منحنی بدن؟

بله ، او شباهتی به کلودیا شیفر یا سیندی کرافورد ندارد. او از نظر قد کوچکتر است و کمی از استاندارد 90-60-90 فراتر می رود. اما از حد استاندارد فراتر می رود به طوری که نفس شما را می گیرد. و او دو بار به او گفت که با یک چهره زیبا او یک شکل ناقص دارد. اولین بار او خندید: مثل همیشه ، مزخرف. این بار او به عکس های مورد علاقه خود نگاه کرد. دختری برهنه با دستان خود یک کلاه تیره در دست دارد که از زیر آن فرهای قرمز بیرون می آید. سیب رسیده ای را در دست دارد. در آغوش گرفتن یک مرد. خیره به موج سواری خش خش او بخشی از هماهنگی جهان است …

توجه او؟

بله ، توجه او تنها چیزی است که او دارد. اما او می دانست که می خواهد مرکز جهان باشد نه به طور کلی ، بلکه دقیقاً برای او. در غیر این صورت ، آنها فرصت ایجاد معجزه را از دست خواهند داد. و این فرصت به دنیاهای موازی می رود ، جایی که دیگر پیدا نمی شود. و او از احساسات خود فرار کرد. دیوارهای ساخته شده. زندگی با او به معنای یک سفر طولانی و دشوار بود. راه اعتماد و توانایی شادی بخشیدن …

بله ، او از این بدن ، از این تشخیص و از این ماجراجویی تشکیل شده است. از ویژگی های فراوان آن. اما این She است. اینها معایب یا مزایایی نیستند ، بلکه اصل او هستند. اینجا چه چیزی برای جنگیدن وجود داشت؟ با او؟ یا شاید ، او با این واقعیت دست و پنجه نرم می کرد که او را دقیقاً نزد او آورد ، و نه هزاران نفر دیگر؟.. جرم شروع به فروپاشی کرد. بنابراین در مورد آنچه او گفت نیست. این در مورد نگرش است. در مشکلات او. در بی اهمیتی او کینه شروع به ناراحتی کرد. سپس - در غم و اندوه …

گفتگو با کتاب

یک کتاب مورد علاقه که در هر شرایطی ذخیره شد ، می گوید: "ما هر دو می بینیم که چیز فوق العاده ای در انتظار ما است ، اما از اینجا به آنجا نمی رسیم. من با یک دیوار محکم محافظ روبرو شدم ، و شما باید بیشتر و بیشتر بسازید. ما هر دو و در تمام مدت محدودی که به ما داده اید ، ما در یک مبارزه مداوم هستیم ، ما را سایه های محکم و ابرهای تیره احاطه کرده اند. من احساس می کنم یک موجود زنده هستم که زیاد گریه می کند ، موجودی که حتی مجبور است گریه کند ، زیرا به نظر می رسد شادی باید تحمل شود و من می دانم که برای من زود است که زندگی را به رنج مداوم تبدیل کنم."

به نظر می رسید که پاسخ صحیح است.

گفتگو با روانشناس

روانشناس شاد و خندان بود. او نور را کم کرد ، موسیقی دلپذیر را روشن کرد:

- از ناراحتی یا ناراحتی خود بپرسید ، آیا آنها می خواهند با شما صحبت کنند؟

او پاسخ داد: "البته" - اخیراً فقط با آنها صحبت می کنم.

- از آنها بپرسید چگونه از شما مراقبت می کنند؟

- آیا آنها اهمیت می دهند؟ هوم … احتمالاً به هیچ وجه. آنها فقط تجربه ایجاد می کنند. جایگزین یک زندگی عاطفی کامل می شود …

- آیا می توانید قسمت خلاقانه را در خود پیدا کنید؟

او گفت: "من می توانم." - انتخاب کنید …

- قسمت خلاق شما چه راهکاری برای خروج از موقعیت پیشنهاد می کند؟

- گزینه های زیادی ازدواج کنید. از شهر فرار کنید. شعر با استعداد بنویسید. او را متقاعد کنید که از نو شروع کند. واضح است که او را به جهنم می فرستد. بگذار او و خودت بروند …

گفتگو با او

او "سلام …" دور او را شنید:

- دوستت دارم…

… روحم آرام شد. توهین مثل آتش بازی شعله ور شد و ناپدید شد. غم سبک شد و تا انتها نشست - "و در آنجا ، در ته روح ، مانند شراب مدفون در انبار غلیظ می شود." عشق از مرزهای منبع فراتر رفته است. حالا او و او را دوست دارد و مراقبه باران در خارج از پنجره ، و صدای جیغ گرم گربه.

او سواحل احساسات را فرا گرفت.

و وارد عشق شد …

توصیه شده: