وقتی زمان حال سابق می شود
وقتی زمان حال سابق می شود

تصویری: وقتی زمان حال سابق می شود

تصویری: وقتی زمان حال سابق می شود
تصویری: خامنه‌ای با پیامی عجیب، حالی عجیب در مکانی عجیب! 2024, ممکن است
Anonim
وقتی زمان حال سابق می شود
وقتی زمان حال سابق می شود

فیلم عروس فراری را به خاطر دارید؟ همین داستان در مورد یکی از آشنایانم اتفاق افتاد. عروس او درست از زیر راهرو فرار کرد و در حالی که تماشاگران حیرت زده به خود آمدند و سعی کردند بفهمند چه اتفاقی افتاده و چه باید بکنند ، موفق شد به آپارتمانی برسد ، جایی که مدتها با نامزدش زندگی می کرد ، با عجله وسایل را در یک چمدان گذاشت و دلایل را توضیح نداد ، برای همیشه از زندگی او ناپدید شد.

داماد ناموفق ، پس از آن ، تنها سوالی را داشت که او ، به نوبه خود ، همه دوستان و آشنایان خود را عذاب می داد: "چرا او همه چیز را دقیقاً چنین کرد؟" او می توانست همه چیز را درک کند. این واقعیت که او دیگر عشق ورزیدن را متوقف کرده ، شخص دیگری دارد ، دلیل خوبی برای عدم ازدواج پیدا کرده است. او حتی ، که بسیار نادر اتفاق می افتد ، مطمئن بود که این دلیل در خودش نهفته است. او فقط نمی توانست بفهمد چرا او در آستانه جشن با او صحبت نکرده بود ، چرا حداقل یک یادداشت کوچک نگذاشته بود؟ چرا او دقیقا فرار کرد انگار سه سال را با هم گذرانده نبود …

در زندگی ، واقعاً ، هر اتفاقی می تواند بیفتد. به هر حال ، ما اغلب آرزو می کنیم. دقیقتر ، برعکس - واقعی برای مورد نظر. بنابراین ، یک لحظه خوب می توانید از خواب بیدار شوید و متوجه شوید که با فردی که از کودکی رویایش را داشتید زندگی نمی کنید ، یا می فهمید که زندگی شما قبل از اینکه دیر شود ، متوقف و فوراً متوقف شده است ، تا زمانی که کاملاً درگیر آن شده اید. زندگی روزمره نفرت انگیز ، شما باید همه چیز را از ابتدا شروع کنید. در یک کلام ، شما تصمیم می گیرید به عزیز خود بگویید که همه چیز بین شما تمام شده است.

آنتوان دو سنت اگزوپری گفت: "ما مسئول کسانی هستیم که اهلی کرده ایم." به کسی امید می دهید ، دست خود را دراز می کنید ، واقعاً حق ندارید آن را در آخرین ثانیه ، هنگامی که این "کسی" تقریباً به انگشتان لرزان شما رسیده است ، بردارید.

و تمام زندگی ، رویاها و آرزوهای خود را فدای شخصی کنید که سرنوشت به طور تصادفی شما را تحت فشار قرار داد ، اما در روح شما تقریبا هیچ احساسی را بر نمی انگیزد ، البته یک ژست وسیع و زیبا ، اما نه صحیح ترین. به هر حال ، این شخص دیر یا زود متوجه واقعیت می شود و او بسیار بدتر از آن خواهد بود که اگر همه چیز را یکباره به او بگویید. و ممکن است دو یا حتی بیشتر سرنوشت شکسته شده باشد.

اما ، هنگام جدا شدن ، ما به سادگی موظف هستیم که ضربه را تا آنجا که ممکن است نرم کنیم ، "i" ها را نقطه گذاری کنیم تا این شخص ، هر چند با درد در روح خود ، اما با قلب آرام ، بتواند وارد زندگی جدیدی شود.

من با افراد زیادی صحبت کردم و از آنها خواستم تا دردناک ترین جدایی خود از عزیزشان را به خاطر بسپارند و تجزیه و تحلیل کنند.

این چیزی است که مارینا به من گفت ، دختری برجسته و با اعتماد به نفس. داستان ، البته ، پیش پا افتاده است ، اما دختر به مدت سه سال تجربه کافی داشت. وقتی مارینا هفده ساله بود ، عاشق سرگیجه شد. به نظر می رسید که منتخب او را متقابل می دهد ، و آنها قبلاً رابطه بسیار نزدیکی داشتند ، مارینا حتی شروع کرد به این فکر کند که معشوقه اش قصد دارد از او خواستگاری کند که ناگهان ناپدید شد. او به تماس ها پاسخ نمی داد ، پنجره های آپارتمانش عصرها تاریک بود … او یک روز ، دو ، سه او را پیدا نکرد … یک هفته بعد او به طور تصادفی با او ملاقات کرد - مکالمه آنها "درباره هیچ چیز" نبود ، و روز بعد از یکی از دوستان نزدیکش مطلع شد که محبوبش او را رها کرده است. او حتی به خود زحمت نداد که شخصاً با مارینا صحبت کند ، و او مجبور شد دلایل آنچه را که اتفاق افتاده بود به تنهایی جستجو کند ، در نتیجه او حتی بیشتر جراحت و زخم دریافت کرد ، اما او چیزی نفهمید.در نتیجه ، او به مدت سه سال طولانی روابط خود را با مردان به دوستی رسمی محدود کرد ، زیرا می ترسید این اشتباه مرموز را دوباره انجام دهد و به طور غیر منتظره رها شود.

"اولیا و من رابطه فوق العاده ای داشتیم: بسیاری از علایق مشترک ، از همان روز اول آشنایی ما به راحتی در هر شرایطی به تفاهم رسیدیم. اما ناگهان ، بدون هیچ دلیلی ، تصمیم گرفت از من جدا شود." یوری سی ساله می گوید: "هرگز فراموش نخواهم کرد که چگونه او با ظاهری گناهکارانه جلوی من ایستاد و در مورد اینکه چقدر خوب ، باهوش ، ایده آل هستم از هر نظر ، رویای هر زنی ، صحبت می کند. به خودی خود ، بی ارزش و ناسپاس است ، که سرنوشت شگفت انگیزی در انتظار من است ، و او در یک شکاف شکسته باقی می ماند و شب ها به یاد من گریه می کند … من هرگز چنین سرزنش نمی کردم. او بارها و بارها تقاضای بخشش کرد و اصرار داشت که فقط او مقصر بود ، اما من فهمیدم که همه چیز برعکس است. زن شروع به ادعای خود می کند (حتی در مورد این واقعیت که رنگ رژ لب به او مناسب نیست) ، یوری بلافاصله شروع به کاوش در خودش می کند. البته انتقاد فوق العاده است. اما اگر چیزی برای اصلاح وجود نداشته باشد چه؟

یک مورد قطبی دیگر نیز وجود دارد.

آنچکا ، خنده ای شیطنت آمیز ، با لرز از رفتن اولین همسرش یاد می کند: "در چهار سالی که ما با هم گذراندیم ، من حتی یک سرزنش یا شکایت از آندری نشنیده ام. به همه سوالات من او پاسخ داد که از همه چیز ، و من "فوق العاده ترین همسر. وقتی رفت ، چنین وان سرزنش را روی من ریخت! من ظروف را خوب نمی شستم و همیشه پشت بشقاب ها چربی وجود دارد. من نمی دانم چگونه اتو کنم پیراهن ها را می چینم و چین ها را اتو می کنم. و سوپ های من خالی است … این بی ضررترین چیزی است که او به من گفت. نمی خواهم بخواهم احساس کنم بی ارزش و بی ارزش هستم ، نمی دانم ، اما او به خوبی موفق شد! " آنیا برای یک سال از کیت ها خلاص شد. هر گونه بی ضررترین اظهارنظر ، در جلسه روانکاوی برای او بیان شد.

فقط بنشینید و درباره همه چیزهایی که در یک فضای آرام اتفاق می افتد بحث کنید. بدون اتهام و تلاش برای توجیه خود و "سفید پوش" ماندن. اگر مدام در کنار هم بودید از هیچ چیزی شکایت نکردید ، حالا او را متهم کنید که طبق وعده شما را به سفر دریایی در ایتالیا نبرد ، یا هرگز ظرف ها را نشویید ، حتی زمانی که مشغول هیچ کاری نبوده است ، و شما شخم می زنید. مانند یک اسب سواری ، به عبارت ساده تر ، عادلانه نخواهد بود. توضیحاتی مانند "زندگی مشترک برای من نیست" یا "چیزی برایم اتفاق می افتد …" حداقل احمقانه به نظر می رسد. علاوه بر این ، ممکن است دوست شما از شما شکایتی داشته باشد ، و او حق دارد به طور همزمان آنها را بیان کند ، و سالها را در خود حمل نکند ، بارها و بارها لحظه جدایی شما را تجربه کرده و از نظر ذهنی تمام "من" ها را خال خال کند.

در نهایت ، یک مشکل رایج دیگر وجود دارد.

کاتیا با عصبانیت آخرین دوست پسر خود را به یاد می آورد. "به طور کلی ، ما به طور عادی از هم جدا شدیم. احساس ناامیدی برای من ناخوشایند بود و من دیمکا را بسیار دوست داشتم ، اما ما اغلب با هم دعوا می کردیم و قسم می خوردیم ، بنابراین تصمیم او را برای جدایی گرفتم. ما دوستان مشترک زیادی داشتیم و تصمیم گرفتیم رفتار متمدنانه ای داشته باشید. وضعیت روحی من را تصور کنید وقتی فردای آن روز با من تماس گرفت و خواست همه هدایای خود را به من برگرداند: یک حلقه طلا برای شش ماه آشنایی ما ، یک تلفن همراه که به من داد برای تولد من ، چیزهای کوچک دیگر. دیما دوست داشت به من هدیه بدهد ، چه کوچک و چه بزرگ. من پرسیدم آیا باید لباس زیر را که خریده بود برگردانم. او که مدت کوتاهی مردد بود ، ظاهراً فکر می کرد ، سخاوتمندانه اجازه داد برای خودش …"

دیما خشم کاتیا را درک نکرد ، زیرا همه این موارد را متعلق به خود می دانست. کاتیا ، سه ماه بعد ، هرگز آنها را برنگرداند. هر بار که یکدیگر را می بینند ، تا حد گرفتگی صدا می کنند و از حقوق خود در قبال این موارد دفاع می کنند.

تشخیص اینکه کدام یک از آنها درست و کدام اشتباه است دشوار است.

در جامعه ما ، از نظر تاریخی توسعه یافته است که صرف نظر از اینکه چه کسی آغازگر گسیختگی است ، تمام اموال ، به استثنای چیزهای کوچک ، شاید برای یک زن باقی بماند.از قبل به آن فکر کنید ، به خصوص اگر با هم زندگی می کردید و انبوهی از چیزهایی را که با سرمایه مشترک خریداری کرده اید جمع کرده اید: غذاساز ، کامپیوتر ، گلدان گران قیمت ساخته شده از پرسلن چینی …

این احتمال وجود دارد که دوست شما با آه غم انگیزی ، لباس کتانی و مسواک را در چمدان خود بیندازد و تا شب بماند. اما شاید با احساس یک فرد آسیب دیده ، او شروع به شمارش دقیق سکه ها کند. فقط به یاد داشته باشید که وی از نظر حقوقی کاملاً مستحق جبران خسارت های معنوی است. به این دلیل که شما با هدایت برخی از اهداف خود برخلاف میل او تصمیم گرفتید زندگی او را تغییر دهید.

توصیه شده: