عاشقانه تلفنی
عاشقانه تلفنی

تصویری: عاشقانه تلفنی

تصویری: عاشقانه تلفنی
تصویری: مطمئن باش عاشقت میشه - جمله های عاشقانه ویدیوی عاشقانه 2024, آوریل
Anonim
رمان تلفن
رمان تلفن

خوشا به حال کسی که تلفن را اختراع کرد! و سه بار خوشا به حال کسی که ارتباط تلفنی را اینقدر غیرقابل اعتماد کرد ، آنقدر غیرقابل پیش بینی کرد … زیرا وقتی شماره مورد نیاز را شماره می گیرید (شماره درست را می گیرید ، لعنت به شما !!!) و بار ششم به مکان اشتباهی می رسید. ، ممکن است سرنوشت باشد.

… وقتی باریتون دلپذیری برای بار بیستم پرسید آیا می توانید مارینا را بشنوید ، ناتالیا نمی تواند مقاومت کند."

یاب دریایی نامرئی با سهولت غیر منتظره موافقت کرد: "و این حقیقت دارد." - آیا واقعاً حواس شما را پرت می کنم؟

- از چی؟ - ناتاشا ، که فقط از کسالت و بیکاری رنج می برد ، غافلگیر شد و فکر کرد: آیا برای خرید برویم یا برای یک مقاله ترم بنشینیم. هیچ پولی برای مغازه ها وجود نداشت و کاغذ اصطلاحات ، اگرچه مانند شمشیر داموکلس روی آن آویزان بود ، اما به دلایلی اصلاً نمی خواست بنویسد.

- خوب … شما هرگز نمی دانید … شاید لازم است شام بپزید …

شام واقعاً باید پخته می شد. اما تنبلی. علاوه بر این ، صدا قطعاً دلپذیر بود ، می خواستم کمی معاشقه کنم و …

- خوب ، تو چی هستی ، اصلا …

و آنها شروع به برقراری ارتباط کردند. در روند ارتباطات ، معلوم شد که آنها از موسیقی یکسان خوششان می آید ، دیدگاه آنها در مورد زندگی به طرز شگفت انگیزی همگرا است و به طور کلی این چهل دقیقه بدون توجه به هوا پرواز می کند (خوب است که هنوز پیشخوان در تلفن های خود نداریم!).

-میشه فردا باهات تماس بگیرم؟

- می توان. عدد را بنویسید … ("نکته اصلی این است که با این مارینا برخورد نکنید" - یک فکر حسود در ذهن او جرقه زد). او به مارینا برخورد نکرد. گفتگوی بعدی آنها یک ساعت و نیم ادامه داشت. برای والدینم غیرممکن بود که به تلفن برسند. و او ، فقط گیرنده را قطع کرد ، منتظر فردا شده بود - او قول داد دوباره تماس بگیرد …

آنها باعث خنده ناتالیا به رنج دوست دخترانش نشدند (اگر او تماس بگیرد ، او تماس نمی گیرد). او شروع به درک عدم تمایل آنها به دور بودن از تلفن کرد. حتی برای رفتن به دوش ، او در را نبست - اگر در آن لحظه او تصمیم بگیرد شماره او را بگیرد چه؟ روز او به دو قسمت تقسیم شد: قبل و بعد از تماس. علاوه بر این ، هر دو بخش اول و دوم به هیچ وجه تحت علامت نوشتن مقاله نبودند: "وقتی او تماس نمی گیرد ، من نمی توانم کاری انجام دهم ، زیرا او تماس نگرفت. من منتظر هستم. به محض اینکه او تماس گرفت ، من دیگر نمی توانم کاری انجام دهم - زیرا او تماس گرفت! من دور می زنم و چهل بار به یاد می آورم که چه چیزی به من گفت ، با چه لحنی ، فکر می کنم منظور او این بود … "او خانه را اینگونه ترک کرد:" خوب ، من پانزده دقیقه دیگر صبر کنید ، و سپس من قطعاً می روم چگونه ، پانزده دقیقه دیگر گذشته است؟ خوب ، حالا ، من تا ده شمارش می کنم … من چیزی را به سرعت شمردم ، اجازه دهید سرعت را کاهش دهیم … خوب ، حتی تا پنج… "در پایان ، قبلاً زشت ، او به معنای واقعی کلمه خود را با دست آهنی به یقه گرفت و از خانه بیرون کشید. در حال حاضر بر روی پله ها ، او با تمایل غیرقابل مقاومت به بازگشت و کمی بیشتر صبر کرد. ناتالیا با آخرین کلمات خود را سرزنش کرد و به کتابخانه رفت. ملاقات با دوستانش به حداقل رسید ، و حتی کسانی که سعی کرد به قلمرو خود ، نزدیک به دستگاه منتقل کند. علاوه بر این ، اگر او یک بار تماس گرفت ، این بدان معنا نبود که امروز دیگر چیزی برای انتظار وجود ندارد. "متاسفم ، من قبلاً دلم برایت تنگ شده است" ، او می توانست این کلمات را چهار بار در روز بشنود. و هربار خوشحال بود که حداقل یک هفته از آخرین تماس او گذشته است. و به نظر می رسد ، همه چیز قبلاً مورد بحث قرار گرفته است - نه ، همیشه چیزی برای صحبت در مورد چند ساعت دیگر وجود داشت.

عاشقانه تلفنی عاشقانه ای دو صدایی است. همه چیز اضافی باقی می ماند ، فقط کلمات و لحن باقی می ماند. صدایش ملایم ، مخملی و صدایش ، وجد زده ، با آفتاب بهاری می درخشد. اگرچه بهار هنوز بسیار دور است … جالب ترین چیز این است که آنها تقریباً حتی نمی خواستند در زندگی واقعی ملاقات کنند. به عبارت دقیق تر ، ناامید کردن وحشتناک بود. بنابراین ، ناتالیا به پیشنهادات آندری مبنی بر اینکه او را به نوعی در شهر می بیند ، سست و کند واکنش نشان می دهد و هر بار دلایل موجهی ارائه می دهد. او از فروپاشی توهمات می ترسید: اگر او کاملاً متفاوت از آنچه تصور می کرد متفاوت باشد؟ یا او را دوست نخواهد داشت؟ و بعد … آیا منطقی است که دوباره با هم تماس بگیریم؟ اما بدون این گفتگوها ، هیچ یک از آنها نمی توانند وجود خود را تصور کنند. دوستش گفت: "من خیلی راحت هستم." لازم نیست برای تعطیلات هدیه بدهید (من تماس گرفتم ، تبریک گفتم ، صحبت کردم - و شما خوشحال هستید) ؛ در برف خیس در انتظار شما بمانید ، وقتی برای یک قرار ملاقات دیر می کنید ، به آن هم نیازی ندارید - گرم در خانه بنشینید و تلفن را نگه دارید. می توانید همزمان غذا بخورید ، بنوشید ، خراشیده و تلویزیون تماشا کنید. اگرچه …

همچنین لازم نیست همیشه زیبا به نظر برسید. شما نیازی به صرف پول یا زمان برای لوازم آرایشی ندارید ، نیازی نیست لباس بپوشید: یک جلیقه پاره و جوراب پشمی - این لباس شب شماست. در خط سر که - با این حال آن قابل مشاهده نیست … سرد! باید به کسی زنگ بزنم شاید برخی … ابر مردها ظاهر شوند. اوه ، من بلافاصله با سلول خود تماس می گیرم ، بنابراین مطمئناً! "اتفاقا ، ماجراجویی این دوست ، دقیقاً همانطور که او برنامه ریزی کرده بود به پایان رسید. درست است ، در ابتدا او مجبور بود از طریق تعداد زیادی از اعداد و ارقام عبور کند ، و دشوار بود وانمود کنید که آنها به اشتباه ارتباط برقرار کرده اند ؛ اما او کاملاً خوشحال شد: "گوش دهید ، این درست مانند یک قرعه کشی است! بدون برد ، بدون برد ، و سپس بام - و یک شماره خوش شانس! "اما ناتالیا هنوز با دوست پسر تلفن خود تماس می گیرد. بدون ملاقات شخصی. یعنی ، جلساتی وجود داشت ، اما به نظر می رسید همه چیز ناموفق بود. یکی از مردهای رویای او ، و او نیز چنین کرد. اما تمام مدت معلوم شد که هیچ چیزی برای گفتگو وجود ندارد و برقراری ارتباط دشوار است …

بعد از قرارهای بد ، ناامید ، به خانه آمدند … و دستانشان به طرف تلفن رسید. و سپس کلمات و موضوعات مناسب پیدا شد و تنش احمقانه و مکث های شدید از بین رفت. این "عاشقانه" در حال حاضر سه ساله است ("خیلی وقت پیش ازدواج و بچه دار شدن بود" ، یکی از دوستان اظهار داشت ، ناتالیا فقط آن را کنار گذاشت). او حداقل در رابطه ناتالیا با دوست پسرهای "واقعی" دخالت نمی کند. البته اگرچه دخالت می کند: بالاخره ، او باید پنهان شود (حالا مردان حسود رفته اند …). و تلاش های رقت انگیز آنها برای "برقراری ارتباط هوشمندانه" را نمی توان با مکالمات آنها با آندری مقایسه کرد. بنابراین به نظر می رسد همه اینها برای مدت طولانی ادامه خواهد داشت. نحوه پایان آن مشخص نیست. ناتاشا با بی خیالی می گوید: "اما در واقع ، چرا همه چیز باید با چیزی پایان یابد؟ ما قبلاً خوب هستیم." و به نظر می رسد که او دروغ نمی گوید. بالاخره حقیقت خوب است! نکته اصلی این است که همیشه کسی برای صحبت کردن وجود دارد … و بقیه دنبال می شوند. روزی ، به نحوی ، مهم نیست.

… پس از همه ، واقعاً معلوم می شود - زنان با گوش های خود دوست دارند … و من به ویژه مجبور می شوم که گاه به گاه و بی سر و صدا نگاه کنم. یک روزنامه نگار تلویزیونی یکبار نوشت: "حتی در جوانی ، متوجه شدم که چهره من برای کار در رادیو عالی است …" قاطعانه ، وقت رفتن و تماس گرفتن است! سرنوشت امروز چه اعدادی به ما خواهد داد؟

توصیه شده: