کمی سرسخت
کمی سرسخت

تصویری: کمی سرسخت

تصویری: کمی سرسخت
تصویری: برو که سخت وایرانم - فرهاد دریا 2024, ممکن است
Anonim
کمی سرسخت
کمی سرسخت

هوی و هوس کودکان از هر کسی ، حتی متعادل ترین فرد ، می تواند به جنون کامل منجر شود. گاهی اوقات انگار دیو بچه ای را در اختیار دارد - همه کارها را برعکس انجام می دهد.

برای مثال ، در اینجا صحنه ای از زندگی روزمره است. صبح زود … مامان کار کافی برای انجام دادن دارد ، او مجبور نیست استراحت کند - همه را تغذیه کنید ، شوهرش را به محل کار بفرستید ، فرزند بزرگتر را به مدرسه ببرید ، کوچکترین را به مهد کودک ببرید ، و خودش باید پرها را تمیز کند (گویی برای جلسه صبح دیر نشده است!). و سپس شروع می شود!"

شما احتمالاً خودتان احساس می کنید که کودک شما فردی ، منحصر به فرد و شخصیتی است و این از همان بدو تولد آشکار می شود ، اینطور نیست؟ و در سن سه یا چهار سالگی ، سرسختی الاغی در او بیدار می شود. عصبی بودن ، اشک ، پدر با بند و مادر با سنبل الطیب ، اما شما هرگز نمی دانید چه چیز دیگری … اما شما می خواهید با این مشکل کنار بیایید! به هر حال ، این فرزند شما است و شما به آرامش خاطر او (و خود شما نیز ، چه گناهی برای پنهان کردن دارید) اهمیت می دهید. بنابراین ، برای زدن سیلی عجله نکنید ، تعبیرات عصبانی را مهار کنید و سعی کنید قوانین ساده ای را رعایت کنید که به حفظ آرامش در خانه شما کمک می کند.

اول از همه - و هرچه زودتر بهتر - مرزها را تعیین کنید … کودک باید بداند که چه چیزی برای او کاملاً ممنوع است. این ممکن است به رابطه او با جهان خارج و اشیایی که می توانند آسیب برساند مربوط شود: شما نمی توانید کبریت را لمس کنید (آن را با هم روشن کنید ، بگذارید کوچولو بفهمد که می تواند گرم و دردناک باشد) ، چاقوها (فقط تیغه را لمس کنید) ، چوب هر چیزی را وارد خروجی کنید و از پنجره به بیرون خم شوید. شما نمی توانید با مادربزرگ خود بی ادب باشید ، سگ را اذیت کنید و گربه را به دم بکشید - این یک اسباب بازی نیست. وقتی بزرگ می شود و به تنهایی راه می رود - شما نمی توانید صحبت کنید و با غریبه ها (!) بروید.

چنین ممنوعیت هایی نباید تحت هیچ شرایطی نقض شود. در اصل ، همانطور که فهمیدید ، تعداد کمی از آنها وجود دارد ، و برای اینکه دنیا به نظر بچه بزرگ نباشد ، از ترفند زیر استفاده نکنید - در صورت امکان جایگزین پیشنهاد دهید … البته ، شما نمی توانید با یک چاقوی آشپزخانه بزرگ برش دهید ، اما اگر یک چاقوی اسباب بازی (یا چاقوی آشپزخانه ، اما کاملاً احمقانه) بردارید ، می توانید چیزی برای عروسک ها "برش" دهید. شما نمی توانید برگ گلهای داخلی را برش دهید ، اما می توانید آنها را از کاغذ برش دهید (و در تابستان ، تحت هدایت مادر خود ، می توانید علف های داخل کشور را برش دهید). شما نمی توانید مبل یا تلویزیون را آبیاری کنید ، اما اگر یک قوطی آبیاری ، یک بطری آب بردارید و به حیاط بروید (و نیمکت تظاهر کننده یک مبل خواهد بود) ، همه چیز عالی خواهد بود.

البته ، این همیشه کار نمی کند ، اما در اینجا من یک ترفند سوم را پیشنهاد می کنم - تا آنجا که ممکن است امتیاز بدهند … با بازگشت به مثال با لباس ، به شما توصیه می کنم این س yourselfال را از خود بپرسید: "آیا این خیلی مهم است؟" به احتمال زیاد نه سپس منتظر غرش نباشید (در این مورد ، معلوم می شود که هوس کوچک "به خودی خود" یک "اغماض" داده است) ، اما بلافاصله خود را جهت دهید: "لباس دیگری؟ اوه ، واقعاً ، در آن بسیار بهتر است " یا چیزی شبیه به آن. در مورد غذا هم همینطور است. البته ، هیچ کس نمی گوید که کودک ، مطابق خواسته های خود ، باید صبح با شکلات ، هنگام ناهار با کیک و عصرها با بستنی تغذیه شود. اما گاهی اوقات می توان فرنی منفور را با غلات و ماست جایگزین کرد (معمولاً کودکان آن را دوست دارند) ، شیر با کف - با آب میوه و هویج آب پز - با نوعی میوه جایگزین شود.

این اتفاق می افتد که شیرین ترین فرزند شما شروع به "روشن شدن" می کند ، اما هنوز به هیستریک نرفته است. اینجا جایی است که شما سعی می کنید آن را به چیز دیگری تغییر دهید - خودتان فکر کنید که در این شرایط مناسب چیست. به عنوان مثال ، دختر غریب من دارای یک ویژگی فوق العاده است - او دوست دارد به مادرش کمک کند ، بیاورد و بردارد ، "شفا دهد" ، و من از آن استفاده می کنم. فقط او دهان خود را باز می کند تا فریادی کر کننده بیرون دهد ، و من بلافاصله می گویم: "هی ، آیا ما قصد داریم کیک بپزیم؟ قالب را در اسرع وقت بیاورید! و آرد کجاست؟" یا: "اوه ، دوچا ، سرم درد می کند. یادت هست قرص ها را کجا گذاشتم؟" تقریباً همیشه کمک می کند (جالب ترین چیز این است که او واقعاً می داند چه چیزی بهتر از من است).

همچنین می تواند برای اهداف آموزشی استفاده شود چنین داستانهایی را اختراع کرده و بیان کنید … گزینه اول: روزی روزگاری یک الاغ سرسخت بود ، او اغلب از مادرش سرپیچی می کرد و بنابراین به داستانهای ناخوشایندی روی می آورد. یکبار او کفش های زیادی را صبح انتخاب کرد و برای تعطیلات دیر شد - به همه دوستانش هدیه داده شد (آنچه را که فرزند شما مخصوصاً دوست دارد - چوپا چوپس ، موز …) ذکر کنید ، اما او آن را دریافت نکرد. گزینه دوم: یکبار یک دختر - یا یک پسر - در تختخواب خوابیده بود ، و ناگهان هوی و هوس در دهان او فرو رفت … سپس به آنچه دوست دارید برسید. فقط به یاد داشته باشید که در موضوعی مانند آموزش ، هیچ دستور العمل آماده ای وجود ندارد.

یولیا الکساندرووا

توصیه شده: