وقتی "تمشک" تمام می شود
وقتی "تمشک" تمام می شود

تصویری: وقتی "تمشک" تمام می شود

تصویری: وقتی
تصویری: کیک تمشک غیر واقعی خوشمزه با نیترول ها! ذوب در دهان! 2024, ممکن است
Anonim

در دو ساعت ، یک کودک شش ساله می تواند: دوازده کلمه متقاطع را از مجموعه کودکان حل کند. هزار و اولین قسمت "فرشته بی رحم" را تماشا کنید. مجله باربی صورتی غیرقابل تحمل را بالا و پایین بخوانید. خمیردندان را روی مانیتور بچکانید و بگویید پرنده ای است که از کنار آن پرواز می کند ، چیزی ریخت. کف آشپزخانه را به تنهایی جارو کنید ؛ در جلسه ای مهم با پدربزرگ در محل کار تماس بگیرید تا یک روز قبل در خواب با اسب سبز همراه سوار بژ گزارش دهید.

Image
Image

ظاهراً در یک کتاب دفن شده بود ، من دو ساعت دخترم را تماشا کردم. ترفندهای کثیف کودکانه با کارهای خوب و همچنین یک سریال تلویزیونی گنگ به خوبی پیش رفت و من از این پراکندگی خوشم آمد. کودک در ماه های گذشته در رژیم "آنچه می خواهم ، می توانم انجام دهم" زندگی می کند. من درک می کنم که رژیم فقط اشتباه نمی کند - این شرور است ، اما "خداحافظی از یک اسلاو" در روح من بازی می کند ، رهبران به همراهان ضربه می زنند ، ته سیگارها روی سکو می سوزد. خودم را می گیرم که می خواهم زوزه بکشم ، گریه کنم و روسری را زیر گلو ببندم که هرگز نپوشیده ام. Leisya ، آهنگ ta-ra-ra-ra ، road-trip است. پاییز امسال میریم مدرسه ما قصد داریم به حق مشروطه برای آموزش متوسطه جهانی خدمت کنیم.

آه ، کودک نمی داند این خدمات چیست. مادربزرگش با وحشت مقدس می گوید: "به مدرسه". پدربزرگ با احترام می گوید: "به مدرسه". "به مدرسه!" - و صدای من با لذت کاذب پر می شود … کودک با مدرسه با کنجکاوی رفتار می کند ، گویی یکشنبه آینده باشد: چیزی شبیه به این اتفاق می افتد ، اگرچه او شک دارد که تمشک زندگی به زودی به پایان می رسد و یک توت کاملا متفاوت شروع خواهد شد.

توت های تلخ ، همانطور که می دانید ، دو سطل هستند. یا ده سال. یا حتی توسط وزارت آموزش و پرورش ، هر دوازده. در این صورت ، او توسط "یک زن جوان هجده ساله بالغ" "برای سربازگیری" آزاد می شود. خوب است ، اگر نه مادرم … آه ، من کجا حمل شدم ، اگرچه در واقع ، چه اشکالی دارد … من پیش بینی می کنم که برای هیچ کس مفید نخواهد بود و هرگز محقق نخواهد شد. از زیر پلک های نیمه بسته به او نگاه می کنم. او همچنین مانیتور را با اسفنج برای ظروف پاک می کند و زمزمه می کند: "خوب ، پرندگان شیطان ابزار را خراب کرده اند …" البته در بالکن ، محکم بسته است.

در دو ساعت یک کودک شش ساله قادر خواهد بود: یک شعر بیاموزد. تکالیف ریاضی خود را انجام دهید ؛ یک تمرین خانگی به زبان روسی بنویسید. و این در بهترین حالت ، در شادترین حالت …

مانند همه مادران ، من از قبل تحت فشار مشکلات آینده هستم. رابطه شما با مدرسه چگونه شکل می گیرد؟ این با معلم و همکلاسی ها یک چیز است ، اما لایه دیگری نیز وجود دارد: روابط با اطلاعات ، با دانش جدید ، با مقیاس جدید. در واقع ، من یک چیز را می خواهم: این که سقوط اطلاعات به یک جریان خصمانه ، سرکوبگر و سرکوب کننده تبدیل نشود.

در تلاش برای درک گفتگوهای ما در زمینه کل زمینه گفتاری که زندگی شش ساله وی در آن گذشت ، ناگهان به یک نتیجه عجیب و نه چندان خوشحال کننده رسیدم: شما می توانید با آرامش و محرمانه در هر موضوعی با او صحبت کنید. در مورد عشق و مرگ ، در مورد وفاداری و خیانت ، در مورد کودکانی که اصلاً از کلم گرفته نشده اند ، در مورد پول ، روابطی که من به هیچ وجه با آنها توسعه نمی دهم ، اما شاید تجربه من به نحوی برای او مفید باشد … البته این گفتگو نیست ، بلکه "کنسرت به درخواست کارگران" است ، اما او به عنوان یک شنونده قدردان و خواستار عمل می کند.

- پدربزرگ آرتور از چه چیزی مرد؟

- از سیروز کبد ، عزیزم.

- خیلی درد داشت؟ این بیماری چیست؟ چرا مردم با آن مریض می شوند؟

من می گویم. به سایه های روی صورتش نگاه می کنم: وحشت ، حیرت ، غم ، ناامیدی ، پشیمانی. حدود نیم ساعت طول می کشد. سپس او مقابل تلویزیون می نشیند. به کارتون می خندد. فراموش کردن؟ تعویض؟ سوئیچ ها - بله اما آنچه از ذهنم خارج نمی شود - این مطمئناً است.

شاید به همان شیوه بتواند احساسات منفی که در زندگی مدرسه بسیار غنی است را از بین ببرد. شاید استرس سال اول تحصیلی به چنین آسیب جبران ناپذیری تبدیل نشود … با درک نادرستی اولیه همه "آموزش های من" (این بسیار شهودی ، تصادفی ، غیرمسئولانه ، عجولانه است) ، هنوز می فهمم که دو رد صحیح وجود داشته است در آن

اول رد بیماری پاتوس در هر یک از جلوه های آن است. دوم - از تعمیر و تعلیم. یعنی از هر چیزی که مکتب سنتی به وفور دارد. من فکر می کنم که کودک در پاسخ چیزی برای نشان دادن خواهد داشت: توانایی گوش دادن ، تحمل هرگونه لحن ، تحمل فروتنانه حیله گری او. و با تماشای کودک مونتاژ نشده ام ، جرات می کنم خود را دلداری دهم با این امید که تضاد بین ماهیت دوران کودکی و طبیعت مدرسه چندان کشنده نباشد. در مورد تحرک ذهن - نمی دانم ، اما با اطمینان از تحرک ، پویایی رابطه او با جهان ، فکر می کنم: شیطان آنقدرها هم وحشتناک نیست ، مدرسه آنقدرها هم ترسناک نیست … آنها ناخوشایند هستند یا تاسف آور

توصیه شده: