فهرست مطالب:

اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است
اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است

تصویری: اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است

تصویری: اساطیر طلاق: چرا تصمیم گیری پس از 30 سالگی دشوار است
تصویری: طلاق، چرا اینقدر سخت است | سادگورو 2024, ممکن است
Anonim

قول دادن به معنای ازدواج نیست و طلاق به معنای طلاق نیست. و علیرغم این واقعیت که دو سوم فراق امروزه به ابتکار یک زن و نه یک مرد انجام می شود ، این تصمیم به ما داده شده است ، اوه ، چقدر دشوار است. دلیل همه چیز ترس است ، که تقریباً با اسطوره های طلاق مدرن مزه دار شده است. در اینجا تنها رایج ترین افسانه های طلاق وجود دارد:

Image
Image

افسانه: "من در حال حاضر بیش از 30 سال دارم ، بنابراین شانس ازدواج مجدد اندک است ، زیرا تغییر در حال حاضر بزرگ شده است - دختران جوان از 18 سال به بالا ، و من رقیبی برای آنها نیستم"

ریشه های این افسانه روشن است. 40-50 سال پیش ، زنی که در 30 سالگی از میله عبور کرد ، واقعاً بهترین ظاهر را نداشت. او مطابق با استانداردهای مد مورد قبول در آن زمان لباس می پوشید و بر سن "بالغ" خود تأکید می کرد و طوری رفتار می کرد که گویی بیشتر زندگی او پشت سر گذاشته است. پیش از این ، تقریباً همه مردان پس از 30 سال ازدواج کرده بودند و کسانی که به دلایلی ازدواج نکرده بودند ، سوء ظن جدی ایجاد کردند. دختری که قبل از 25 سالگی ازدواج نکرده بود ، کنیز پیر محسوب می شد و اگر قبل از این سن زایمان نمی کرد ، او را پیرزن می دانستند. اما امروزه دوره 30 تا 40 سالگی مرحله دوم جوانی محسوب می شود. مردان اکنون به طور کلی تصمیم می گیرند قبل از این سن ازدواج نکنند. و زنان ، اگر ظاهر خود را شروع نکنند ، در 30-40 سالگی تماشایی تر و جذاب تر از 20 سالگی به نظر می رسند. این امر برای افرادی که بعد از 30 سالگی حرفه ای را آغاز کرده اند ، تحصیلات عالی دوم خود را در چهل سالگی انجام داده اند ، بسیار غیر معمول نیست. زندگی آنها در حدود چهل سال تغییر می کند از 30 تا 40 سالگی ، آنها خانواده ایجاد می کنند و اولین فرزندان خود را به دنیا می آورند - اکنون این طبیعی است. و ازدواج ناموفق در سن 20-30 سالگی اشتباه جوانان عجولانه تلقی می شود ، اما به هیچ عنوان فاجعه نیست ، مانند گذشته. بنابراین چه چیزی مانع می شود که زن مطلقه بعد از 30 سالگی از صفر شروع کند؟ فقط تنبلی خودم ، عقده ها ، ناتوانی در ارائه خوب خود ، عشق به دسرها و … اما بیشتر در مورد آن زمان دیگر.

اگر به 35 نرسیدید ، پس همین است؟

من 35 ساله هستم ، در یک ازدواج رسمی (7 سال) و در یک ازدواج مدنی (3 سال) بودم. پس از ازدواج مدنی ، همه آن مجموعه هایی که بودند ، به میزان قابل توجهی افزایش یافت. تقریباً دو سال در حال بهبودی بودم. من با یک روانشناس کار کردم ، ادبیات خواندم ، متوجه شدم که چه کاری در زندگی برایم جالب است - شروع به بهبود کردم. طرفداران ظاهر شدند. به نوعی مشتری جدیدی در محل کار ظاهر شد. ما هرگز یکدیگر را ندیدیم ، اما اغلب در مورد کار صحبت می کردیم ، سپس متوجه شدم که او بیشتر و بیشتر تماس می گیرد و در حال حاضر نه تنها در مورد کار صحبت می کند. من نسبت به مشتریان مصون هستم ، بنابراین آرام بودم و ارتباط با او باعث طوفان خیالات و احساسات برای من نشد. یک بار او به طور اتفاقی چند ساله من را پرسید ، من با آرامش جواب دادم: 35. چند ثانیه مکث شد ، و سپس یک فریاد ناامید کننده که تقریباً هم سن و سال بودیم. من گفتم که این سن عالی است ، او در پاسخ چیزی را زیر لب زمزمه کرد و ناپدید شد ، سپس کارمند دیگری از شرکتش تماس گرفت. من از ناپدید شدن او ناراحت نشدم ، برعکس ، برای خودم خوشحال بودم ، اما واکنش او به سن من مرا به فکر فرو برد. من ناگهان احساس ترس کردم: هیچ خانواده ای ، هیچ فرزندی ، تا 30 سال به مردان شریک زندگی ندهید. من دچار حیرت شدم و نمی توانم از آن خارج شوم. من همه چیز را در ذهنم درک می کنم ، اما در روح من بد است. من کاملاً دلسرد شدم. افکار زشت: اگر در سنین جوانی نتوانست زندگی شخصی خود را ترتیب دهد ، پس از 35 سال و حتی بیشتر. بنابراین چگونه می توان با این "کشف" زندگی را آغاز کرد؟ (ایرینا ، 35 ساله)

پاسخ ها را تحت عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "خانواده ما در حال گذر از یک بحران معمولی هستند ، ما باید صبور باشیم و همه چیز درست خواهد شد."

این تنها در صورتی صادق است که هر دو همسر هنوز احساس کنند که وضع زندگی مشترک با یکدیگر بهتر از یکدیگر خواهد بود. اگر تمایل به ماندن در یک زن و شوهر برای هر دو قوی باشد و "بحران" در رابطه به موضوعات لغزنده ای مانند وفاداری و خیانت زناشویی نپردازد.فقدان موقت یک هدف مشترک ، علت مشترک ، دیدگاه های مشترک در مورد زندگی آینده را می توان به تدریج جبران کرد ، اما از دست دادن اعتماد ناشی از خیانت ، خیانت - هرگز. در مورد اول ، حتی طلاق به آکورد نهایی تبدیل نمی شود: ازدواج های مکرر بین همسران یکسان دیگر عجیب و غریب نیستند و طلاق در چنین خانواده هایی یکی از روش های شوک درمانی روابط است. اما برعکس اغلب اتفاق می افتد: در تلاش برای "منتظر ماندن" بحران ، زن و شوهر خود را به نفرت کامل از یکدیگر می رسانند و طلاق ناگزیر به دنبال این رویداد بیشتر شبیه به جدایی متمدنانه دو بزرگسال نمی شود ، بلکه بیشتر مانند اقدامات نظامی نوجوانان ناکافی.

در صورت گذشت عشق ، آیا باید خانواده را ترک کنم؟

آنها 20 سال با شوهرم زندگی کردند. یک پسر داشته باشید. امسال وارد دانشگاه شدم. برای بیست سال چیزهای زیادی وجود داشته است: هم شادی و هم مشکلات. اما اخیراً احساس بیگانگی بین ما وجود داشته است. من این احساس را دارم که هر دوی ما دیگر عاشق یکدیگر نیستیم. و مهمتر از همه ، من نمی خواهم کاری برای بازگشت رابطه انجام دهم. من می خواهم بروم و زندگی جدیدی را شروع کنم. این چیست - موهای خاکستری در ریش ، شیطان در دنده؟ (کاترینا ، 45 ساله)

پاسخ این نامه را تحت عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "من می خواهم خانواده ام را به خاطر بچه ها در کنار هم نگه دارم."

افسوس که این شغل بی معنی و حتی مضر است. جامعه شناسان کشورهای مختلف به مدت طولانی و غیر قابل انکار ثابت کرده اند که مهمترین چیز برای کودک توجه والدین است. مهم نیست که مادر و پدر دقیقاً کجا زندگی می کنند ، مهم این است - آیا آنها درباره کودک به یاد می آورند که واقعاً چقدر زمان را با او می گذرانند ("واقعی" دقیقاً به معنای زمان صرف شده برای کودک است و نه برای ماندن در خانه. آیا او را دوست دارند و آیا در مورد عشق با او صحبت می کنند؟ به عنوان یک قاعده ، والدینی که فقط به خاطر فرزندان خود با هم زندگی می کنند ، بیشتر بر روابط پیچیده خود تمرکز کرده اند ، همکاری آنها در مسائل مربوط به کودکان برای آنها دشوار است ، و جلوه های عشق به یکدیگر کاملاً کاهش می یابد صفر کودک خود را دست کم نگیرید: شهودی که در سنین جوانی ایجاد شده است بدون تردید به او می گوید که مادر و پدر "مشکلی دارند" نه آنطور که باید عادی باشد. این کار باعث خوشحالی فرزند شما نمی شود و حتی الگوی رفتاری اشتباه را در زندگی خانوادگی آینده القا می کند.

همچنین بخوانید

چگونه می توان شهود را در عشق توسعه داد
چگونه می توان شهود را در عشق توسعه داد

عشق | 2018/03/28 چگونه می توان شهود را در عشق توسعه داد

چگونه از شوهر خوب دور شویم؟

متاهل و دارای دو فرزند دبیرستانی هستم. بیش از یک سال است که من مرد دیگری را دوست دارم (این یک هوس نیست: یک احساس آزمایش شده در زمان!) ، که دوست دارم تا آخر عمر با او زندگی کنم. او منتظر تصمیم من است ، او آماده حمایت از فرزندان من به هر طریق ممکن است … اما وجدان او عذاب می دهد: چگونه می توان شوهرش را ترک کرد ، به طور کلی ، مرد خوبی که پدرش را دوست دارد؟ چگونه می توانید رفتار خود را برای کودکان توضیح دهید؟ من درک می کنم که عزیمت من برای عزیزانم شوک خواهد بود ، اما من واقعاً می خواهم شاد باشم ، دوست داشته باشم و دوست داشته شوم ، و مطمئنم (همه رویدادهایی را که اعتماد من را به معشوقم تأیید می کند شرح نخواهم داد - لازم است فضا و زمان زیادی) که من می توانم این کار را با شخص دیگری بهتر از شوهرم انجام دهم … اگر من شخص دیگری را دوست داشته باشم چطور؟ زندگی شخصی خود را قربانی کنید و برای آرامش فرزندان و همسر خود در خانواده بمانید؟ اما بچه ها بزرگ می شوند ، زندگی خود را خواهند داشت ، و من دیگر فرصتی نخواهم داشت که با معشوقم زندگی کنم اگر اکنون به سراغ او نروم … (گالینا ، 39 ساله)

پاسخ نامه را در عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "چنین شوهرهایی در جاده نمی چرخند" (شما چنین دیگری را پیدا نخواهید کرد)

اولین فردی که زنی که تقریباً تصمیم به طلاق گرفته این جمله را از او می شنود ، مادر است. یا یک خانم دیگر ، لزوماً "عاقل با تجربه زندگی" ، به قول خود ، آرزوی سلامتی می کند. با ارزیابی شریک زندگی خود از برج ناقوس ، مردم فراموش می کنند که هر چقدر هم که یک فرد فوق العاده باشد ، همه شأن او در برابر یک حقیقت ناخوشایند و خانگی به صفر می رسد: شما او را دوست ندارید. تصور کنید که به عنوان مثال یک تکه کیک شکلاتی به شما پیشنهاد می شود و طعم آن را ستایش می کنید ، و شما شکلات را دوست ندارید ، خیلی عجیب هستید - خوب ، شما شکلات را دوست ندارید یا به آن حساسیت دارید.پس چه لذتی دارد که این کیک شاهکار هنر آشپزی است؟ دیگران از او خوشحال هستند و برای شما او مانند استخوان در گلو شماست. در مورد شوهرش هم همینطور است. فقط به این دلیل که او فوق العاده خوب است به این معنی نیست که او و شما برای یکدیگر ساخته شده اند. برعکس ، هرچه زودتر به یکدیگر آزادی بدهید ، شانس بیشتری برای ملاقات به موقع با همسرتان وجود دارد. افراد زیادی روی زمین وجود دارند - آیا شما هنوز هم معتقدید که این برای شماست که از میان یک میلیارد مرد مختلف ، مرد راست "دور هم دروغ" نمی گوید؟

می ترسم تا آخر عمر تنها باشم …

او به دلیل یک عشق بسیار بزرگ ازدواج کرد. دو سال بعد ، شدت احساسات فروکش کرد و متوجه شدم که اشتباه کرده ام: شخص بسیار خوبی در کنار من بود ، اما مطلقاً شخص من نبود. ما مطلقا در هیچ چیزی منطبق نبودیم. من تصمیم به طلاق گرفتم ، اما شوهرم فکر کرد که من حوصله ام سر رفته است و شروع به اصرار بر فرزند کرد. خانواده ام از او حمایت کردند. من خودم را متقاعد کردم که همه آنها خوب هستند ، و تلاش عمدی برای باردار شدن انجام دادم. هنگامی که من در حال حاضر به هدف بودم ، تصادفی برای من اتفاق افتاد که برای همیشه فرصت بچه دار شدن را از من گرفت. شوهرم ، خانواده ام و خانواده اش از من بسیار ناراحت بودند و از من حمایت کردند. و سپس شوهرم شروع کرد با من مانند یک روبات چند منظوره بی حس رفتار کند. من درک می کنم که امیدهای او برای زندگی خانوادگی شاد با من محقق نشد. با این وجود ، او نمی خواهد از من طلاق بگیرد. ما با هم در یک فضای زندگی یکسان هستیم ، مانند یک آپارتمان عمومی ، که در آن سردی احساسی شدید و ناراحتی روانی وجود دارد (حداقل برای من). تصمیم گرفتم خودم درخواست طلاق بدهم. و سپس اطرافیان من - خانواده و دوستان - با یک صدا فریاد زدند: "او را طلاق می دهی و تا آخر عمر تنها خواهی ماند. اکنون در طول روز مردان خوبی با آتش نمی یابید. و حتی بیشتر رایگان. و مال شما خوب و شایسته است. " و اکنون ، از یک سو ، من از ترس تنها ماندن تا پایان عمر خفه می شوم ، و از سوی دیگر ، از ترس اینکه تمام زندگی خود را در ناراحتی های روحی و روانی زندگی کنم. و من نمی دانم چه کنم … (لیالیا ، 37 ساله)

پاسخ ها را تحت عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "یک زن دارای فرزند شانس کمی برای ترتیب زندگی شخصی دارد."

شاید این افسانه بزرگترین شر برای زنان ناامن و ناراضی در ازدواج باشد. به خاطر اوست که زنان با پاک کردن اشکهای خود ، شوهران مستبد ، شوهر مست ، شوهر بازنده و شوهر خائن را تحمل می کنند. ترس از تنها ماندن برای همیشه ، با فرزندی که "به پدر نیاز دارد" ، باعث می شود چنین زنانی ظاهر ازدواج را حفظ کنند. اصلی ترین آسیب این اسطوره از دست دادن زمان یا به عبارت دیگر "از دست دادن جوانی" در اطراف یک مرد بی ارزش است. در بیشتر موارد ، دیر یا زود ، طلاق هنوز اتفاق می افتد ، اما باقی مانده تلخ پشیمانی "برای سالهایی که بی هدف گذرانده اند" برای همیشه باقی می ماند. در عین حال ، این افسانه یک اختراع شیطانی است که برای ترساندن زن از طلاق طراحی شده است. در حقیقت ، هیچ آماری وجود ندارد که نشان دهد زنان مطلقه با فرزند کمتر از زنان بدون فرزند ، دوباره زندگی شخصی خود را ترتیب می دهند. برای اطلاع شما ، مطالعات جامعه شناسی نشان می دهد که فرزند خوانده مانعی در ایجاد خانواده با یک زن محبوب تنها برای 7 درصد از مردان مجرد قبلی و 5 درصد از مردان مطلقه است. و بقیه موافقت می كنند كه با فرزندان محبوب خود "كامل" ازدواج كنند. علاوه بر این ، برای یک مرد دوست داشتن فرزند ناپدری بسیار آسان تر از این است که یک زن عاشق فرزند شخص دیگری شود. این به این دلیل است که ریشه های عشق مادری و پدری در خاک های مختلف جوانه می زند. مادر کودک را در سطح بیولوژیکی و ناخودآگاه دوست دارد. برای ظهور احساسات پدرانه برای یک مرد ، باید به او فرصت داده شود که از کودک مراقبت کند ، با او ارتباط برقرار کند و از او مراقبت کند. این عشق مشروط است ، بنابراین بر خلاف عشق مادر در زندگی روزمره به راحتی "آموزش" می بیند. یک افسانه دروغ است ، اما یک اشاره در آن وجود دارد: به یاد داشته باشید که چند نامادری بد در قصه های قدیمی وجود دارد ، و در عین حال عملاً هیچ ناپدری بدی وجود ندارد.

به هر حال ، به خاطر داشته باشید که داشتن فرزند یک "فیلتر" عالی است که اکثریت خواستگاران بی پروا را فیلتر می کند. این باعث صرفه جویی در وقت و احساسات زیادی می شود.

آیا کودکان مانعی غیرقابل حل هستند؟

من چندین سال است که طلاق گرفته ام.از ازدواج اولم ، دو فرزند فوق العاده و دوست داشتنی دارم. بیش از سه سال پس از طلاق ، من با کسی ملاقات نکردم ، بدون فکر کردن در مورد آن زندگی کردم ، مطالعه کردم ، کار کردم ، بچه ها را بزرگ کردم. زمان گذشت و من شروع به بیرون آمدن از پوسته خودم کردم. اما در جنبه شخصی من چیزی به هیچ وجه کار نمی کند. ملاقات با یک همکار کاری را آغاز کرد. اما او ازدواج کرده است. و من نمی خواهم ازدواج کنم ، اما من دوست دارم یک رابطه عادی با یک مرد آزاد داشته باشم ، من نمی خواهم معشوقه باشم. ما رابطه مان را به هم زدیم. من در یک مهمانی معاشقه (اینها در مسکو برگزار می شود ، برای کسانی که به پایان رسیده اند …) با یک مرد جذاب ملاقات کردم. ابتدا گفت که طلاق گرفته و دو فرزند دارد. ما شروع به دوست شدن کردیم ، یک ماه گذشت و او به من اعتراف کرد که ازدواج کرده است. او می گوید که همه چیز عملاً آنجاست ، اما من می دانم که چگونه اتفاق می افتد. من سعی کردم در سایت یکدیگر را بشناسم ، شروع به مکاتبه کردم ، موافقت کردم که در یک کافه با یک مرد ملاقات کنم. او همچنین نوشت که با همسرش زندگی نمی کند. بنابراین در یک شام معارفه ، او اعتراف کرد که او نیز ازدواج کرده است. او به من گفت: "با تو ،" هیچ یک از مردان آزاد قرار نمی گذارند. چه کسی به شما با دو فرزند نیاز دارد؟! " اما من نمی خواهم فقط به گردن یک مرد آویزان شوم. من از نظر مالی مستقل هستم ، دوستان زیاد و علایق مختلف دارم ، شغل مورد علاقه دارم و مهمتر از همه ، فرزندان مورد علاقه دارم. اما من می خواهم یک دوست عزیز پیدا کنم. آیا فرزندان من واقعاً یک مانع غیرقابل حل هستند؟! (ماریا ، 33 ساله)

پاسخ ها را تحت عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "همه مردان یکسان هستند ، تغییر سایبان برای صابون فایده ای ندارد"

یک خطای عمومی در رایج شدن ما این افسانه را مدیون تلویزیون و سپس اینترنت هستیم. با خواندن داستانهای متعدد در مجامع زنان می توانید به این نتیجه برسید: همه مردان خیانت می کنند ، دروغ می گویند ، درآمد خود را از خانواده خود پنهان می کنند ، جوامع "جوان" را پیدا می کنند و برای شرکت در برنامه های گفتگوی مشکوک می آیند؟ درست است - کسانی که مشکل دارند. مرسوم نیست که شادی را با ما تقسیم کنیم. اگر فرد مبتلا به هپاتیت نداشته باشید به انجمن نمی روید؟ و حتی اگر بروید ، موضوع را باز نمی کنید "و با من همه چیز خوب است. من سلامتم!" درست است ، مانند تمسخر بقیه به نظر می رسد. اما با خواندن پیام های افراد دیگر ، به راحتی می توانید به این نتیجه نادرست برسید که تعداد افراد سالم بسیار کمتر از افراد بیمار است. آیا این با واقعیت مطابقت دارد؟ خیر شما به تازگی وارد حلقه اجتماعی افرادی شده اید که از هپاتیت رنج می برند ، دیگران در آنجا ارتباط برقرار نمی کنند و این تمام راز است. در انجمن های زنان ، همین تأثیر وجود دارد: هرچه بیشتر داستانهای غم انگیز دیگران را بخوانید ، بیشتر متقاعد خواهید شد که "همه مردان خوب هستند …" و کاملاً بی واسطه با میلیون ها مرد بالغ که درباره آنها هیچ چیز نمی دانید برابر است.

پس چرا بسیاری از زنان دوبار روی یک چنگک قدم می گذارند؟ از آنجا که آنها خودشان اینها را انتخاب می کنند: بارها و بارها از بین انواع مختلف گزینه های صریح و ضمنی ، با الگوبرداری از رفتار خود بر اساس سناریوی مشابه ، همان نوع "مرد بد" را جذب می کنند. اگر زنی مردان حرومزاده را دوست دارد ، این بدان معنا نیست که همه آنها اینطور هستند. این بدان معناست که او آنها را انتخاب می کند. و این موضوعی است برای یک گفتگوی کاملاً متفاوت ، ترجیحاً یک به یک با یک روانشناس.

همچنین بخوانید

منطقه اصلی اروژن: از قرون وسطی تا به امروز
منطقه اصلی اروژن: از قرون وسطی تا به امروز

عشق | 2017/11/29 منطقه اصلی فرسایشی: از قرون وسطی تا به امروز

از یه پسر پارچه دار دیگه باردار شدم

من 38 ساله هستم ، یک پسر شانزده ساله دارم که تنها بزرگ شده بود (پدرم وقتی بچه هنوز به دنیا نیامده بود فرار کرد) ، اکنون باردار مردی هستم که با آنها رابطه داشتم ، همانطور که می گویند ، " بدون تعهدات ، "او من را بسیار دوست دارد ، اما من نیستم ، اما نمی توانم تصمیم به سقط جنین بگیرم ، اکنون 10 هفته است ، هنوز می توان آن را انجام داد ، اما روده من مخالف است ، من این بچه را می خواهم ، اما من پدرم را در زندگی مشترکمان تصور نمی کنم ، عاشقان یک چیز هستند ، والدین ، خانواده چیز دیگری … من فقط تغییرات هورمونی خود را احساس می کنم ، اما قبل از بارداری ، او را به عنوان همسر در نظر نمی گرفتم ، به طور کلی یک رابطه جدی با او در نظر بگیریدعلاوه بر این ، او هیچ کاری نمی کند تا بتوانم حداقل کمی به او اطمینان داشته باشم - نه ، او مخالف کودک نیست ، او این فرزند اول را خواهد داشت. او فقط اکنون کار نمی کند ، واقعاً به این فکر نمی کند که در کجا زندگی می کنیم ، چگونه و برای چه چیزی ، او یک آپارتمان اجاره می کند ، اما من قبول ندارم که با من زندگی کنم ، من با پسرم در یک اتاق زندگی می کنم ، و راهی برای چرخاندن وجود ندارد ، در دیگری - مادرم … شاید استقلال من تأثیر بگذارد - من موقعیت بالایی را اشغال می کنم ، در تمام زندگی من فقط به خودم تکیه می کنم ، مردانی که من جز پارچه ها نبودم ، فقط می توانستم به خودم تکیه کنم و پدر فرزند دومم نیز از این قاعده مستثنی نیست. من گیج شدم. شاید از بیرون وضعیت خیلی ترسناک به نظر نرسد ، اما اکنون نمی دانم چه کنم … (والریا ، 38 ساله)

پاسخ ها را تحت عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "طلاق یک فرایند بسیار سخت و دردناک است که تصمیم گیری در مورد آن دشوار است."

بله ، طلاق هرگز آسان نیست. کسی که آن را آغاز کرد ، در ابتدا برای هر دو طرف دشوار است. شما باید خود را برای این امر از نظر اخلاقی آماده کنید و از نظر فلسفی با آنچه در حال رخ دادن است رفتار کنید: در نهایت ، این در واقع یک مرحله کوتاه از زندگی است ، آنقدر کوتاه که کمی زمان می گذرد و به نقطه کوچکی در نقشه شما تبدیل می شود. تاریخ. این مانند یک درمان ناخوشایند برای یک بیماری طولانی است: شما می توانید آن را رد کنید و بگویید که نمی توانید آن را ببلعید ، و در نتیجه خود را محکوم به بیماری طولانی کنید ، یا می توانید بینی خود را به هم فشار دهید و یک جرعه بنوشید. شاید در این لحظه حالت تهوع منزجر کننده شود ، اما در عرض چند روز شما سالم خواهید بود. ازدواج ناموفق بیماری است که زندگی هر دو شریک زندگی را خراب می کند. طلاق درمان است. می توانید آن را از ترس تجربه لحظات ناخوشایند اجتناب کنید ، یا می توانید آن را "ببلعید" و به خود فرصتی برای زندگی سالم و جدید بدهید.

چگونه می توانید به تصمیم خود برای ترک اعتماد داشته باشید؟

مشکل من بی اهمیت است. من در خانواده ای با والدین الکلی بزرگ شدم. پدرم ، وقتی هوشیار بود ، بسیار مهربان و دلسوز بود. او هرگز مرا تنبیه نکرد ، هرگز مرا نکوبید. اما وقتی مشروب می خورد منزجر می شود ، از صحبت خسته می شود ، داد می زند ، فحش می دهد ، از نظر اخلاقی ترور می کند … من با مردی ازدواج کردم که کمی مشروب می خورد و اگر مشروب بخورد ، آرام رفتار می کند و به رختخواب می رود. از نظر من مشکلی نداره. او مراقب است ، همه چیز را برای من ، من و کودک فراهم می کند. ما را دوست دارد. ما 1 سال است که ازدواج کرده ایم ، قبل از آن دو سال همدیگر را می شناختیم. کودک 6 ماهه است. اخیراً متوجه شدم که او ماری جوانا می کشد. شوکی رخ داد. سنگسار او تهاجمی نیست. برعکس ، با روحیه خوب. اما بدون چمن نمی تواند روحیه خوبی را حفظ کند. رسوایی ها شروع شد ، او به دلیل چیزهای کوچک خراب می شود. می گوید اگر طلاق بگیرم ، بچه را می برد. من از این خیلی می ترسم. من کودک را دوست دارم و نمی توانم او را رها کنم. ما تصمیم گرفتیم آن را رمزگذاری کنیم ، اما می ترسم چیزی را حل نکند. این فکر در ذهن من برای خروج رشد کرده است ، من فکر می کنم چگونه می توان کار پیدا کرد و یک آپارتمان پیدا کرد. س isال این است: چگونه به عقب برگردیم. اقوام من شروع به گفتن می کنند که من خانواده ام را خراب کرده ام ، او درآمد بسیار خوبی دارد ، کودک را دوست دارد ، دیگران بدتر زندگی می کنند … ثانیاً ، من از تنها ماندن می ترسم ، کسی که به فرزند شخص دیگری نیاز دارد. ثالثاً ، برای من بسیار آسان است که احساس گناه ، مسئولیت ، وظیفه را تحمیل کنم. و چهارم ، اگر من به تنهایی نتوانم زندگی خود را از ابتدا سازماندهی کنم ، چه؟ چگونه می توانید به تصمیم خود برای طلاق اطمینان پیدا کنید؟ (آنا ، 28 ساله)

پاسخ نامه را در عنوان "دو نظر" بخوانید

افسانه: "تنهایی وحشتناک است و زن مطلقه یک مطرود است."

داستان راجع به نصف لیوان آب به خاطر دارید؟ برای برخی نیمه خالی است ، برای برخی دیگر نیمه پر است. برای یک زن ، طلاق تنهایی را به دنبال دارد. برای دیگری آزادی. یک زن از مشکلات خود ، زندگی روزمره ، فرزندان منزوی می شود ، به "دور زدن" ادامه می دهد ، به دلیل عدم وجود همسرش. دیگری شروع به درک چیزی می کند که برای آن نه قدرت و نه زمان ازدواج را داشته است. یکی از خودش و گذشته اش پشیمان است و در مکالمات دوستانش به دنبال حمایت و دلداری است (که یک بار از همه اینها خسته می شوند و آنها با تدبیر شروع می کنند ، اما هدفمند از دوست دختر طلاق بدشانس دور می شوند).دیگری گذشته را در بایگانی قرار می دهد ، آشنایان جدید ایجاد می کند ، یک سرگرمی جدید ، زیباتر ، که دیگران و حتی دوست دختران را بسیار شگفت زده می کند. راز چنین رویکرد متفاوتی در زندگی پس از طلاق در چیست؟ پاسخ ساده است: راز در عشق پنهان است.

یک زن مدرن کاملاً قادر است بدون عشق مرد زندگی کند. اما بدون عشق به خود ، او محکوم به فنا است. و این عشق است که ارائه آن سخت ترین است. اما فقط او می تواند روند "بازسازی" را آغاز کند ، زنده شدن یک زن از خاکستر بر ویرانه های ازدواج ناموفق.

فقر ، ناامیدی و تنهایی در انتظار من است …

ما 12 سال است که ازدواج کرده ایم. وقتی ازدواج کردم ، در حال فارغ التحصیلی از دانشگاه بودم و شوهرم یک حرفه معمولی داشت. مدت طولانی او در یک کار خسته کننده و جالب کار می کرد و دائماً از آن ناراضی بود. اما او هیچ کاری برای تغییر چیزی انجام نداد. من گاهی اوقات متقاعد می کردم ، سپس رسوایی می کردم ، اما او را مجبور به یادگیری می کردم. و ظاهراً او راه خود را به جهنم هموار کرد. در حال حاضر یک سال است که در تخصص انتخابی خود کار می کند و به تحصیل ادامه می دهد. او همه چیز را بسیار دوست دارد ، او به معنای واقعی کلمه "پرواز می کند". او تقریباً هرگز در خانه نیست. و وقتی در خانه است ، موبایل او عملاً متوقف نمی شود. چند ماه پیش ، انگار دیوار بین ما بلند شده بود. سعی کردم بفهمم قضیه چیست ، اما شوهرم مدت زیادی سکوت کرد. و اخیراً او اعتراف کرد که عاشق دیگری است و فقط به من اعتماد و محبت دارد. و حالا او می خواهد یک آپارتمان اجاره کند و برود. شوکه شدم! و من از ترس غرق شده بودم. اخیراً شانس زیادی در کار و درآمد ندارم. شوهرم خدا را شکر این کار را خوب انجام می دهد. من درک می کنم که اگر او برود ، من تنها خواهم ماند. ما فرزندی نداریم (سلامتی من به من اجازه نمی دهد که زایمان کنم ، و هیچ پولی برای فرزندخواندگی وجود ندارد: ما آن را بسیار گران قیمت داریم) ، در حال حاضر هیچ درآمد عادی وجود ندارد (و معلوم نیست چه زمانی خواهند بود). زندگی با سرگرمی و گربه روشن می شود. من درک می کنم که باید شوهرم را رها کنم. س Myال من این است: چگونه می توان با احساس ناامیدی ، ترس از تنهایی و ترس از فقر کنار آمد؟ (آلنا ، 35 ساله)

پاسخ این نامه تحت عنوان "دو نظر"

نسخه های کامل سوالات و پاسخ های زنان از کارشناسان ما را در بخش "دو نظر" بخوانید

توصیه شده: