تغییر سن النا کندولاینن
تغییر سن النا کندولاینن

تصویری: تغییر سن النا کندولاینن

تصویری: تغییر سن النا کندولاینن
تصویری: نستیا یاد می گیرد که به تنهایی بخوابد 2024, آوریل
Anonim
النا کندولاینن - بزرگنمایی عکس
النا کندولاینن - بزرگنمایی عکس

النا کندولاینن یکی از آن بازیگرانی است که تصویر روی صفحه آن نه به دلیل آثار فیلم ، بلکه به دلیل شوک خارج از صفحه بیننده شکل می گیرد. وی پس از فیلمبرداری در فیلم "صد روز قبل از سفارش" به عنوان یکی از اولین نمادهای جنسی سینمای ما شناخته شد و "حزب عشق" را تاسیس کرد ، که به آنها ملحق نمی شد ، مانند شخصیت های الكساندر پانكتاروف-چرنی ، میخائیل زوزدینسكی ، بوریس خملنیتسکی ، ماریا آرباتوا و دیگران.

فقط برشمردن نام بخشهای این سازمان (جناح "عشق به موهای بلوند" ، "عشق به سبزه ها" ، "زنان سابق" ، "عشق رایگان" ، و غیره) در اوایل دهه 90. به اندازه کافی برای شوکه کردن یا حداقل سردرگم کردن یک مرد محترم در خیابان بود.

سپس رهبر ایدئولوژیک او به مرخصی زایمان رفت و آنها شروع به فراموش کردن ارتباط غیر معمول کردند. اما حتی وجود کوتاه حزب ، آمیخته با شایعات و گمانه زنی ها ، مسیر رسوایی را که با کوندولاینن همراه بود ، تقویت کرد.

به زودی ، این بازیگر نه تنها به صفحه نمایش ، بلکه به صحنه نیز بازگشت. او شروع به اجرای برنامه های کنسرت کرد ، عاشقانه ها و آهنگهای آهنگسازی خود را اجرا کرد. و اخیراً او در پروژه تلویزیونی محبوب "آخرین قهرمان -3" ظاهر شد.

با او بود که می خواستم با النا گفتگو کنم ، اما او از توسعه این موضوع خودداری کرد. علاوه بر این ، کل مکالمه در جهت و لحن متفاوتی از آنچه که بر اساس تصویر بازیگر زن روی صفحه تصور می شد ، پیش رفت. با این حال خودتان قضاوت کنید …

- من در حال تمرین نمایش "همه چیز درباره حوا" در تئاتر Kinoactor هستم ، - Kondulainen داستان خود را آغاز کرد. - یک بار با او در تئاتر کمدی شروع به کار کردم. N. P. آکیموف در لنینگراد. من در سال 1986 برای این نمایش به آنجا آمدم. و این حوا بود که تمرین می کرد. و اکنون ، 17 سال بعد ، من در حال تمرین مارگوت ، بازیگر مشهور ، یک ستاره هستم - در فیلمی با همین نام ، او توسط بتی دیویس بازی شد. این یک قطعه بسیار جالب است که نه تنها صحنه ، بلکه پشت صحنه آن را نیز نشان می دهد. کارگردان نمایش گنادی سیفولین است که زمانی من را به زندگی تئاتری در مسکو کشاند. برای مدت طولانی پس از انتقال از لنینگراد به مسکو ، من نمی خواستم به تئاتر برگردم ، زیرا کارگردانی را نمی دیدم که در کار من برایم جالب باشد. من با دودین کار کردم و درس خواندم. و رهبر من توستونوگوف بود و ما ، دانش آموزان ، همیشه به اجراهای BDT می رفتیم. این یک مدرسه بسیار کلاس بالا است. و بنابراین تصمیم گیری در آینده برای من دشوار بود. و تئاتر برای مدت طولانی در وضعیت بدی قرار داشت ، همه چیز در حال بازسازی بود. و در حال حاضر تئاتر در حال رونق است ، بسیاری از سرگرمی ها و تولیدات بسیار جالب وجود دارد.

- بله ، من همچنین دو اجرا در تئاتر لونا بازی می کنم - لب ها و سفر آماتورها. و همچنین اولین نمایش خود را در شعبه تئاتر مایاکوفسکی ، در سوخاروسکایا دارم. در آنجا من نقش کلئوپاترا را در نمایشنامه ژولیوس ادلیس "بازی سایه" دارم. این اجرایی توسط یک کارگردان تازه کار است. بنابراین من با جوانان شروع به کار کردم. در آنجا ما هم اوباشگری داریم.

- خوب ، بله ، به عنوان مثال ، صحنه های عاشقانه جالب ، - النا کمی مودبانه پاسخ می دهد. اما در عین حال ، این یک اجرا برای بینندگانی است که دوست دارند فکر کنند. زیرا مواد بسیار محکم هستند. و متن بسیار زیادی وجود دارد. و گفتن آن بسیار لذت بخش است. هنرمندان معمولاً اشعار را خوب به خاطر نمی آورند. و خوب و زیاد به خاطر دارم.

- می دانید ، من سعی کردم در سریال ها کار کنم ، اما آن را دوست ندارم. این هنوز سطح پایینی است. و همیشه در من عمق وجود داشت. نکته دیگر این است که من قبلاً آن را نشان نداده ام و در سینما به صورت سطحی از من استفاده شد ، اگرچه تقریباً در 40 فیلم بازی کردم. اکنون من خودم را برای پروژه های جدید ذخیره می کنم.من یک فرد بسیار معتاد هستم و فکر می کنم یک بازیگر زن حق ندارد برای مدت طولانی در نقش های مشابه بنشیند. اما تعداد کمی از مشاغل مناسب ارائه می شود. من برنامه های تلویزیونی نمی بینم هرچند من خوش شانس بودم به عنوان مثال ، من در "Maroseyka 12" بازی کردم ، اما این سریال مانند یک فیلم فیلمبرداری شد. و سریالهای مستقل وجود دارد. و اکنون من در یک کمدی چهار قسمتی نیز بازی کردم.

- و این برای من با همه بسیار آسان است. فقط به این دلیل که من همیشه از هنرمندان شکایتی ندارم. و از درگیری متنفرم من بر این عقیده هستم که باید اشتباهات را در خود جستجو کرد ، نه دیگران. بنابراین ، من هرگز اذیت نمی شوم.

- من اصلا این جفت را ندارم. مقیاس مشکلات داخلی من - به دلیل شخصیت من - روزمره نیست. مدام به این فکر می کنم "بودن یا نبودن". بنابراین ، بسیاری از چیزها بر من تأثیر نمی گذارد: من به آنها نگاه می کنم و فکر می کنم توجه به آنها در زیر شأن من است. می توانم ناراحت شوم ، برای چیزی گریه کنم. چون مشکلاتی در دنیا وجود دارد. آنها تمام راه مرا در این مورد مورد آزار و اذیت قرار دادند. "لنا ، چرا اینقدر ناراحت هستی؟ آیا در پرو یا جاهای دیگر کودتا شده است؟" من بسیار نگرانم که مردم ناراضی هستند ، اینکه کسی از گرسنگی می میرد ، زندگی در کسی سخت است. این بی عدالتی مرا ناراحت می کند. من دائماً از درون گریه می کنم.

- چگونه در قدرت خود شرکت خواهم کرد؟ واقعیت این است که من درک می کنم که هیچ کاری نمی توانم انجام دهم. اگرچه ، وقتی من حزب عشق خود را ایجاد کردم ، همه عصبانی بودند و به عشق فکر نمی کردند. و به این ترتیب سعی کردم مهربانی را القا کنم. و متوجه شدم که به تدریج برخی برنامه ها در مورد عشق ظاهر شد. فکر رفته است. احتمالاً ، ایده من انگیزه بسیار خوبی برای آرامش مردم و به خاطر سپردن عشق بود. آنها می گویند شر از مولدتر از خیر است. زیرا اگر خوبی خود را تحمیل کنید ، می تواند به شر تبدیل شود. بنابراین ، شما فقط باید موقعیت خود را با مثال ، زندگی خود ثابت کنید. و شما باید به مردم عادی نزدیک باشید و در وضعیت ستاره خود برجسته نشوید. دوره احساس اینکه من یک ستاره هستم و بنابراین باید متفاوت باشم و ظاهر شوم ، سپری شد.

- درست است ، و آن دوره کاملاً بومی بود. من هیچ وقت دروغ نگفتم من زندگی کردم و واقعیت را منعکس کردم. آنچه اتفاق می افتاد ، من منعکس کردم - من جعلی نبودم و بازی نکردم. سپس چنین زمانی وجود داشت. در حال حاضر من به گونه ای دیگر احساس می کنم آنچه در اطراف من اتفاق می افتد. این احتمالاً محبوبیت هنرمند و ارتباط او است. او باید خودش باشد ، زندگی را احساس کند و آن را در نقش های خود به تصویر بکشد.

- چرا؟ من خودم را از بیرون می بینم و می دانم چه بودم. مخلص بودم. توجه داشته باشید که کسی من را تکرار نکرده است. دیگر چنین رقم تکان دهنده ای وجود ندارد. اگر او ظاهر می شد ، دروغ بود. او به سادگی مانند من پذیرفته نمی شد. فضای زمان تغییر کرده است و من نیز با آن تغییر کرده ام. و اکنون یک قهرمان دیگر مورد نیاز است - خجالتی ، متواضع ، نه در مورد خود فریاد می زند ، بلکه رنج می برد.

- آره. زیرا اکنون زمان رنجهای بزرگ است. در چچن جنگی در جریان است. کارمدون اتفاق افتاد. نورد اوست. به طور کلی ملت ما رنج می برد. و داستایوسکی از اینجا و همه افرادی که به شدت رنج می برند. حالا زمانش فرا رسیده. احساس دردسر بزرگ. آسایش وجود ندارد. پول بیشتری وجود دارد ، اما شادی و شادی وجود ندارد ، سرگرمی. ما چیزی را از دست داده ایم. و این پیگیری ابدی برای خیر دقیقاً همان چیزی است که خوشبختی ما را از بین می برد. زیرا هیچ محدودیتی برای این میل به "خوب زندگی کردن" وجود ندارد. بنابراین ، ما همیشه ناراضی هستیم. ما برای دسته های دیگر - دوستی ، عشق - ارزش قائل بودیم.

- چرا باید سرگرم کننده باشد؟ صادقانه بگویم ، من از بازیگر نخود بودن خسته شده ام. من معتقدم که من او بودم. من همه را سرگرم کردم ، از همه الهام گرفتم. او گفت: "بیا ، بیا". و بنابراین مردم در جواب به من سیلی زدند …

- آره. در حال خوش گذرانی هستید - خوب ، دریافت کنید. از نظر اخلاقی ، روانی. من پذیرفته نشدم ، دوست داشتم و درک نشدم. متفاوت بودند. آنها فکر کردند: "چرا او اینطور است ، اگر همه چیز بد است؟" و من مثل بقیه شدم

- خوب ، حالا آنها مرا درک کرده و قبول دارند. همه خوبند. فقط من احساس بدی دارم و بعد احساس خوبی داشتم.

- و من هیچ چیزی را کارگردانی نمی کنم. همانطور که اتفاق می افتد ، اتفاق می افتد. حالا اینجوری شده. این دوره فرا رسیده است. من آن را به درستی دریافت کردم ، و اکنون در این حالت هستم. شاید بعد از مدتی این اتفاق برای من بیفتد و من همان چیزی شوم که قبلاً بودم - خنده دار.

- از تابستان گذشته. این یک دوره طولانی برای من است.همه چیز اتفاق افتاد و من در مورد آن تجدید نظر کردم. از سوی دیگر ، یک فرد نیز بزرگ می شود. همه من 16 ساله بودم ، و اکنون 25 ساله هستم (می خندد). و برای دیگران ، من حتی در این ظرفیت و عصر جدید جالب تر هستم.

توصیه شده: